eitaa logo
ریحانه 🌱
12هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
603 ویدیو
17 فایل
روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم عضو انجمن رسمی انلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 کپی از رمانهای داخل کانال ممنوع و حرام 🚫 تبلیعات کانال ریحانه https://eitaa.com/joinchat/632881253Ce4b7a15039
مشاهده در ایتا
دانلود
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_185 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️⁩ #فریده_علی‌کرم
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 به قلم ✍️⁩ _دهنتو ببند، همین حرفهای تو باعث شده عسل پررو شه _من هرچی گفتم به تو گفتم با عسل حرف نزدم _تو کار منو خراب کردی سر سفره خونه رفتنش دوتا چک میخورد الان میدونستم کجاست، اگر گذاشته بودی اونروز تو پارک زده بودم لهش کرده بودم الان گم و گور نبود. شهرام سکوت کرد برخاستم و گفتم _تو مقصری شهرام شهرام با خونسردی گفت _نگران نباش جای بدی نمیرن تن صدایم بالا رفت وگفتم _ادم دروغ گو همه غلطی میکنه. نفسی کشیدم وگفتم _چنان میزنمش که یه هفته نتونه راه بره. _خیلی خوب حالا بتمرگ روبه شهرام چرخیدم وگفتم _تو زندگی من دخالت نکن، نصیحت هاتو نگه دار مال زندگی خودت صدای شهرام بالا رفت و گفت _بگیر بتمرگ _اعصابم خورده. تا اون بی پدر و نزنم اروم نمیشم _حالا دو تا سیلی هم بهش بزنی اشکال نداره، وحشی بازی در نیار _اتفاقا میخوام وحشی بازی در بیارم _من اجازه نمیدم. _به تو اصلا ربطی نداره _بی شخصیت من از تو بزرگترم. روی کاناپه نشستم ساعت یک بود شهرام گفت _به نظرت کجان؟ _نمیدونم _من فک کنم عسل اینهارو برداشته برده خونه عمه ش صاف نشستم و گفتم _بخدا اگر اینکارو کرده باشه میکشمش. شهرام با کلافگی گفت _تو چرا یا همش میخوای بزنی یا بکشی؟ _بهش گفتم حق نداری تا اخر عمرت به اونجا پا بزاری. گوشی ام را در اوردم.شهرام گفت _زنگ نزن بهشون، پا میشن راه میفتن برگردند تصادف میکنند، پشیمونی به بار نیار گوشی را کنار گوشم گرفتم وگفتم _به اونها زنگ نمیزنم، صبرکن. مدتی بعد منیر خانم با صدای خواب الود گفت _الو _سلام ببخشید دیر وقت مزاحمتو ن شدم. _شما؟ _من فرهاد محمدی م همسر گلجان _سلام اقا فرهاد خوبی؟خیر باشه اینوقت شب _راستش بچه ها جواب تلفن نمیدن من نگرانم. _نگران نباش حتمی خوابن ساعت نه بود فک کنم که برگشتند خوابیدند چراغ هاشون خاموشه مکثی کردم وگفتم _اهان. _نه پسرم نگران نباش. _ببخشید اونها کی اومدند اونجا؟ _دیشب رسیدند، شام جاتون خالی ماهی کباب داشتیم، شام نگهشون داشتیم... 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/reyhane11/20739 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
مردان جذب صحبتهای هدفدار میشوند سعی کنید همیشه صحبتهایتان نتیجه ای را داشته باشند به این نحو همسرتان تشویق به گفتگو میشود.❤️💚🖤 🍂🌱🍂🌱🍂🌱 @reyhane11 🍂🌱🍂🌱🍂🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچ چیزی شما را زندانی نمیکند مگر افکارتان هیچ چیزی شما را محدود نمی کند، مگر ترس تان وهیچ چیزی شما را کنترل نمی کند، مگر عقایدتان🌹 🍂🌱🍂🌱🍂🌱 @reyhane11 🍂🌱🍂🌱🍂🌱
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_186 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️⁩ #فریده_علی‌کرم
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 به قلم ✍️⁩ نفسم تند شده بود منیره خانم ادامه داد _ایشالا شماهم تشریف اوردید اینجا براتون ماهی کباب درست میکنم. _دست شما درد نکنه ، ببخشید دیر وقت مزاحمتون شدم ، خداحافظ تلفن را قطع کردم وگفتم _پاشو بریم _کجا _شمال _الان، دیروقت نیست؟ _من دارم میرم تو خودت میدونی بیای یا نه شهرام برخاست و حرکت کردیم. یک ساعت اول من رانندگی کردم متوقف شدم که سیگار بگیرم شهرام پشت فرمان نشست و گفت _من میرونم تکیه دادم شهرام گفت _از فرودگاه تا الان تو یک پاکت سیگار کشیدی _سر به سرم نزار اعصاب ندارم _حالا میخوای چیکارش کنی؟ _بزار بهش برسم میبینی چیکارش میکنم. _یه وقت یه بلایی سرش میاد مگه اون چقدر جون داره، میزنی میفته میمیره ها _من بلدم چطوری بزنم نمیره _من یه پیشنهاد دارم، بجای اینکه بزنیش باهاش قهر کن ، بزار شرمنده بشه. سرم را به سمت شهرام چرخاندم وگفتم _پیشنهادهاتو نگه دار واسه خودت، همه رو رو مرجان پیاده کن. تو کار من دخالت نکن ، باچه زبونی بهت بگم؟ در پی سکوت شهرام ادامه دادم _من از مرجان بیشتر دلخورم، بعنوان یه بزرگتر نباید اجازه میداد. _من عسل و به اون سپردم. از زبان عسل... 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/reyhane11/20739 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
📣📣 دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو به صورت یکجا بخونید با پرداخت هزینه حق اشتراک که سی هزار تومن هست میتونید اگر تمایل به خوندن به صورت یکجادارید پی وی پیام بدید👇👇 @onix12 در غیر این صورت رمان تا انتها به صورت پارت پارت تو همین کانال گذاشته میشه ❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣ 📣📣 دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو به صورت یکجا بخونید با پرداخت هزینه حق اشتراک که سی هزار تومن هست میتونید اگر تمایل به خوندن به صورت یکجادارید پی وی پیام بدید👇👇 @Fafaom در غیر این صورت رمان تا انتها به صورت پارت پارت تو همین کانال گذاشته میشه ❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣ سلام🌹 اعضا محترم و خوب کانال بنده رمان رو از نویسنده خریدم و نحوه پارت گذاری در اختیار بنده است و نویسنده هیچ نقشی در این کار نداره اینکه گاهی پارت گذاشته نمیشه نویسنده در جریان نیست خواهش میکنم پی وی ایشون نرید ایدی نویسنده فقط به جهت خرید رمان در کانال گذاشته میشه🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کارِت غلط بود! انتظارم از تو خیلی بیشتر بود! اشتباه کردی من که بهت گفته بودم! و... کم نشنیدیم از این جملات خصوصا از سمت کسانی که همیشه یه طرفه به قاضی میرن و بدون در نظر گرفتن شرایط دیگران تز میدن یادمون باشه ما تا زمانی که زندگی کسی رو زندگی نکردیم یا اصطلاحاً با کفش های اون راه نرفتیم نمیتونیم نقد و قضاوتش کنیم پس سعی نکنیم همیشه رخ برنده و فاز عقل کلی بگیریم چون هر کدوم از ما و به سبک خودمون در حال مبارزه در زمین زندگی خودمون هستیم نبردی که هیچکس غیر از خودمون ازش خبر نداره و نمیدونه که ما در حال تحمل چه سختی هایی هستیم پس لطفاً اگه حرف ارزشمندی برای گفتن نداریم سکوت کنیم چون خیلی اوقات همین راهکارهای غلط و اظهار نظر های بیجا، شیرازه زندگی یک نفر رو‌ میپاشونه و اگر میخوایم به کسی کمک کنیم نه از موضع قدرت بلکه خیلی دوستانه باهاش صحبت کنیم یا ازش بخوایم که از متخصص کمک بگیره وگرنه ممکنه به جای محبت در حقش ظلم کنیم و اون رو علاوه بر مشکلاتش در بحران های دیگه هم وارد کنیم❤️💚🖤 🍂🌱🍂🌱🍂🌱 @reyhane11 🍂🌱🍂🌱🍂🌱
🌺ده جمله زیباوکاربردی؛ گاهی باید فرو ریخته شوی برای ” بنای جدید” بعضی ها آنقدر فقیر هستند که تنها چیزی که دارند پول است همیشه خودت باش… دیگران به اندازه کافی هستند… روی بالشی که از مرگ پرنده ها پر است نمی توان خواب پرواز دید… انسانهای خوب همانند گلهای قالیند، نه انتظار باران را دارند و نه دلهره ی چیده شدن، دائمی اند! بعضی آدما نقش صفر رو بازی میکنن تو زندگی، اگه ضرب بشن تو زندگیت همه چیزت رو از بین میبرن! ﭘﻮﻝ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﻗﺪ ﻣﺎﺳﺖ… ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﭘﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ… طلا باش تا اگه روزگار آبت کرد.. روز به روز طرح های زیباتری از تو ساخته شود… سنگ نباش...تا اگر زمانه خردت کرد، تیپا خورده هر بی سر و پایی بشوی ! ای کاش یاد بگیریم واسه خالی کردن خودمون....کسی رو لبریز نکنیم ...! داشتن مغز دلیل بر انسان بودن نیست، پسته و بادام هم مغز دارند… برای انسان بودن باید شعور داشت...🌹 🍂🌱🍂🌱🍂🌱 @reyhane11 🍂🌱🍂🌱🍂🌱
خُدایی که مَن شِناختَم دقیقا اون لَحظه‌ای که هیچ اُمیدی نَداری و تاریک تَرین لَحَظاتِت رو تَجرُبه می کُنی ، اگه دِلِتو بِهِش بِدی چِنان آفتابی به زِندِگیت میندازه که نورِش تمام دنیایِ اطرافِت رو روشن می کنه . .💛❤️🖤 🍂🌱🍂🌱🍂🌱 @reyhane11 🍂🌱🍂🌱🍂🌱
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_187 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️⁩ #فریده_علی‌کرم
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 به قلم ✍️⁩ زبان عسل مرجان تند تکانم میداد _ عسل پاشو با کلافگی گفتم _تو چقدر سحر خیزی، ولم کن بزار بخوابم مرجان پر استرس گفت _بلند شو تیز نشستم و گفتم _چیشده؟ _بدبخت شدیم، دیشب شهرام و فرهاد از چین برگشتند. انگار اب سردی روی تنم ریختند، بهت زده گفتم _شوخی میکنی؟ مرجان با عصبانیت گفت _شوخی کجا بود، پاشدم برم نون بگیرم این زن منیر خانم گفت دیشب ساعت دو فرهاد زنگ زده گفته من نگرانم اینها جواب تلفن نمیدن ، منیره هم گفته ساعت نه رفتند چراغهاشونم خاموشه الان خوابند. تپش قلبم تند شدو گفتم _چیکار کنیم؟ _اگه همون موقع راه افتاده باشن الان میرسند . سرم را لای دستانم گرفتم و گفتم _وای فرهاد منو میکشه. مرجان توی سر خودش کوبیدو گفت _الان شهرام میاد میگه ریتا کو؟ اشک از چشمانم جاری شدو گفتم _من میترسم. _پاشو دختر ، پاشو جمع کنیم بریم. _کجا بریم؟ _حالا فعلا فرار کنیم ، تا بعد ببینم چه خاکی به سرم بریزم. با صدای تیز ترمز ماشین از جایم پریدم وگفتم اومدند. مرجان شانه هایم را گرفت و گفت _ببین عسل، روزهای قبل مارو نمیدونند ، اونها رو گردن نگیر، بگو این چند روز همش خونه بودیم، شمال اومدنمون رو هم بنداز تقصیر من. اشکهایم را پاک کردم و گفتم _برای تو هم بد میشه _گوش کن عسل، بگو مرجان گفت، بگومرجان اینقدر التماس کرد، اصرار کرد من راضی شدم صدای ممتد زنگ حیاط ترسم را بیشتر کرد، روسری پوشیدم و پشت پنجره تراس ایستادیم. صدای منیره خانم امد _الان کلید میارم. دست مرجان را گرفتم و گفتم _نزار منو بزنه، خواهش میکنم. _بنداز تقصیر من ، جلوی اینها بتوپ به من بگو تو باعث شدی. در باز شد فرهاد سراسیمه وارد شد شهرام بازویش را گرفته بود، در رابست و گفت _سرو صدا راه ننداز اینجا روستاست، همه مارو میشناسن، ابرو ریزی نکنی فرهاد خود را رهانیدو گفت _ولم کن _فرهاد یکار نکن به گوش عمو برسه، پا میشه میاد اینجا ها فرهاد کمی به شهرام خیره ماند پله ها را بالا امد شهرام هم بدنبالش در را باز کرد مرجان مرا به سمت دیوار هل دادو مقابلم ایستاد. فرهاد با فریاد کنترل شده گفت _مرجان برو کنار،احترام خودتو حفظ کن. شهرام وارد خانه شد ، در رابست و گفت _فرهاد ابرو ریزی راه ننداز مردم اینجا مارو میشناسن. فرهاد یک گام عقب رفت و گفت _عسل میکشمت. لبم را گزیدم. شهرام رو به مرجان گفت _تو خجالت نمیکشی؟ مرجان سرش را پایین انداخت شهرام گفت _ریتا کو؟ مرجان با لب گزیده به شهرام نگاه کرد شهرام اتاق ها را نگاه کردو با دلواپسی گفت _ریتا کو؟ در پی سکوت ما شهرام با فریاد گفت _با شمادوتام ، ریتا کو؟... 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/reyhane11/20739 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
هدایت شده از ریحانه 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داشتن یه رفیق خوب چیزی بیشتر از خوب بودن یا عالی بودنه وقتی یکی باشه که بتونی خیلی باهاش راحت باشی و وقتی به چشماش نگاه میکنی بدون ترس و دلهره حرفاتو بزنی یا وقتی داری از بین نه و آره یکی رو انتخاب میکنی و ازش بخوای که بهت دلگرمی بده چی میتونه بهتر از این باشه؟! رفاقت جدای از دوست داشتن و نگران بودن برای کسی دلسوزی و پشتیبانی میخواد که همین فرق بین دوست و رفیق یه فاصله میزاره و میتونه بهت بگه کی تو چه شرایطی باهات هست و برات کم نمیذاره ... 🎙🌹 🍂🌱🍂🌱🍂🌱 @reyhane11 🍂🌱🍂🌱🍂🌱