eitaa logo
ریحانه 🌱
12.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
543 ویدیو
17 فایل
روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم عضو انجمن رسمی انلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 کپی از رمانهای داخل کانال ممنوع و حرام 🚫 تبلیعات کانال ریحانه https://eitaa.com/joinchat/632881253Ce4b7a15039
مشاهده در ایتا
دانلود
ریحانه 🌱
#پارت97 خودم رو مظلوم کردم _من پس نفرستادم از جیبم افتاده، برده بودم بندازم گردنم پریسا ازم عکس ب
❣زبان عشق❣ نیم ساعت از رفتن امیر میدگذشت. من جرات پایین رفتن رو نداشتم حسابی گرسنم بود و ضعف داشتم لای در رو باز کردم و اروم و بی صدا از بالای نرده پایین رو نگاه کردم مامان و بابا روی مبل نشسته بودن به جعبه ی عیدی من که روی میز بود نگاه می کردن. کاش تلفن بالا بود می تونستم به پریسا زنگ بزنم برگشتم به اتاقم نگاهم به موبایلم افتاد فکر اینکه با گوشی خودم زنگ بزنم به سرم افتاد ولی بعدش سین جین های امیر رو نمی تونم تحمل کنم حوصله ام سر رفته بود صدای مهمون هایی که برامون اومده بود از پایین می اومد مامان هر وقت مهمون می اومد صدام می کرد پایین برم الان صدام نکرده و این نشونه ی عصبانیت زیادشون به خاطر کارم هست گوشی رو برداشتم و شماره ی امیر رو گرفتم بعد از خوردن چند بوق جواب داد _بله _سلام _پشت فرمونم زود بگو جواب سلامم رو نداد یکم بهم برخورد _می شه یه زنگ بزنی به خونتون به پریسا بگی بیاد پیش من _نه _عه امیر زنگ بزن دیگه _چرا خودت زنگ نمیزنی صدای تحکمی اقاجون از پشت گوشی اومد _بزن کنار هر چقدر دلت میخواد حرف بزن ما رو به کشتن نده _چشم آقاجون ببخشید . یه لحظه گوشی کمی سکوت و بعد هم صدای بسته شدن در ماشین پیاده شده بود تا راحت تر حرف بزنه _خب. چرا خودت زنگ نمیزنی؟ _تو گفتی با گوشیم به غیر خودت به کسی زنگ نزنم بابا و مامانم ام به لطف مادر گرامیتون از دستم عصبانین جرات ندارم برم پایین _از دست کار هات عصبانی هستن به کس دیگه ای ربط نداره _نمیخوام باهات بحث کنم زنگ میزنی یا نه _باشه زنگ میزنم _مرسی کاری نداری _تا میام شر درست نکن باشه حرصم در اومد ولی خودم رو کنترل کردم _به یه شرط پوفی کشید و گفت _چه شرطی؟ _شارژم تموم شده شارژم کن صداش جدی شد _تو شش روز نیست بابات شارژت کرده برا چی شارژت تموم شده _تموم نشده میترسم تموم شه گفتم شارژ کنی به خدا فقط به تو زنگ می زنم _شارژت تا یه ماه نباید تموم شه صدای آقاجون در اومد من میرم _پریسا یادت نره _باشه خداحافظ _حذافظ قطع کردم کنار پنجره ایستادم تا از اومدن پریسا زودتر با خبر بشم انتظارم برای اومدنش طولانی شد روی تخت دارز کشیدم و به ساعت نگاه کردم از گرسنگی دل ضعفه داشتم تو خودم جمع شده بودم که در اتاقم باز شد https://eitaa.com/reyhane11/12524 پارت اول رمان 👆👆 ❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️ ❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣ واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون به قلم ✍️⁩