بسم الله الرحمن الرحیم مهدی شناسی° این روز ها بازار کاسبی شیطان سر به طاق کوبیده و گناهان یکی پس از دیگری مجلس بزم دارند. این روز ها آدم فریاد ربنا سر داده و حوا در هوس سیب دست و پا می زند. این روز ها جای خالی کسی هر دم نیش بر جانمان زده و ما جان به عمق لالایی غفلت سپرده ایم. چشم هایمان را غبار عیش پوشانده ، اسیر شده ایم در بند هوس و زنجیر نفس بر گردنمان آویخته شده. چه کردیم ما؟؟؟ چه می خواهیم از این بزم خاموشان؟؟؟ چه میخواهیم از جنگ در این میدان؟؟؟ به راستی مهدی کیست که عالم همه دیوانه ی اوست؟؟؟ مهدی کیست که دل ها همه جانانه ی اوست؟؟؟ عاشقی به اسم نه ، به رسم است. رسم عباس کنار علقمه، رسم زینب در میان هلهله.... عاشقی را باید تندیسی از عزت ساخت. همان تندیسی که حر را از آتش جهنم تا فردوس برین جایگاه داد. همان تندیسی که حال مهدی را اینگونه تنها و بی کس گذاشته. شیعه ها، در خوابید.. بیدار شوید از این کابوس، رنگ بریزید بر این رویا.... مهدی فاطمه چشم به انتظار شما شب ها را بر دل ماه می گِرید. تمام کنید این دوری را،سال هاست در این معرکه ما گرد جهان می گردیم و بی معشوق درد ها را افزون می بخشیم. بس است این دوری...... مهدی را باید حس کرد ، باید نجوا کرد اورا... باید تمنای آمین دعایش شد، نیاز قنوت هر نمازش...... مهدی را باید خواست تا این دیوانگی سامان یابد. به در میخانه مهری از عشق زدیم، سال هاست پیر مغان پی مهراب است بیا. نها🌱

🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_273 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله (لواسانی) چرا هر وقت خواهرهات بخوان بچه‌هارو ببرن نه نمیگی ولی وقتی میخوان با خواهر من برن، یا نمیزاری یا اگرم بزاری ته دلت راضی نیست کنجکاو شدم معطل کنم ببینم مینا چی میگه ولی یه ندایی در درونم گفت فال گوش وانیسا گناه داره، رو. کردم به فرزانه بیا تا دم در حیاط مسابقه بدیم هر کی زودتر برسه اون برنده است خنده پهنی کرد باشه بدوییم گفتم یک، دو، سه هر دو شروع کردیم به دویدن، با اختلاف خیلی کمی فرزانه رسید، پرید بالا و پایین من اول شدم، من اول شدم صورتش رو بوسید عزیزم ان‌شاالله همیشه برنده باشی اومدیم خونه الهه‌اینا، تا زنگ زدم الهه در رو باز کرد گفت چقدر طولش دادی، مامانم و خواهرم رفتن، من منتظر موندم تو بیای با هم بریم ببخشید دیر شد، بیا بریم تو راه بهت میگم اومد بیرون در حیاط رو بست رو کرد به من چیزی شده؟ با اشاره چشم ابرو و لب خونی گفتم آره حالا بهت میگم رسیدیم حسینه صدای نوحه محمد حسین پویانفر چه جو معنوی به حسینیه داده، روی کردم به الهه فقط خدا میدونه من چقدر این نوحه رو دوست دارم لبخند ملیحی زد منم این نوحه رو خیلی دوست دارم هر دو شروع کردیم با هم نوحه رو زمزمه کردم چادرت را بتکان ــــــــــــ روزی ما را بفرست ای که روزیه دو عالم ـــــــ همه از چادرت توست مادر جان مادر جان ـــــــــ من از خاک پای تو سر بر ندارم مگر لحظه ای که دگر سر ندارم مادر جان مادر جان ـــــــــــــــ مگیر از سرم سایه ی چادرت را پناهی از این خیمه بهتر ندارم ـــــــــــــــ. مادر جان مادر جان بگیر از سر لطف جان مرا هم ــــــــــــــ ببخشا اگر جان دیگر ندارم ــــــــــــ مادر جان مادر جان بخوانم به فرزندیت که امیدی ـــــــــــــ به غیر از دعاهای مادر ندارم یه لحظه احساس کردم صدای فرزانه هم میاد برگشتم نگاهش کردم، گفتم بارک‌الله تو هم داری با ما مینونی آره عمه مامانمم این نوحه رو خیلی دوست داره همیشه تو خونه میزاره گوش میکنه به تایید حرفش با لبخند سرم رو تکون دادم، رسیدیم به حسینیه، قبل از ورود گفتم بسم الله الرحمن الرحيم، دستم رو گذاشتم توی سینه‌م السلام علیک یا ابا عبدالله وارد حسینه شدیم، توران خانم دستگاه سبزی خورد کنی اورده با کمک چند تا خانم جوانه های گندم رو خورد میکنه... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ #پارت_اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾

🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_274 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله (لواسانی) بنده خدا تا چشمش افتاد به ما گُل از گُلش شکفت، پیش دستی کرد گفت سلام بر دخترهای زرنگ و خانم از حرفش خوشم اومد با خنده گفتم سلام توران خانم چه نوحه قشنگی گذاشتی آدم رو میبری تو حال و هوای ایام فاطمیه زد توی سینش با احساس گفت ای سر و جونم فدای حضرت زهرا ، خودم این نوحه رو خیلی دوست دارم، گذاشتم تا همه فیض ببرند دستت درد نکنه، اجرتون با حضرت زهرا سلام الله علیها، الان ما باید چیکار کنیم؟ چادر هاتون رو در بیارید، برید از توی آشپز خونه ظرفهای جوانه های گندم رو بیارید رو کرد به فرزانه آی الهی خوشبخت بشی تو دختر، بیا اینجا پیش من دست به فرمون من باش چادرهامون رو در آوردیم ، تا کردیم ، گذاشتیم توی کیفهامون الهه گفت توران خانم میگه دست به فرمون من باش آدم یاد فرمون ماشین میفته رو کردم بهش دست به فرمون همون فرمان دادن و اطاعتِ میدونم، یکی ندونه میگه این چه اصطلاحیه به کار میبرن هر دو اومدیم آشپزخونه، الهه رو کرد به من راستی داداشت چیکارت داشت گفتی بعدا میگم _آهان یادم رفته بود، داداشم گفت میخوام انحصار وراثت کنم، از من وکالت میخواد که همه کارهاش رو خودش انجام بده _میخوای بهش وکالت بدی _آره _اینکار رو نکن با تعجب گفتم چرا؟ چونکه ممکنه اموال تو رو هم بزنه به نام خودش مکثی کردم گفتم نه این کار رو نمیکنه _ زن داداشت چی؟ یعنی میگی میشینه زیر پای داداشم، وسوسش میکنه که مال من رو بزنه به نام خودش! _آره، ولی نه اینکه بگه محمود بیا مال مریم رو بالا بکشیم، اون راهش رو بلده خودش رو میزنه به دلسوزی میگه، مریم جوونه بلد نیست مالش رو نگه داره، بزن به نام خودت که مالش رو حفظ کنی نفس بلندی کشیدم، بعد از چند لحظه گفتم من اصلا روم نمیشه به داداشم بگم بهت وکالت نمیدم رو شدن نداره مریم، الان اگر یه نه بگی بهتر از اون هست که بعدا بیفتی به شکایت و این طرف و اونطرف که دستتم دیگه به جایی بند نیست، چون داداشت میخواد ببردت دفتر خونه ، ازت وکالت محضری و قانونی بگیره، تو اموال داری ، سر بار زن داداشت نیستی این حال و روزتِ، مال نداشته باشی میدونی مینا چه بلایی سرت میاره؟ _شک تو دلم انداختی الهه شکی که گذری باشه تا تحقیق کنی در مورد کاری که انجام بدم یا ندم، خوبه، شکی که موندگار بشه توی دلت و تو رو شکاک کنه بد هست صدای توران خانم اومد دخترا پس کجایید، زود باشید دیر شد نگاهی به هم انداختیم، من گفتم آخ آخ آخ راست میگه بنده خدا، مثلا ما اومدیم اینجا کمک کنیم، بگیر سر لگن رو... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ #پارت_اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾

🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_275 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله (لواسانی) دو تایی لگنی که توش جوانه گندم ریخته بودند رو آوردیم گذاشتیم کنار توران خانم توران خانم نگاهی به هر دوی ما انداخت مادر جان شماها اینقدر زرنگید، خوبه بفرستنتون دنبال قابله الهه خندید گفت حاج خانم قابله برای قدیم بود الان خانم های حامله رو که وقت زایمانشون بشه میفرستن زایشگاه آخه چون خیلی تو فرمون بردن زرنگ هستید، گفتم رو کردم به توران خانم ببخشید توران خانم حق با شماست، ایندفعه هر کاری بگید سریع انجام میدیم فعلا برید یه ظرف دیگه، جوانه گندم بیارید تو راه که داریم میریم آشپزخونه الهه گفت موضوع انحصار وراثت تون رو به مامانم بگم، شاید بتونه راهنماییت کنه باشه بگو فقط اینکه بعدا چی پیش میاد رو من نمی دونم ولی الان نمیتونم به داداشم نه بگم چونکه بی عقلی، حالا فعلا به مامانم میگم شاید یه راهنماییت کنه باشه بگو، راستی خواستگارت چی شد پدر بزرگشون حالش بد شده ، بردنش بیمارستان، درگیر کارهای اون هستن، فقط دعا کن پدر بزرگه نمیره تا ما نامزد کنیم هینی کشیدم الهه این چه وضع چیزی خواستن از خداست، آدم برای شفای مریض دعا میکنه، نه اینکه به نفع خودش مردن و یا زنده بودن کسی رو بخواد _پدر بزرگشون خیلی پیره نود و نه سالشه _باشه هرچی ببخشید تو راست میگی دستش رو گرفت رو به آسمون خدایا به حق حضرت زهرا پدر بزرگ خواستگار من رو هر چه زودتر شفای کامل عنایت بفرما با آرنج زد به بازوی من بیکار نباش بگو الهی آمین لبخندی زدم گفتم الهی امین سرمون به کار گرم شد که صدای اذان مغرب اومد، توران خانم گفت خانمها کار رو ول کنید همگی وضو بگیرید ، برید مسجد نماز جماعت بخونید و بیاید وضو گرفتیم چادرهامون رو سر کردیم، ساک سجاد‌ه ام رو برداشتم، مریم نگاهی به ساک انداخت پرسید توش چیه سجاده نماز این همه مهر و جانماز و سجاده تو مسجد هست، لازم نبود بیاری سجاده و مهر و جانماز و حتی چادر نماز وسیله شخصی مثل حوله و این چیزهاست نباید مشترک استفاده کنی شاید نفر قبل از تو یه بیماری پوستی و یا ویروسی داشته باشه اونوقت به تو هم انتقال میده، بچه مسلمون شیعه همیشه باید یه جانماز کوچیک و یه مهر نماز توی کیفش داشته باشه، حالا اگر سجاده باشه که چه بهتر ابرو داد بالا گفت حق با توعه... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ #پارت_اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾

🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_276 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله (لواسانی) نماز خوندیم بر گشتیم، شوهر توران خانم با پسر بزرگش اومدن، توی حیاط حسینیه اجاق زدن، هیزم ریختن روشن کردن دیگ مسی رو. گذاشتن روی اجاق شیره ای که از ریشه گندم گرفته بودن و با مقداری آب و بعد هم آرد ریختن توی دیگ و شروع کردن با حسوم هم زدن به جوش که افتاد، شوهر و پسر توران خانم رفتن و بقیه‌ش رو دادن دست خانها، توران خانم رو کرد به خانمها هر کی بلده دعا بخونه بیاد جلو من نذر کردم یه زیارت عاشوا و یه دعای توسل و یه حدیث کسا بخونم به آقا سید علی اصغر هم گفتم آخر شب بیاد روضه پنج تن بخونه، رو کردم به الهه بیا بریم دعا بخونیم _باشه بریم رفتم نزدیک توران خانم ببخشید دعای توسل رو من و الهه میخونیم، اگر کسی دیگه ای خواست بخونه زیارت عاشورا و حدیث کسا بخونه اگر هم نه که خودمون میخونیم لبخند ملیحی زد _خدا بیامرزه مادرت رو همیشه هر وقت مراسم بود دعا و زیارتش رو اون شروع میکرد _خدا بیا مرزه اموات شما رو نشستم روی صندلی روبه روی دیگ سمنو، دعای توسل رو تا امام موسی الکاظم خوندم، اشاره کردم به الهه، الهه تا اخر خوند، دعا تموم شد، رو به خانها گفتم کسی هست بخواد زیارت عاشورا بخونه حمیده خانم همسایمون گفت هستیم ولی شما دو نفر قشنگ‌تر میخونید خودتون بخونید، تا گفتم السلام علیک یا ابا عبدالله یاد مادر شوهرم افتادم، چقدر قشنگ زیارت عاشورا میخواند، عاشورا رو هم با الهه خوندیم، تموم شد رو کردم به الهه راستی الان مسئول حسینه کیه؟ _ خود توران خانم توران خانمم مثل مادر شوهرم حسینه خوب میگردونه؟ آره برنامه های حسینه همونطوری که زمان مرضیه خانم بود هست خیلی خوبه اینجوری حدیث کسا رو هم خوندیم الهه رو کرد به من پاشو بریم پیش مامانم در مورد وکالت دادن به داداشت صحبت کنیم شاید یه راهی بلد باشه بهت بگه,... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ #پارت_اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾

وی ای پی رمان حرمت عشق رمان کامله😍 ۷۸۹ پارت داره ۶۰ هزار تومن ۵۸۹۲۱۰۱۴۶۱۴۴۴۵۰۳ انصار لواسانی بعد ارسال فیش اسم رمان رو حتما بگید فیش رو برای این آیدی ارسال کنید @shahid_abdoli فیش رو همون روز ارسال کنید بعد از واریز هم فقط خودتون می‌تونید بخونید و نباید لینک رو به کسی بدید❌

🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_277 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله (لواسانی) باشه بریم اومدیم کنار محبوبه خانم نشستیم الهه گفت مامان برادر مریم بهش گفته میخواد انحصار وراثت بده، مریم بهش وکالت بده داداشش دنبال کارهاش باشه، من میگم اگر تو وکالت بدی یه وقت زن داداشت دادشت رو تحریک کنه که اموال رو بزنه به نام خودش تو چیکار میکنی؟ محبوبه خانم با دقت گوش کرد، لبش رو برگردوند رو کرد به من من از این کارها سر درنمیارم تو باید با یه وکیل صحبت کنی _ اینجا که وکیل نیست باید برم شهر منم وقت ندارم داداشم گفت فردا بریم دفتر خونه صبر کن ببینم توی این جمع کسی آشنایی فامیلی داره که وکیل باشه از این چیزها سر در بیاره _فقط محبوبه خانم تو جمع نگید برای من میخواهید نه حواسم هست، الانم نمیگم که کسی شک کنه برای تو میخوام، شما از پیش من برید، یه نیم ساعته دیگه میگم با الهه اومدیم نشستیم گوشه حسینه مشغول حرف زدن بودیم که صدای محبوبه خانم رو شنیدم برای سلامتی آقا امام زمان صلوات صدای خانم‌ها بلند شد اللهم صلی علی محمد وآل محمد فوری گفت خانمها از بین شما کسی هست که آشنای وکیل داشته باشه؟ همه برگشتن سمت محبوبه خانم، یکی از خانمها گفت وکیل برای چی میخوای؟ _یه سوال دارم ازش یه خانمی که غریب بود تا به حال ندیده بودمش اومد جلو محبوبه خانم، الهه تیز از جاش بلند شد، گفت پاشو بریم نزدیکشون ببینیم چی میگه باهم اومدیم نزدیک نشستیم اون خانم گفت دختر من وکالت خونده، اینجا نیست ولی میتونم شماره تلفنش رو بدم بهش زنگ بزنید سوالتون رو بپرسید دستتون درد نکنه خانم خیلی ممنون اگر میشه شمارش رو بدید دست کرد توی کیفش یه کارت در آورد گرفت رو به محبوبه خانم بفرمایید محبوبه خانم گفت ببخشید شما مادر شوهر راضیه دختر همسایه ما هستید، درست میگم لبخندی زد بله درست میگید راضیه خانم عروس بنده است، امر دیگه ای ندارید نه خانم خیلی ممنون اون خانم رفت، ما اومدیم کنارش، رو کردم به محبوبه خانم دست شما درد نکنه خیلی لطف کردید خواهش میکنم کاری نکردم، کارت رو بگیرید برید بهش زنگ بزنید کارت رو گرفتم اومدیم توی آشپز خونه من زنگ زدم، تماس وصل شد الو بفرمایید سلام خانم معصومه ذوالفقاری بله بفرمایید خودم هستم ببخشید ما شماره شما رو از مادرتون گرفتیم خواهش میکنم در خدمتم سوالم رو پرسیدم، گفت... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ #پارت_اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾

🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_278 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله (لواسانی) شما وکالت کاری بهشون بدید وکالت تام‌الاختیار ندید میشه بیشتر توضیح بدید شما با زبون ساده خودت به دفتر خونه بگو وکالت میخوام بدم برای کارهای اداری انحصار وراثت، اختیار سند زدن نمیدم دفتر خونه خودش میدونه باید چیکار کنه خیلی ممنون از راهنماییتون بعداز خداحافظی تماس رو قطع کردم، رو به الهه گفتم بدبختی همین نه گفتنم هست این حرف رو نمی دونم چطوری بگم _آینده خودت رو سر رو در بایستیت خراب نکن صدای توران خانم اومد، دخترها پاشید کمک کنیم سفره شام رو پهن کنیم با الهه بلند شدیم سفره انداختیم وسایل سفره رو چیدیم، بوی عطر لیمو امانی خورشت قیمه پیچید توی سفره، شام خوردیم جمع کردیم، رفتیم پای دیگ به نوبت شروع کردیم به هم زدن، توران خانم رو کرد به خانم‌ها خانم‌ها یاالله حاج سید اصغر داره میاد روضه بخونه، همه حجاب‌هامون رو درست کردیم حاج سید اصغر با دو اقای دیگه وارد حیاط شدند، دو تا اقا رفتن سراغ دیگ ، به سمنو هم زدن، اقای سید هم شروع کرد به روضه خوندن اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سرالمستودع فیها به عدد ما سواک یه حس خیلی خوبی اومد سراغم، چشم هام رو بستم تنها چیزی که به یادم اومد دعا کنم اول فرج اقا امام زمان، بعد هم شفای پسر توران خانمه، روضه تموم شد، سمنو رو سرخ کردند بعد هم دم کردند، توران خانم گفت خانمها اونهاییکه خونه‌هاشون نزدیکه میخوان برن خونشون بخوابن برن، اونهایی هم که میخوان اینجا بخوابن، بگیرن بخوابن، چونکه هم باید صبح زود بیدار شید هم خیلی کار داریم. صدا زدم فرزانه جان بیا عمه اومد نزدیکم کاری داری عمه بیا بریم خونه بگیر بخواب، اینجا همه میخوان بخوابن عمه نمیشه منم اینجا بخوابم... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ #پارت_اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾

وی ای پی رمان حرمت عشق رمان کامله😍 ۷۸۹ پارت داره ۶۰ هزار تومن ۵۸۹۲۱۰۱۴۶۱۴۴۴۵۰۳ انصار لواسانی بعد ارسال فیش اسم رمان رو حتما بگید فیش رو برای این آیدی ارسال کنید @shahid_abdoli فیش رو همون روز ارسال کنید بعد از واریز هم فقط خودتون می‌تونید بخونید و نباید لینک رو به کسی بدید❌

🌙 با پرداخت زکات فطره و کفاره، عید بندگی را برای نیازمندان شیرین‌تر کنیم 🌺 طاعات و عباداتتان قبول درگاه الهی 🌿✨ گروه جهادی شهدای دانش‌آموزی آماده دریافت مبالغ فطریه و کفاره روزه‌داران عزیز است. کمک‌های شما صرف درمان بیماران نیازمند و حمایت از خانواده‌هایی می‌شود که گاه تنها با یارانه روزگار می‌گذرانند. 💠 #مهم: اگر سادات هستید و قصد پرداخت فطریه دارید، لطفاً اطلاع دهید تا مبلغ شما به نیازمندان سادات عزیز اختصاص یابد. 📌 شماره کارت جهت واریز:👇👇🌸 5892 1070 4673 9416 گروه جهادی شهدای دانش آموزی 📩 فیش واریزی رو برای این آیدی بفرستید🌹👇👇 @shahid_abdoli لینک‌قرارگاه گروه جهادی https://eitaa.com/joinchat/3165061169C62614d580a با حمایت شما، مهربانی در جامعه جریان پیدا می‌کند. 🤲✨

♥️🍃 در دل بیخبرت از غم‌من هیچ خبر نیست یک نفر موندی و در قصه من راه گذر نیست Ｃ᭄ ‌❉‌্᭄ ‌‌‎✯  ҉★ ‌‌‌‌‌ .