نمیدانم اسمش قدرت است یا سِر شدن؟
نوع مواجههام با مشکلات، برایم عجیب و خندهدار شده.
هی به خودم میگویم: «الآن باید مضطرب شوی. الآن باید تپش قلب بگیری. الآن باید گریه کنی. الآن باید نق بزنی. الآن باید جزع و فزعت برسد به آسمان هفتم.» ولی هیچکدامِ اینها را انجام نمیدهم و به راه رفع آن مشکل فکر میکنم؛ مشکلی که حالا به مسألهای حلشدنی تبدیل شده.
این میزان منطق و بلوغ، میترساندم. چیزی شبیه ترس از کهولت سن!
#منصوره_رضایی
#از_روزها
@mahboubeman
———🌻⃟————
@reyhane_hmd
هدایت شده از کانال حسین دارابی
7.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکومت آخوندی باز هم از دختران ما قربانی گرفت 😱😁
#حسین_دارابی
@hosein_darabi
🌱دختـــــ ریحانه ـــــران🌱
حکومت آخوندی باز هم از دختران ما قربانی گرفت 😱😁 #حسین_دارابی @hosein_darabi
پیجی که منبع اطلاعات من درباره ی اتفاقات اخیره و خیلی هم از صحت اطلاعاتش مطمئنم... #چونکه_سوالتون_بود😊
اغلب اوقات ما قدرت یک لمس، یک لبخند، یک کلمه محبت آمیز، یک گوش شنوا، یک تعریف صادقانه یا کوچکترین مراقبت را دست کم می گیریم، همه اینها پتانسیل تغییر دادن یک زندگی را دارند.
———🌻⃟————
@reyhane_hmd
🌱دختـــــ ریحانه ـــــران🌱
اغلب اوقات ما قدرت یک لمس، یک لبخند، یک کلمه محبت آمیز، یک گوش شنوا، یک تعریف صادقانه یا کوچکترین
صبح شنبه ی خود را چگونه آغاز می کنیم!
با این پیام لطیف از دوستی عزیز از آن سوی مرزها☆
#نجف_اشرف
#دلتنگ_لمس_و_بوسه_ی_حرم_باباعلی💚
#مثل_خیلی_ها
———🌻⃟————
@reyhane_hmd
دارم لوازمم را جمع میکنم. این پیراهن کوچک دخترانه را توی چمدانی بالای کمد پیدا کردهام. از مامان میپرسم «این پیراهن چندسالگیِ من است؟»
میگوید برای محرم چهار-پنجسالگیات.
چیزی هم اگر برای مباهات داشته باشیم، پوشیدنِ رختِ عزای شما از بچگیست حسیـن!
✍🏻✍🏻فاطمه_بهروز_فخر
———🌻⃟————
@reyhane_hmd
🌱دختـــــ ریحانه ـــــران🌱
دارم لوازمم را جمع میکنم. این پیراهن کوچک دخترانه را توی چمدانی بالای کمد پیدا کردهام. از مامان می
این را هم خواندم و روحم جان لطیف تازه ای درش دمیده شد و الان قابلیت این را دارم که یک رمان چند صد صفحه ای درباره ی عشق و دلدادگی و وفاداری و دوری و دلتنگی و هر آنچه از این خاندان شنیده ام و دیده ام و احساس کرده ام را بنویسم، اما فقط به چند بیت اکتفا می کنم
چه صُبحی باشد آن صُبحم
که از عشقت غزل خوانم
که هم امیدوارم
و هم از شرم سرشارم
چه صبحی باشد آن صبحم
که سودای حرم دارم
که هم اشکی به چشمانم و
هم سوزی به جان دارم
چه صبحی باشد این صبحم
که طاقت از کفم دادم
که هم میل سفر دارم
و هم پا در گِل افتادم...
چه صبحی باشد این صبحم...
#الهی
#ماهیچ_همه_تو💕
#مثل_خیلی_ها
#دلتنگ_لمس_و_بوسه_ی_حرم_باباعلی
———🌻⃟————
@reyhane_hmd
درست آنجایی که غرور به تکتک لحظههایت گره خورده و پیش خودت فکر میکنی «قویترین آدم زندگیات» هستی، از پسِ هر کاری برمیآیی و قرار نیست هیچوقت حالخرابی نصیبت شود، جوری کارهایت گره میخورد که از ضعفت برای باز کردن گرههای کورِ افتاده به زندگیات، حیرت میکنی.
حاج اسماعیل دولابی یکجایی گفته بود اگر دیدی گره افتاده بود به زندگیات، برو با خدا خلوت کن و بپرس جانم؟ با من کار داشتی؟
پشتِ هر گرهای، «با تو کار داشتمی» هست که از درک آن بدجور غافلیم.
حالا، این روزها، وقتی باد غرور و «من قویام» خوابیده، روزی صدبار میپرسم «جانم؟ با من کار داشتی؟»
#خویشتن_نویسی
✍🏻فاطمه بهروزفخر
در خاطرات نيل آرمسترانگ نوشته بود: من آدم حساسی نيستم.
وقتی خانهی والدينم را ترک كردم گريه نكردم،
وقتی گربهام مرد گريه نكردم،
وقتی در ناسا كار پيدا كردم گريه نكردم،
و حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گريه نكردم،
اما وقتی از روی ماه به زمين نگاه كردم، بغضم گرفت.
با ترديد با پرچمی كه بنا بود روی ماه نصب كنم بازی میکردم.
از ان فاصله رنگ و نژاد و مليتی نبود.
ما بوديم و یک خانه ی گرد آبی.
با خود گفتم انسانها برای چه می جنگند...
شصت دستم را به سمت زمین گرفتم و تمام دارایی ام و کره زمین با آن عظمت پشت شصتم پنهان شد و من اشک ریختم...
#عظمت_جهان
#عظمت_انسان
#خویشتن_نویسی
———🌻⃟————
@reyhane_hmd