a16.mp3
338.1K
#تلاوت
#کودکانه
#تلاوت_کودکانه
سوره #عادیات
یک قدم مثبت برای حفظ قرآن بچه ها😍 خیلی راحت این قدم رو بردارید❤️
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
#داستان_تدبری
#عادیات
🌸انسان نسبت به پروردگار خود بی میل است ولی نسبت به امور مادی که بنا به تصورش خیر است، مشتاق است🌸
برای نمایش این مفهوم برای بچه ها این حکایت رو به نقل از حاج آقای قرائتی تعریف کنید:
👇👇👇
در ستاد نماز گفتیم، آقازادهها، دخترخانمها، شیرینترین نمازی که خواندید، برای ما بنویسید.
دختری یازده ساله نامه ای نوشت، همه ما بُهتمان زد. دختر یازده ساله، ما ریشسفیدها را به تواضع و کرنش واداشت.
نوشت که: ستاد اقامه نماز! شیرینترین نمازی که خواندم این است که: در اتوبوس داشتم میرفتم یک مرتبه دیدم خورشید دارد غروب میکند. یادم آمد نماز نخواندم، به بابایم گفتم:
-نماز نخواندم.
گفت: خوب باید بخوانی، اما حالا که اینجا توی جاده است و بیابان!
-برویم به راننده بگوییم نگهدارد.
پدر گفت: راننده که بخاطر یک دختر بچه نگه نمیدارد.
- التماسش میکنیم
گفت: نگه نمیدارد
- تو به او بگو
گفت: گفتم که نگه نمیدارد. بنشین. حالا بعداً قضا میکنی.
دختر دید خورشید غروب نکرده است و گفت: بابا خواهش میکنم.
پدر عصبانی شد.
دختر گفت: پدر، امروز اجازه بده من تصمیم بگیرم.
میگفت ساکی داشتیم، زیپ ساک را باز کرد، یک شیشه آب درآورد. زیرِ صندلی اتوبوس هم یک سطل بود، آن سطل را هم آورد بیرون.
👈دستِ کوچولو، شیشه کوچولو، سطل کوچولو.
شروع کرد وسط اتوبوس وضو گرفت...
شاگرد شوفر نگاه کرد و دید که دختربچه وسط اتوبوس نشسته و دارد وضو میگیرد.
پرسید: دختر چه میکنی؟
گفت: آقا من وضو میگیرم، ولی سعی میکنم آب به کف اتوبوس نچکد. بعدش هم میخواهم روی صندلی، نشسته نماز بخوانم.
شاگرد شوفر کمی نگاهش کرد و چیزی به او نگفت. به راننده گفت: عباس آقا! ببین این دختر بچه دارد وضو میگیرد.
راننده هم همینطور که جاده را میدید، در آینه هم دختر را میدید. مدام جاده را میدید، آینه را میدید، جاده را میدید، آینه را میدید. مهر دختر در دل راننده هم نشست.
راننده گفت: دختر عزیزم، میخواهی نماز بخوانی؟ صبر کن، من میایستم. ماشین را کشید کنار جاده و گفت: نمازت را بخوان دخترم، آفرین.
👈چه راننده های خوبی داریم، البته راننده بد هم داریم که هرچه میگویی: وایسا، گوش نمی دهد. او برای یک سیخ کباب میایستد، اما برای نماز جامعه نمیایستد. در هر قشری همه رقم آدمی هست.
دختر میگفت: وقتی اتوبوس ایستاد، من پیاده شدم و شروع کردم به نماز خواندن.
یک مرتبه اتوبوسیها نگاهش کردند. یکی گفت: من هم نخواندم، دیگری گفت: من هم نخواندم. شخص دیگری هم گفت: ببینید چه دختر باهمتی است، چه غیرتی، چه همتی، چه ارادهای، چه صلابتی، آفرین، همین دختر روز قیامت، حجت است. خواهند گفت: این دختر اراده کرد، ماشین ایستاد.
یکی یکی آنهایی هم که نماز نخوانده بودند، ایستادند به نماز. دختر می گفت: یک مرتبه دیدم پشت سرم یک عده دارند نماز میخوانند. می گفت: شیرینترین نماز من این بود که دیدم، لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد. منِ، بچه یازده ساله هم میتوانم در فضای خودم امام باشم.
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
#شنبه های قرآنی