eitaa logo
ریحانه الزهرا(س)🇵🇸
667 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
856 ویدیو
25 فایل
ࢪیـحـانـھ الـزهـࢪا تـنـها پـنـاھ امـݩ مـݩ❤ 🌹هـیـئـت دختࢪاڹ🌹 🌱ویژه نوجوانان🌱 ⚘اࢪتباط با ادمیݩ @Reyhaneha95⚘ مڪان:تبریز؛ خیابان بهار، کوی صفا ،مسجد علوی
مشاهده در ایتا
دانلود
رهبر انقلاب: ⭕️ ورود واکسن آمریکایی و انگلیسی به کشور ما هست به هم خوشبین نیستم. ۱۹_دی 🌷 @ReyhaneZahraTabriz95
🔸نکته مهمی رو رهبر انقلاب فرمودند. در واقع یه مشت محکم توی دهان امثال روحانی و زیباکلام و تاجزاده و سایر نوکران آمریکاست... 🌷 ❇️ برخی از افراد داروهایی برای کرونا ساختن و امتحان شده مسئولین باید مورد توجه قرار بدن و انکار نکنند. 🌷 🔹من معتقد به تکیه بر نیروهای جوان هستم در مدیریت مهم کشور باید از جوانان استفاده بشه. دولت جوان حزب الهی باید با استفاده از جوانان و مسن هایی که دلشون جوان هست شکل بگیره 🔸نکته مهمی رو رهبر انقلاب فرمودند. در واقع یه مشت محکم توی دهان امثال روحانی و زیباکلام و تاجزاده و سایر نوکران آمریکاست... ❇️ برخی از افراد داروهایی برای کرونا ساختن و امتحان شده مسئولین باید مورد توجه قرار بدن و انکار نکنند. 🔹من معتقد به تکیه بر نیروهای جوان هستم در مدیریت مهم کشور باید از جوانان استفاده بشه. دولت جوان حزب الهی باید با استفاده از جوانان و مسن هایی که دلشون جوان هست شکل بگیره ۱۹_دی 🌷 @ReyhaneZahraTabriz95
13991019_40520_128k.mp3
12.67M
🎙بشنوید | صوت کامل سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب در سالروز قیام ۱۹ دی مردم قم. ۹۹/۱۰/۱۹ @reyhaneZahraTabriz95
★♥بسم ࢪب المهـــــدے♥★ 🗝 کلید ظهور ظهورحضرت ولی عصر (عج) وعده‌ی تخلف ناپذیر الهی است ولی تقدیر پروردگار درباره زمان ظهور، ممکن است طبق شرایطی خاص مورد تغییر واقع شود. میزان ایمان و اعتقاد به این حقیقت و پافشاری به‌واسطه دعا، کلید تغییر است. دعا و نیایش به درگاه خداوند، فرصتی بی‌بدلیل است که پروردگار به بندگانش عطا کرده است که کلاف پیچیده و درهم تنیده‌ی سرنوشت را باز می‌کند و درب‌های بسته شده تقدیر را می‌گشاید. در این واپسین ساعات روز جمعه، دست نیاز و تضرع به درگاه الهی دراز کرده و دعا می‌کنیم که بیایی و آرامِ دل‌های بی‌قرارِ وصالت باشی... تا گسستگی‌ها را پیوند دهی و گره‌ها را بگشایی ... بیایی و عاشقان سرگردانِ در فراقت را سر و سامان دهی و غبار هجران را از قاب دیده‌گانِ شیفتگانت بزدایی ...‌ دعا می کنیم که بیایی... ✋ @reyhanezahratabriz95
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 🔹️پیامبر گرامی اسلام(ص): هيچ گاه وقت نماز نمی رسد مگر اینکه فرشته ای در میان مردم ندا می دهد که: ای مردم بپاخیزید و با نماز خود آتش هایی را که برافروخته اید خاموش کنید. ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄ @reyhanezahratabriz95
🕊 💫بِسْــــمِ ربِّ الْعِشــْــقْ♥️ 🕘📚🌟🌱 به روایــــت: همســــرش "غــــاده" 🕊🌱 فکر می کردم آن اشک های من در تنهایی در کردستان نتیجه داده . من آن جا واقعاً با همه وجودم دعا می کردم که دیگر جنگ تمام شود . دیگر من خسته شده ام . دلم برای مصطفی هم می سوخت . من نمی توانستم از او دور بشوم و با این حال حق من بود که زندگی با آرامش داشته باشم . فکر می کردم خدا دعایم را اجابت خواهد کرد و در لبنان و ایران جنگ تمام خواهد شد . خبر حمله ی عراق برایم یک ضربه بود . می دانستم اولین کسی که خودش را برساند آن جا مصطفی است . فرودگاه بسته شده بود و من خیلی دست و پا می زدم که هرچه سریعتر خودم را برسانم به ایران . بالاخره از طریق هواپیمای نظامی وارد ایران شدم . در تهران گفتند که مصطفی اهواز است و من همراه عده ای با یک هواپیمای 130c راهی اهواز شدیم . در دلش آشوب بود، مصطفی کجا است ؟ سالم است ؟ آیا دوباره چشمش بصورت نازنین مصطفی می افتد ؟ موتور هواپیما که آتش گرفته بود و وحشت و هیاهوی اطرافیان ، پریشانیش را بیشتر می کرد . آخرین نامه مصطفی را بازکرد و شروع کرد به خواندن : "من در ایران هستم ولی قلبم با تو در جنوب است ، در موسسه ، در صور . من با تو احساس می کنم ، فریاد می زنم ، می سوزم و با تو می دوم زیر بمباران و آتش . من احساس می کنم با تو بسوی مرگ می روم ، بسوی شهادت ، بسوی لقای خدا با کرامت . من احساس می کنم در هر لحظه با تو هستم حتی هنگام شهادت . حتی روز آخر در مقابل خدا . وقتی مصیبت روی وجود شما سیطره می کند، دستتان را روی دستم بگیرید و احساس کنید که وجودم در وجودتان ذوب می شود. عشق را در وجودتان بپذیرید. دست عشق را بگیرید. عشق که مصیبت را به لذت تبدیل می کند، مرگ را به بقا و ترس را به شجاعت " 📝&ادامــــه دارد... @reyhaneZahraTabriz95
🕊 💫بِسْــــمِ ربِّ الْعِشــْــقْ♥️ 🕘📚🌙🌟 💖به روایــــت: همســــرش "غــــاده"🌈 🕊🌱 وقتی رسیدم ، مصطفی نبود و من نمی دانستم اصلاً زنده است یا نه . سخت ترین روزها ، روزهای اول جنگ بود . بچه‌های خیلی کم بودند، شاید پانزده یا هفده نفر . در اهواز اول در دانشگاه جندی شاپور، که الان شده است شهید چمران، بودیم . بعد که بمباران‌ها سخت شد به استانداری منتقل شدیم . خیلی بچه های پاکی بودند که بیشترشان شهید شدند. وقتی ما از دانشگاه به استانداری منتقل شدیم ، مصطفی در "نورد" اهواز بود درحال جنگ . یادم هست من دو روز مصطفی را گم کردم . خیلی سخت بود این روزها ، هیچ خبری از او نداشتم ، از هم پراکنده بودیم . موشک هایی که می زدند خیلی وحشت داشت . هر جا می رفتم می‌گفتند: مصطفی دنبالتان می گشت. نه او می توانست مرا پیدا کند نه من اورا. بعد فهمید که ما منتقل شدیم به استانداری، که شده بود ستاد جنگهای نامنظم . در اهواز بیشتر با مرگ آشنا شدم . هرچند اولین بار که سردخانه را دیدم در کردستان بود، وقتی که در بیمارستان سردشت کار می‌کردم . 🍃🍃🍃🍃🍃 آن‌ها در لبنان چیزی به اسم سردخانه نداشتند و آن روز وقتی به غاده گفتند باید جسد چند تا از شهدا را از سردخانه تحویل بگیرید اصلاً نمی دانست با چه منظره ای مواجه میشود. به او اتاقی را نشان دادند که دیوارهایش پر از کشو بود . گفتند شهدا اینجایند . کسی که با غاده بود شروع کرد به بیرون کشیدن کشوها . جسد ، جسد ، جسد . غاده وحشت کرد ، بیهوش شد و افتاد . 🍃🍃🍃🍃🍃 اما کم کم آشنا شدم . در اهواز خودم کشو می کشیدم و بچه ها را دانه دانه تحویل می گرفتم . شبها که می رفتم می گفتم فرد ا جسد کی را باید پیدا کنم ؟ روزهای اول جنگ در رادیوی عربی کار می کردم و پیام عربی می‌دادم . بخاطر بمباران هر لحظه و هرکجا مرگ بود؛ جلوی ما ، پشت سر ما ، این طرف، آن طرف . با اهواز با مرگ روبرو بودم و آنجا برای من صد سال بود . خیلی وقت ها دو روز، چهار روز از مصطفی خبر نداشتم ، پیدایش نمی کردم و بعد برایش یک کاغذ کوچک می آمد که "اترکک للله" . در لبنان هم این کار را می کرد ، آن جا قابل تحمل بود . ولی یکبار در سردشت بودم . فارسی بلد نبودم وسط ارتش ، جنگ و مرگ ، یک کاغذ می آید برای من "اترککِ لله" می رفت و من فقط منتظر گوش کردن اینکه بگویند که مصطفی تمام شد . همه وجودم یک گوش می شد برای ترقی این خبر و خودم را آماده می کردم برای تمام شدن همه چیز .... 📝&ادامــــه دارد... 🍃🌺🍃 @reyhanezahratabriz95
☘فضای مجازی هم محضر خداست..☘ در روز حساب تمام این سایت ها.. تمام این کلیک ها.. یاهو مسنجر..آیدیها..چت روم ها.. به حرف می آیند و گواهی می دهند بر کارهایمان... نکند که شرمنده شویم.. امان از لحظه غفلت که او شاهد است و ما بی خبر.. گاهی باید روی مانیتور بچسبانیم ورود شیطان ممنوع!! مراقب دست راستمان ک کلیک میکند و چشمانمان که نظاره میکند باشیم.. 🌟"کل اولئک کان عنه مسئولا" 🌟 و بدانیم و آگاه باشیم که هم یک کاربر همیشه "آنلاین" اینجاست... 🌺اللهمَّ عجِّل لولیِّک الفرج🌺 ❀ @reyhaneZahraTabriz95 ❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
امام صادق علیه السّلام فرمود: « لازم است بر هر یک از شما که هنگام اظهار حاجت در پیشگاه خداوند بزرگ، با ستایش الهی آغاز کند و به تمجید پیامبر و آل او بپردازد و سپس به تقصیرها و گناهان خود اعتراف کند و پس از آن “حاجت” خود را در میان نهد. » ” پرورش روح، ج ۲، ص ۳۴۶٫ ” @reyhanezahratabriz95
🕊🌹 💫بِسْــــمِ ربِّ الْعِشــْــقْ♥️ 📚 به روایــــت: همســــرش "غــــاده" 🕊🌱 تا روزیکه ایشان زخمی شد . آن روز عسگری، یکی از بچه هایی که در محاصره سوسنگرد با مصطفی بود، آمد و گفت: اکبر شهید شد ، دکتر زخمی . من دیوانه شدم ، گفتم: کجا ؟ گفت: بیمارستان . باورم نشد . فکر کردم دیگر تمام شد . وقتی رفتم بیمارستان ، دیدم آقای خامنه ای آن جا هستند و مصطفی را از اتاق عمل می آورند، می خندید . خوشحال شدم . خودم را آماده کردم که منتقل می شویم تهران و تامدتی راحت می شویم . شب به مصطفی گفتم: می رویم ؟ خندید و گفت: نمی روم . من اگر بروم تهران روحیه بچه ها ضعیف می شود. اگر نتوانم در خط بجنگم الااقل اینجا باشم ، در سختی هایشان شریک باشم . من خیلی عصبانی شدم . باورم نمی شد . گفتم: هر کس زخمی می شود می رود که رسیدگی بیشتری بشود. اگر می‌خواهید مثل دیگران باشید ، لااقل در این مسئله مثل دیگران باشید . ولی مصطفی به شدت قبول نمی کرد . می گفت: هنوز کار از دستم می آید . نمی توانم بچه ها را ول کنم در تهران کاری ندارم . 🍃🍃🍃🍃🍃 حتی حاضر نبود کولر روشن کنم . اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی گچ . پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون می آمد ، اما می گفت: چطور کولر روشن کنم وقتی بچه‌ها در جبهه زیر گرما می جنگند؟ همان غذایی را میخورد که همه میخوردند. و در اهواز ما غذایی نداشتیم. یک روز به ناصر فرج اللهی "که آن وقت با ما بود و بعد شهید شد" گفتم: این طور نمی‌شود . مصطفی خیلی ضعیف شده ، خونریزی کرده ، درد دارد . باید خودم برایش غذا بپزم . و از او خواستم یک زود پز برایم بیاورد.... 📝&ادامــــه دارد... @reyhaneZahraTabriz95