4_5796627749766432822.mp3
7.99M
با امام زمانت یه قـرار عاشقانه بذار
و هــر روز،صبح #دعای_عهد بخون...♥️
#علی_فانی
@reyhaneZahraTabriz95
AUD-20200814-WA0026.mp3
4.9M
#دعای_ندبه♥️💫
|در زمان غیبت،خواندن دعا از
#وظایف_منتظران امام عصر(عج)است|
باصدای : #استاد_فرهمند
@reyhaneZahraTabriz95
┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
~°امـید دل زهـرامهــدیـسـتــ°~
#یاصاحبالزمان
@reyhaneZahraTabriz95
🕊
💫بِسْــــمِ ربِّ الْعِشــْــقْ♥️
#بہوقتࢪمان🕘📕 #رمان_شهیـــد_عـــاشـــق_چمــــران
به روایــــت: همســــرش "غــــاده"❤️
🕊🌱 #قسـمـت_سی_سوم
آن شب باید تنها برمی گشتم . آن لحظه تازه احساس کردم که مصطفی واقعا تمام شد.
در مراسم آدم گم است است، نمی فهمد....
همین که وارد حیاط نخست وزیری شد و چشمش به آن زیرزمین افتاد ، دردی قلبش را فشرد ، زانوهایش تا شد . زیر لب نجوا کرد: مصطفی رفتی ، پشتم شکست . و به دیوار تکیه داد .
نگاهش روی همه چیز چرخید ، این دوسال چطور گذشت ؟
از این در چقدر به خوشحالی وارد می شد به شوق دیدن مصطفی ، حضور مصطفی ، و این جوانک های سرباز که حالا سرشان زیر افتاده چطور گردن راست می کردند به نشانه احترام؛ زندگی، زندگی برایش خالی شده بود ، انگار ریشه اش را قطع کرده بودند.
یاد لبنان افتاد و آن فال حافظ .
آن وقت ها او اصلاً فارسی بلد نبود . نمی فهمید امام موسی و مصطفی با هم چی می خوانند ؟ امام موسی خودش جریان فال حافظ را برای او گفت و بعد هم برایش فال گرفت . که :
الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها، که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها.
وقتی بعد از شهادت مصطفی از آن خانه آمدم بیرون، چون مال دولت بود، هیچ چیز جز لباس تنم نداشتم . حتی پول نداشتم خرج کنم . چون در ایران رسم است فامیل مرده از مردم پذیرایی کنند و من آشنا نبودم . در لبنان این طور نیست . خودم می فهمیدم که مردم رحم می کنند، می گویند این خارجی است ، آداب ما را نمی فهمد . دیدم آن خانه مال من نیست و باید بروم . اما کجا ؟
کمی خانه مادر جان بودم ، دوستان بودند . هرشب را یک جا می خوابیدم و بیشتر در بهشت زهرا کنار قبر مصطفی .
شبهای سختی را می گذراندم . لبنان شلوغ بود . خانه مان بمباران شده بود و خانواده ام رفته بودند خارج . از همه سخت تر روزهای جمعه بود . هر کس می خواهد جمعه را با فامیلش باشد و من می رفتم بهشت زهرا که مزاحم کسی نباشم .
احساس می کردم دل شکسته ام ، دردم زیاد ، و به مصطفی می گفتم: تو به من ظلم کردی ....
📝&ادامــــه دارد...
#شیعہمرتضےعلے
@reyhaneZahraTabriz95
🕊
💫بِسْــــمِ ربِّ الْعِشــْــقْ♥️
#بہوقتࢪمان🕘📚 #رمان_شهیـــد_عـــاشـــق_چمــــران
به روایــــت: همســــرش "غــــاده"
🕊🌱 #قسـمـت_سی_چهارم
از همه سخت تر روزهای جمعه بود . هر کس می خواهد جمعه را با فامیلش باشد و من می رفتم بهشت زهرا که مزاحم کسی نباشم .
احساس می کردم دل شکسته ام ، دردم زیاد ، و به مصطفی می گفتم: تو به من ظلم کردی .
از لبنان که آمدیم هرچه داشتیم گذاشتیم برای مدرسه .
در ایران هم که هیچ چیز . بعد یک دفعه مصطفی رفت و من ماندم کجا بروم ؟ شش ماه این طور بود ، تا امام فهمیدند این جریان را .
خدمت امام که رفتیم به من گفتند: مصطفی برای دولت هم کار نکرد .
هرچه کرد به دستور مستقیم خودم بود و من مسول شما هستم .
بعد بنیاد شهید به من خانه داد. خانه هیچی نداشت .
"جاهد" یکی از دوستان دکتر، از خانه خودش برایم یک تشک ، چند بشقاب و... آورد تا توانستم با پدرم تماس بگیرم و پول برایم فرستادند .
به خاطر این چیزها احساس می کردم مصطفی به من ظلم کرد .
البته نفسانی بود این حرفم . بعد که فکر می کردم ، می دیدم مصطفی چیزی از دنیا نداشت ، اما آنچه به من داد یک دنیا است . مصطفی در همه عالم هست ، در قلب انسان ها .
من و یادم هست یک بار که از ایران می آمدم ، در فرودگاه بیروت یک افسر مسیحی لبنانی با درجه بالا وقتی پاسپورتم را که به نام "غاده چمران" بود دید ، پرسید: نسبتی با چمران داری ؟ گفتم: خانمش هستم. خیلی زیر تاثیر قرار گرفت ، گفت: او دشمن ما بود ، با ما جنگید ولی مرد شریفی بود.
بعد آمد بیرون دنبالم . گفت: ماشین نیامده برای شما ؟ گفتم: مهم نیست. خندید و گفت: درست است ، تو زن چمران هستی !
و گاهی فکر می کرد به همین خاطر خدا بیش تر از همه ، از او حساب می کشد ، چون او با مصطفی زندگی کرد ، با نسخه کوچکی از امام علی علیه السلام . همیشه به مصطفی می گفت: توحضرت علی نیستی . کسی نمی تواند او باشد. فقط حضرت امیر آن طور زندگی کرد و تمام شد. و مصطفی هم چنان که صورت آفتاب خورده اش باز می شد و چشم هایش نم دار ، می گفت: نه ، درست نیست !
با این حرف دارید راه تکامل در اسلام را می بندید . راه باز است . پیامبر می گوید هر جا که من پا زدم امتم می تواند، هر کس به اندازه سعه اش .
همه جا مصطفی سعی می کرد خودش کم تر از دیگران داشته باشد ، چه لبنان ، چه کردستان ، چه اهواز . لبنان که بودیم جز وسایل شخصی خودم چیزی نداشتیم .
در لبنان رسم نیست کفششان را در بیاورند و بنشیند روی زمین . وقتی خارجی ها می آمدند یا فامیل ، رویم نمی شد بگویم کفش در بیاورید .
به مصطفی می گفتم: من نمی گویم خانه مجلل باشد ، ولی یک مبل داشته باشد که ما چیز بدی از اسلام نشان نداده باشیم که بگویند مسلمانان چیزی ندارند ، بدبختند. مصطفی به شدت مخالف بود، می گفت: چرا ما این هم عقده داریم ؟ چرا می خواهیم با انجام چیزی که دیگران می خواهند یا می پسندند نشان بدهیم خوبیم ؟ این آداب و رسوم ما است ، نگاه کنید این زمین چه قدر تمیز است ، مرتب و قشنگ ! این طوری زحمت شما هم کم می شود ، گرد و خاک کفش نمی آید روی فرش .
از خانه ما در لبنان که خیلی مجلل بود همیشه اکراه داشت ...
📝&ادامــــه دارد...
#شیعہمرتضےعلے
@reyhaneZahraTabriz95
•••
اقـْرَء..
علــٰےوُلـدے...
السـَّـلامَاِلــےیـَومالقیـامـَة...
•
•
•
-دردتبہجــانمبـانــو...
ڪہنفسـهاےآخــرتهـمبہیادمـاگذشـت...
سـلامتـو،گــواراےدلمــــا
ڪہبغـضقــرنـهافاصــــلہراهـزارتڪہڪرد..💔|•
علیڪمالسـلام....مـادر.... :)
@reyhaneZahraTabriz95
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
💥 طوفان توئیتری و اینستاگرامی
با محوریت مقام عرشی حضرت زهرا سلاماللهعلیها، و تدبیر آیندهی جهان
💥با هشتگ های ؛
#انقلاب_فاطمی
و
#Fatima
💥زمان ؛ شنبه(۲۷ دی )؛ ۲۱ تا ۲۳
یکشنبه (۲۸ دی )؛ ۱۰ تا ۱۲ صبح
@ostad_shojae
❤️ السَّلامُ عَلَيْك يا بَقِيَّةَ الله ❤️
ما منتظرِ لحظه ی دیدارِ بهاریم!
آرام کنید این دل طوفانی ما را
عمریست همه درطلبِ وصل توهستیم
پایان بده این حالِ پریشانی ما را
ای کاش نمیریم و ببینیم جمالش
یا رب برسان یوسف کنعانی ما را
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَج
@reyhaneZahraTabriz95
#پای_درس_استاد
▪️ویژه شهادت حضرت فاطمه سلاماللهعلیها
منبع؛ مجموعه مقام عرشی حضرت زهرا"س"
#مادرم_فاطمه "س"
@Ostad_Shojae
@ReyhaneZahraTabriz