eitaa logo
کلبهٔ شعر
1.2هزار دنبال‌کننده
345 عکس
64 ویدیو
0 فایل
محفل شعری کوچک اما با صفا (فعال) آخر شب شعر گذاشته میشه که صبح زیباتون با شعری زیبا آغاز بشه ❤🌹 در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست 😍 ارسال شعر های پیشنهادی👇تبادل @kolbehy_sher
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر آنکه می رفت خاطراه اش را می برد فرهاد سنگ نمی سفت مجنون آشفته نمی خفت حافظ شعر نمی گفت @rezadarvishnezhad
نیست نشان زندگی تا نرسد نشان تو... @rezadarvishnezhad
هدایت شده از کلبهٔ شعر
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است @rezadarvishnezhad
هدایت شده از کلبهٔ شعر
باد، مشتی ورق از دفتر عمر آورده است عشق سرگرمی سوزاندن این اوراق است @rezadarvishnezhad
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی چو دل به عشق دهی دلبران یغما را @rezadarvishnezhad
به یادت آنچنان غرق خودم بودم که دریا گفت: تورا می‌بینم و شک می‌کنم دریا منم یا تو! @rezadarvishnezhad
شاه نشین چشم من،تکیه گه خیال توست جای دعاست شاه من،بی تو مباد جای تو @rezadarvishnezhad
با آن که تو را گرم کند سرد مباش بر آنکه تو را شفا دهد درد مباش چیزی به جهان بِه ز جوانمری نیست رسوای زمانه باش و نامرد مباش @rezadarvishnezhad
عشق یعنی: به سرت هوایِ دلبر بزند درد از عمق وجودَت به دلت سر بزند @rezadarvishnezhad
لبخند تو را چند صباحیست ندیدم یکبار دگر خانه ات آباد بگو سیب... 😊 @rezadarvishnezhad
عاشق شده ام برتو تدبیر چه فرمایی از راه صلاح آیم یا از ره رسوایی @rezadarvishnezhad
هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید چرا می شکند @rezadarvishnezhad
. 💜 آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس 💜 آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس @rezadarvishnezhad
بستیم چو از ردّ و قبولِ دگرانْ چشم تشریفِ قبولِ نظرِ یار گرفتیم... @rezadarvishnezhad
این شعر فوق‌العاده‌س👌 ماهى به آب گفتا ، من عاشق تو هستم.. از لذت حضورت ، مى را نخورده مستم! آيا تو ميپذيرى ، عشق خدائيم را ؟.. تا اين که بر نتابى ، ديگر جدائيم را؟! آب روان به ماهى ، گفتا که باشد اما.. لطفا بده مجالى ، تا صبح روز فردا! بايد که خلوتى با ، افکار خود نمايم.. اينجا بمان که فردا ، با پاسخت بيايم! ماهي قبول کرد و ، آب روان گذر کرد.. تنها براى يک شب ، از پيش او سفر کرد! وقتى که آمدش باز ، تا اين که گويد آرى.. يک حجله ديد و عکسى ، بر آن به يادگارى! خود را ز پيش ماهى ، ديشب که برده بودش.. آن شاه ماهى عشق ، بى آب مرده بودش! ناليد و يادش افتاد ، از ماهى آن صدايي.. وقتى که گفت با عشق ، ميميرم از جدايى!! ای کاش آب می ماند ، آن شب کنار ماهی.. ماهی دلش نمی مرد ، از درد بی وفایی! آری من و شما هم ، مانند آب و ماهی.. یک لحظه غفلت از هم ،یعنی همین جدایی! @rezadarvishnezhad
پادشهی بود رعیَّت شِکَن وَز سر حُجَّت شده حَجاج فن هر چه به تاریک شب از صبح زاد بر درِ او دَرج شدی بامداد رفت یکی پیش مَلِک صبحگاه راز گشاینده تر از صبح و ماه از قمر اندوخته شب بازی وَز سَحَر آموخته غَمّازی گفت فلان پیر تو را در نَهُفت خیره کُش و ظالم و خونریز گفت شد مَلِک از گفتن او خشمناک گفت : هم اکنون کُنَم او را هلاک نَطع بِگُسترد و بر او ریگ ریخت دیو ز دیوانگی اش می گریخت شد به بر پیر ، جوانی چو باد گفت : مَلک بر تو جِنایت نهاد پیش تر از خواندنِ آن رای خیز و بشو تاش بیاری بجای پیر وضو کرد و کَفَن بر گرفت پیش مَلِک رفت و سخن در گرفت دست به هم سود شَهِ تیز رای وز سر کین سوی پشت پای گفت : شنیدم که سخن رانده ای کینه کُش و خیره کُشم خوانده ای ؟ آگهی از مُلکِ سلیمانی ام ؟ دیوِ ستمکاره چرا خوانی ام ؟ پیر بدو گفت نه من خفته ام زآنچه تو گفتی ، بَتَرَت گفته ام پیر و جان بر خطر از کار تو شهر و دِه آزرده ز پیکارِ تو من که چنین عیب شمارِ توام در بد و نیک آینه دارِ تو ام آینه چون نقش تو بنمود راست خود شِکَن! آینه_شکستن_خطاست راستی ام بین و به من دار هُش! گرنَه چنین است، به دارَم بکُش پیر چو بر راستی اِقرار کرد راستی اش در دل شَه کار کرد چون مَلِک از راستی اش پیش دید راستی او، کَژیِ خویش دید گفت : حَنوط و کَفَنَش بر کشید غالیه و خِلعتِ ما در کشید از سرِ بیدادگری گشت باز دادگری گَشت رعیّت نواز راستی خویش، نهان کس نکرد در سخنِ راست زیان کس نکرد راستی آور که شوی رستگار راستی از تو ظَفَر از کِردگار گر سخن راست بود جمله دُر تلخ بود تلخ که الحق مُر چون به سخن راستی آری بجای ناصرِ گفتارِ تو باشد خدای طبع نظامی و دلش راستند کارَش از این راستی آراستند @rezadarvishnezhad
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشهٔ بامی که پریدیم، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم کوی تو که باغ ارم روضهٔ خلد است انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم سد باغ بهار است و صلای گل و گلشن گر میوهٔ یک باغ نچیدیم، نچیدیم سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم وحشی سبب دوری و این قسم سخن‌ها آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم. @rezadarvishnezhad
ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﺍﺧﻄﺎﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺁﻧﻬﻢ ﺑﺰﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﺩﺭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ: ﭼﻮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻗﺸﻮﻧﻢ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮐﻨﯽ ﺳﺤﺮﮔﻪ ﻧﻈﺮ ﺑﺮ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﮐﻨﯽ ﺍﮔﺮ ﺍﻝ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺣﯿﺎﺗﻢ ﺩﻫﺪ ﺯ ﭼﻨﮓ ﻓﺮﻧﮕﯽ ﻧﺠﺎﺗﻢ ﺩﻫﺪ ﭼﻨﺎﻧﺖ ﺑﮑﻮﺑﻢ ﺑﻪ ﮔﺮﺯ ﮔﺮﺍﻥ ﮐﻪ ﯾﮑﺴﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﺎﺯﻧﺪﺭﺍﻥ 👇ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﻧﻮﺷﺖ:👇 ﭼﻮ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ، ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﺷﻮﺩ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺯ ﭘﯿﺸﺶ ﮔﺮﯾﺰﺍﻥ ﺷﻮﺩ ﻋﻘﺎﺏ ﺷﮑﺎﺭﯼ ﻧﺘﺮﺳﺪ ﺯ ﺑﻮﻡ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺩﻭ ﺻﺪ ﻣﺮﺩ ﺭﻭﻡ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﯾﺰﺩﺍﻥ ﺩﻫﺪ ﺭﻭﻧﻘﻢ ﺑﻪ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭﯾﻪ ﺯﻧﻢ ﺑﯿﺮﻗﻢ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺭ ﻧﺒﺮﺩﯼ ﺳﻬﻤﮕﯿﻦ ﺍﺭﺗﺶ ﺗﻮﭘﺎﻝ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﭘﺎﺷﺎ ﺑﺰﺭﮒﺗﺮﯾﻦ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻢ ﮐﻮﺑﯿﺪ ﻭ ﺧﺎﮎ ﻭﻃﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﺮﮐﺎﻥ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﺑﺎﺯﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ … @rezadarvishnezhad
ما فرش بزرگی به جهان باز کشیدیم صد گونه شراب از کف اقبال چشیدیم آن جای که ابرار نشستند نشستیم وان راه که احرار گزیدند گزیدیم گوش خود و گوش همه آراسته کردیم از بس سخن خوب که گفتیم و شنیدیم از روی سخا حاصل ده ملک بدادیم با اسب شرف منزل نه چرخ بریدیم ناگاه به زد مقرعهٔ مرگ زمانه ما نای روان رو سوی عقبی بدمیدیم دیدیم که در عهدهٔ صد گونه وبالیم خود را به یکی جان ز همه باز خریدیم پس جمله بدانید که در عالم پاداش آنها که درین راه بدادیم بدیدیم دادند مجازات به بندی که گشادیم کردند مکافات به رنجی که کشیدیم ما را همه مقصود به بخشایش حق بود المنةُلِله که به مقصود رسیدیم 🌺 این قطعه را بر گور نظام الملک محمد نوشتند @rezadarvishnezhad
زخم تبرت مانده، ولی جای شکایت شادم که نگه داشته ام از تو نشانه! @rezadarvishnezhad
🌸 سراغ يار مى گيرم به هركس میرسم اما به خود آهسته مى گويم الهى بى خبر باشد... @rezadarvishnezhad
🌸 غم، فرستاده عشق است عزیزش دارید که غریب است و زِ اقلیم وفا می آید... @rezadarvishnezhad
.  ┈••✾• •✾••┈• ویرانه ی جا مانده ی از جنگ منم پاییزِ پر از سکوتِ بی رنگ منم بی رغبتِ بی عاطفه ی سرد تویی دل داده ی دل خسته ی دلتنگ منم @rezadarvishnezhad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم . پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم... @rezadarvishnezhad
این شعر عالیه ☝☝