غزل مرثیه حضرت رقیه سلام الله علیها
****************
ای سربلندِ من که چنین با سر آمدی
با سر برای دیدنِ این دختر آمدی
قدری شکسته ای تو ولی سرشکسته نه!
ای سر ، تو بر سران دو عالم سرآمدی
با نورِ تو قدم به قدم راه رفته ام
خورشیدِ من ، کِی از نوکِ نیزه در آمدی؟
ای نازنین کبوترِ من ناز کرده ای
در آشیانه از چه بدونِ پر آمدی
ای غرقِ نور ، از چه تنوری است صورتت؟
وای از دلم که از دلِ خاکستر آمدی
لبریز از غمم ، که لبت خیزرانی است
از طشت زر ، زیارتِ این گوهر آمدی
راحت بخواب خسته ی راهی عزیز من
امشب خیال کن بغلِ مادر آمدی
با اشکِ دانه دانه به تو آب می دهم
ای تشنه لب به چشمه ای از کوثر آمدی
حتی به روی نیزه دم از حق زدی پدر
بابا چه خوب از پسِ دشمن بر آمدی
*********************
#رضا_یزدی_اصل
#غزل_مرثیه
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
لینک دعوت به کانال اشعار در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/4012048568Cec1fa19c2b
هدایت شده از ابوتراب ( اشعار رضا یزدی اصل)
غزل مرثیه حضرت رقیه سلام الله علیها
****************
ای سربلندِ من که چنین با سر آمدی
با سر برای دیدنِ این دختر آمدی
قدری شکسته ای تو ولی سرشکسته نه!
ای سر ، تو بر سران دو عالم سرآمدی
با نورِ تو قدم به قدم راه رفته ام
خورشیدِ من ، کِی از نوکِ نیزه در آمدی؟
ای نازنین کبوترِ من ناز کرده ای
در آشیانه از چه بدونِ پر آمدی
ای غرقِ نور ، از چه تنوری است صورتت؟
وای از دلم که از دلِ خاکستر آمدی
لبریز از غمم ، که لبت خیزرانی است
از طشت زر ، زیارتِ این گوهر آمدی
راحت بخواب خسته ی راهی عزیز من
امشب خیال کن بغلِ مادر آمدی
با اشکِ دانه دانه به تو آب می دهم
ای تشنه لب به چشمه ای از کوثر آمدی
حتی به روی نیزه دم از حق زدی پدر
بابا چه خوب از پسِ دشمن بر آمدی
*********************
#رضا_یزدی_اصل
#غزل_مرثیه
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
لینک دعوت به کانال اشعار در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/4012048568Cec1fa19c2b
تقدیم به حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
****************************
من کیستم ؟ بِنتُ الحسینم فاطمی خویم
ریحانه ام ریحانه ام زهراست الگویم
حوریّه ای با جلوه ی انسیه الحوراء
انسیه ای از نسلِ انسانی خدا جویم
گهواره ام آغوشِ " مصباحُ الهدی" باشد
آری هدایت می شود هر بنده در کویم
نورُ علی نورِ حسینم گرچه مستورم
یک دخترِ کوچک ولی یک شاه بانویم
چون دُر درونِ یک صدف پاک و درخشانم
چادر اگر باشد صدف، من " دُرِّ " دَر اویم
در آرزوی دیدنِ موی سرم باد است
حتّی زِ چشمِ باد مخفی مانده گیسویم
حُجب و حیا را عمه ام زینب به من آموخت
چون زد به جای مادرم او شانه بر مویم
هرگز اسیرِ چشم های بد نمی گردم
آزادی ام را در حجابِ خویش می جویم
رفتم اسارت ، رنج دیدم ، بسته شد دستم
قدّم خمید امّا نیامد خم به ابرویم
با گریه هایم پس گرفتم راسِ بابا را
حقِّ یتیمان را گرفتم با هیاهویم
الگوی من زهراست از این رو به ویرانه
حرفی نگفتم با پدر از دردِ پهلویم
تنها سه سال از این جهان شد سهمِ من امّا
باقیست در آن تا قیامت نامِ نیکویم
**************************
#رضا_یزدی_اصل
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
لینک دعوت به کانال اشعار در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/4012048568Cec1fa19c2b