ریشهها
استاد #سید_جلال_الدین_آشتیانی : «همهی تحقیقات #احسائی را میتوان در دو سطر خلاصه نمود، خلاصهای بی
«بعد از اينكه #شهيد_ثالث ، #شيخ_احمد [ #احسائی ] را #تكفير كرد و خبر به عتبات عاليات رسيد و شيخ نيز وفات كرده بود، جمعى، از آقا سيد مهدى فرزند آقا سيد على كربلایی درخواست كردند كه حاجى ملا محمدتقى، شيخ را تكفير كرده و اينك تكليف ما با #تابعين او چيست؟ و آقا سيد مهدى از شدت تقوى فتوا نمیگفت. پس مجلسى فراهم كرد، و در آن #شریف_العلماء و حاجى ملا محمدجعفر استرآبادى و حاجى #سيد_كاظم [ #رشتی ] را احضار نمود، و آن دو نفر با حاجى سيد كاظم مناظره نمودند و مواضعى چند از كتاب شيخ را ارائه دادند و گفتند كه: ظاهرِ اين عَبائر، كفر است. حاجى سيد كاظم اذعان نمود كه ظواهر اين عبائر كفر است، ليكن او ظواهر آن را اراده نكرده و اينها را تأويلى است كه آن #تأويل، مراد شيخ است! آنها گفتند كه ما مأمور به تأويل نيستيم مگر در آيات قرآن و كلمات سبحان و أخبار آل عصمت (صلوات الله عليهم)، و الا هر كافرى كه به كلامى تكلم كند لامُحاله تأويلى دارد! و به سيد گفتند كه: تو بنويس كه ظاهر اين عبائر كفر است، سيد نوشت و مُهر كرد. پس آقا سيد مهدى اگرچه فتوا نمیگفت؛ ليكن به شهادت اين دو عادل يعنى شريفالعلماء و حاجى ملا محمدجعفر، حكم به تكفير شيخ نمود، و از آن پس به مسجد رفت و صريحاً شيخ و تبعهی او را تكفير كرد.» (مكارم الآثار در احوال رجال دوره قاجار، ج1، صص: 209-212، به نقل از: قصص العلماء، تنکابنی)
@risheh
ریشهها
«بعد از اينكه #شهيد_ثالث ، #شيخ_احمد [ #احسائی ] را #تكفير كرد و خبر به عتبات عاليات رسيد و شيخ نيز
«حاجى #سيد_كاظم [ #رشتی ] بعد از وفات شيخ، در عتبات عاليات در أمكنهی متفرقه ... هر چند وقتى در جايى سكونت نمود، و در هريك مجلس درسى داشت، ... و آخر در #كربلاء توطّن [کرد] و آنجا نيز مجلس درسى براى خود فراهم كرد و بسيارى ... كه بعضى هم از منكرين طريقهی #شيخيه بودند بدان مجلس حاضر میشدند، و او هماره كلمات شيخ را در مجلس درس بيان، و آنها را تشييد و ترويج مینمود، و كلمات مخالفين و منكرين را دفع میفرمود، ... و از اينرو وى در ميان اين فرقه مقامى مهم بههم رسانيده، و او همواره در كربلاء نماز جماعت را در پشت سر مقدس بهجا میآورد، و از اينرو اين طايفه علاوه بر كلمهی شيخيه به #پشت_سرى نيز معروف شدند، و مخالفينِ ايشان به #بالاسرى.» (مكارم الآثار در احوال رجال دوره قاجار، ج1، صص: 210-211.)
@risheh
ریشهها
حاج میرزا نصرالله تراب دزفولی، از شاگردان #شیخ_انصاری ، در کتاب «لمعات البیان» آورده است: «سفری از #
«وقتى ميرزا محمدحسين ساروى از راه دريا به زيارت نجف رفت، چون مُحاذى مسجد كوفه از طراده درآمد ديد كه حاجى #سيد_كاظم با اصحاب خود نشسته. ميرزا به نزد آنها آمد، و پس از طى تعارفات، پرسيد: شما در اين ايام به چه كار مشغوليد؟ سيد گفت: مسائلى از تفسير و غيره سؤال شده بود، جواب مینوشتم. ميرزا پرسيد: تفسير از كدام آيه، و شما چه نوشتيد؟ گفت از آيهی: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا». و من نوشتم: تأويل آيه، خلفاء ثلاثهاند، زيرا كه اولی هر حكمى میكرد، میگفت: «سٙمِعتُ عن رسول الله»، و ثانى میگفت «رٙأيتُ رسول الله صلى الله عليه و آله يٙفعٙلُ كذا»، و ثالث میگفت: «أقولُ هكذا، أو: عندى كذا»، و از اينرو آنها را تعبير به سمع و بصر و فؤاد كردند. ميرزا گفت: اين تفسيرها #به_رأى تو است! و هر آيهاى را أمثال اين تأويلات به حسب عقلِ ظنى توان نمود، لكن در #تأويل، محتاج به #نصّ_صحيح است. سيد گفت: اگر از مشايخ شما بپرسند چه خواهند گفت؟ ميرزا گفت: من با شما مكالمه میكنم، چه ربطى به مشايخ ما دارد؟! ...» (مكارم الآثار در احوال رجال دوره قاجار، ج1، صص: 211-212، به نقل از: قصص العلماء تنکابنی)
@risheh