💥من یک عمر نان خور امام زمان (عج) بوده ام!
✍آیت الله #ارفع:
مرحوم حاج #شیخ_عباس_قمی محدث بزرگ جزو پرکارترین نویسندگان عصر خویش بود در سفر و وطن مینوشت و از هر فرصتی برای نوشتن بهره میبرد. کم میخوابید و زیاد مینوشت گاهی از فرط خستگی چرتش میبرد، دوباره بیدار میشد و با سرعت وضو میگرفت و به نوشتن ادامه میداد وی عشق شدید به نگارش و تحقیق داشت و هیچ چیز او را از این شوق و عشق منصرف نمی کرد. یکبار مشغول پاکنویس یکی از کتابهایش بود چند نفر از علماء به دیدنش آمدند تا لحظاتی را با وی محفل انس تشکیل دهند. حاج شیخ پس از پذیرایی به هر کدام یک کاغذ و قلم داد و گفت عوض صحبتهای متفرقه لطف کنید این جزوهها را پاکنویس کنید.
در آن هنگام که در مشهد مقدس سکونت داشت روزهای پنج شنبه و جمعه بهاتفاق عده ای به اطراف مشهد میرفت. همراهان ایشان عده ای از علماء مشهد بودند حاج شیخ عباس بعد از یک استراحت کوتاه کتابهای خود را پهن میکرد و شروع به مطالعه و نوشتن مینمود و از کوچکترین فرصت برای مطالعه و کتابت استفاده میکرد.
یکی از علاقمند به حاج شیخ عباس دو سه روزی وی را به بیرون مشهد برای استراحت دعوت کرد. همینکه چند لحظه ای گذشت کتابهای خود را پهن و شروع به مطالعه و نوشتن کرد صاحبخانه گفت: من شما را برای استراحت به اینجا دعوت کرده ام. شیخ عباس به او فرمود: من چون نان امام زمان (عج) را میخورم، باید در مقابل آن خدمت بکنم. صاحبخانه گفت من از پول خودم میخواهم به شما غذا بدهم نه از سهم
امام (علیه السلام) حاج شیخ لحظه ای تأمل کرد و گفت: آیا این بی انصافی نیست که من یک عمر نان خور امام زمان (عج) بوده ام، حالا که میخواهم دو سه روز سر سفره شما بنشینم برای ایشان کار نکنم؟ شیخ عباس قمی این جمله را گفت و دوباره مشغول مطالعه و نوشتن شد.
📚درنگستان : هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست ، ص۳۰۱
✅ @kashkolenab
💥من یک عمر نان خور امام زمان (عج) بوده ام!
✍آیت الله #ارفع:
مرحوم حاج #شیخ_عباس_قمی محدث بزرگ جزو پرکارترین نویسندگان عصر خویش بود در سفر و وطن مینوشت و از هر فرصتی برای نوشتن بهره میبرد. کم میخوابید و زیاد مینوشت گاهی از فرط خستگی چرتش میبرد، دوباره بیدار میشد و با سرعت وضو میگرفت و به نوشتن ادامه میداد وی عشق شدید به نگارش و تحقیق داشت و هیچ چیز او را از این شوق و عشق منصرف نمی کرد. یکبار مشغول پاکنویس یکی از کتابهایش بود چند نفر از علماء به دیدنش آمدند تا لحظاتی را با وی محفل انس تشکیل دهند. حاج شیخ پس از پذیرایی به هر کدام یک کاغذ و قلم داد و گفت عوض صحبتهای متفرقه لطف کنید این جزوهها را پاکنویس کنید.
در آن هنگام که در مشهد مقدس سکونت داشت روزهای پنج شنبه و جمعه بهاتفاق عده ای به اطراف مشهد میرفت. همراهان ایشان عده ای از علماء مشهد بودند حاج شیخ عباس بعد از یک استراحت کوتاه کتابهای خود را پهن میکرد و شروع به مطالعه و نوشتن مینمود و از کوچکترین فرصت برای مطالعه و کتابت استفاده میکرد.
یکی از علاقمند به حاج شیخ عباس دو سه روزی وی را به بیرون مشهد برای استراحت دعوت کرد. همینکه چند لحظه ای گذشت کتابهای خود را پهن و شروع به مطالعه و نوشتن کرد صاحبخانه گفت: من شما را برای استراحت به اینجا دعوت کرده ام. شیخ عباس به او فرمود: من چون نان امام زمان (عج) را میخورم، باید در مقابل آن خدمت بکنم. صاحبخانه گفت من از پول خودم میخواهم به شما غذا بدهم نه از سهم
امام (علیه السلام) حاج شیخ لحظه ای تأمل کرد و گفت: آیا این بی انصافی نیست که من یک عمر نان خور امام زمان (عج) بوده ام، حالا که میخواهم دو سه روز سر سفره شما بنشینم برای ایشان کار نکنم؟ شیخ عباس قمی این جمله را گفت و دوباره مشغول مطالعه و نوشتن شد.
📚درنگستان : هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست ، ص۳۰۱
✅ @kashkolenab