eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
650 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥ بازار دنیا....عجیب شلوغ است.... و ما، راه نور را گم کرده ايم! و تو.... تنها راه بلد جاده نوری... بر تاریکیهای دلمان، خط بکش... سلام یگانه طلوع زمین بیا... چشم انتظار ظهور زیبایت هستیم.. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از مهم‌ترین علائم ظهور اگر به دنبال زمان ظهور هستید، به این علامت نگاه کنید! استاد پناهیان @rkhanjani
---- ◦ • ○ 🌿 ﷽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌿 ○ • ◦ ---- ها مولایم تمام دلخوشی هایم بی حضورت تمام شدنی ست، من آن بهاری ترین دوران را انتظار می کشم، آن زمان که تکیه بر کعبه می زنی؛ و چشمان ظلمت دیده ام تازه می فهمند که عمری کور بوده اند، طنین “انا المهدی” را نه با گوش بلکه با قلبم می شنوم، آن زمان است که می آیی و عطر خدا در زمین جاری می شود. “همه ی خیر ها در آن زمان است که مهدی (علیه السلام) قیام می کند و همه ی زشتی ها را از میان بر می دارد” @rkhanjani   
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ایلیا: میثم تیشرت آبی اش را از دو طرف مرتب کرد و گفت: -چه کردی پروژه رو؟  از اون برادر چه خبر؟ +هیچی -هیچی؟! گند نزنی به آینده ات یهو جو گیر شدی ادا پوریای ولی رو دراوردی... +ساکت شو که گند اصلی رو تو زدی... -راستی اون روز بالا پشت بوم شیخ ممد چی میگفتید با این برادر بسیجیه؟ +برعکس تو حرف حساب -پس حسابی رفته رو مخت، خدا رحمتت کنه و زد زیر خنده. جایش گذاشتم و رفتم سمت کلاس. اما اصلا حواسم جمع استاد نمیشد. ناز و اداهای همیشگی دخترهای ردیف جلویی هم دیگر به چشمم نمی آمد. سرم گرم مرور حرف های سید بودم وقتی عرق پیشانی اش را با پشت دست پاک کرد و بی آنکه نگاهم کند، آهسته گفت: +پناه به خدا از آتیش جهنم -آسید خدا تو رو که نمیبره جهنم +امام علی(ع) هم خیالش راحت نبود ماکه دیگه... -بیخیال اونقدراهم سخت نیست که شما حساب میکنی... +خیلی سخت تره داداش خیلی... این را گفت و سکوت عجیبی کرد. می گویم عجیب چون بدجوری رفت در فکر. پرسیدم: -خب تو که کارت درسته نمازت سروقت سر به زیر اصلا دختر مخترا رو نگاه نمیکنی...گردن درد نمیگیری راستی؟ سختت نیس؟ +یه روی زندگی ترسه و یه روی دیگه اش عشق... -زیر دیپلم حرف بزن ماهم بفهمیم حاجی +یه وقت از ترس به گناه افتادن نگاهتو برمیگردونی از نامحرم، کلامتو کوتاه میکنی بخاطر ترس بعدش... یه وقت به عشق نگاه کسی این کارا رو میکنی ... آجر را زمین گذاشتم و گفتم: پس عاشق شدی؟ خیلیم خوب حالا مگه دانشگاه هستش که نمیخوای  چشم تو چشم یه دختر دیگه ببیندت؟ لبخند قشنگی زد و گفت: + هست. خیلی جاها دستمو گرفته تا رسیدم اینجا... -بروووو سر کارم گذاشتی در حال خودش بود. سر بلند کرد و نفس عمیقی کشید: اگه بدونی مولات داره نگاهت میکنه به عشق نگاه مولات سربه زیر همه ی نگاها میشی تا یه روز چشمات لایق بشه چشم تو چشم بشی باهاش... ماتش ماندم. نفهمیدم چه گفت. پرسیدم: منظورت از مولا... چرخید سمتم: امام زمان(عج)... همین حالا هم داره نگات میکنه خوش به حالت که آقا ازت راضیه، ازش یه چیزی بخواه گیج شده بودم: از من راضیه!؟ من!!!! فقط از ذهن گذراندم: پس کار درس و پروژه امو درست کن آقا. اینها را یادم آمد و غرزدم:همه چی هم خراب شد که آقا! انگار استاد برای بار چندم بود که صدایم میزد. به اطراف نگاه کردم. کلاس تمام شده بود. بقیه داشتند کم کم می رفتند. استاد صادقی آمد جلو و گفت: از شنبه برگرد سراغ پروژه ات یه همکاری هم باهات میکنم محدوده طرحو کوچیک میکنم. گفتم: یعنی برم روستا به اونا که قول دادم رو خونه هاشون کار میکنیم، بگم شرمنده خط خوردین؟! نه استاد همون محدوده باشه از پسش برمیایم. استاد عینکش را در جیب پیراهنش گذاشت و گفت: هرجور خودت میخوای... به قلم سین کاف غفاری 🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠سئِلَ الاْمامُ الْحُسَینُ علیه السلام عَنِ الاْدَبِ، فَقالَ: 🌼هُوَ اَنْ تَخْرُجَ مِنْ بَیتِک، فَلا تُلْقِی اَحَداً اِلاّ رَأَیتَ لَهُ الْفَضْلَ عَلَیک 💠از امام حسین علیه السلام معنای ادب را پرسیدند؟ امام علیه السلام فرمود: 🌸(ادب) آن است که از خانه که خارج می شوی به هرکسی برخورد می کنی او را برتر از خود بینی (یعنی همیشه دیگران را از خود بهتر بینی و احترام آنها را نگهداری) 📚موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص ۹۱۰ @rkhanjani
پرسش؛ نفرین کردن خانواده ظالم گناهه؟مثلا یکی یه بدی درحقش کرده باشه مظلوم،، پدرمادر وبچه ی ظالمونفرین بکنه.. پاسخ 🌺 لطفا به نکات ذیل توجه فرمایید: 1- به طور کلی نفرین نمودن نسبت به دوستان و اطرافیان کار پسندیده ای نیست. انبیا و اولیا الهی جز در موارد نادری که مجبور می شدند، قوم خویش را نفرین نمی نمودند. ایشان در اغلب موارد حتی نسبت به کسانی که به ایشان ستم روا می داشتند و از پذیرش هدایت روی بر می تافتند، دعا می نمودند و از خدای متعال برای آنها هدایت و مغفرت می خواستند. 2- نفرین در حقیقت نوعی انتقام گیری از کسی است که ستمی از او به ما رسیده است. در فرهنگ اسلام عفو و بخشش و رحمت بر خشم و غصب و انتقام خصوصا نسبت به مؤمنین و نزدیکان ترجیح داده شده است.در عفو لذتی است که در انتقام نیست، همان گونه که رحمت الهی برغضبش سبقت دارد (سبقت رحمته غضبه). 3- نفرین نوعی دعا است ولی دعا برای دور شدن کسی از خیر و رحمت و سعادت است و اگر شرایط دعا در آن جمع باشد و نفرین به جا و به مورد باشد این دعا نیز با خواست خداوند اجابت می گردد. 4-كسى كه ظلم مى ‏كند چه بسا در همین دنیا كیفر آن را ببیند. اما اولاً؛ همه كسانى كه ظلم كرده‏ اند كیفر آن را در این دنیا نمى‏بینند و به عللى از جمله به جهت كارهاى خوبشان، كیفر ظلم آنان به تأخیر مى‏افتد و احیاناً در عوالم پس از مرگ كیفر آن را خواهند دید. ثانیاً؛ دیدن كیفر و جزاى بعضى از گناهان در این دنیا، ممكن نیست. مثلاً كسانى كه افراد زیادى را در جنگ‏ها و یا بمباران‏هاى اتمى و شیمیایى كشته‏اند، چگونه مى‏توان آنان را به كیفر واقعى اعمالشان رساند. توضیح اینکه:خداوند نسبت به بنده‏اش مهربان است تا آخرین مرحله به انسان فرصت مى‏دهد هرگز مانند جباران فوراً اقدام به انتقام و مجازات نمى‏كند بلكه رحمت واسعه الهى همیشه ایجاب مى‏كند كه نهایت فرصت به انسان گناهكار داده شود : «و اگر مى‏خواست آنها را به اعمالشان مجازات كند هر چه زودتر عذاب را به آنها مى ‏فرستاد » (سوره كهف آیه 58) 5-البته لعن یا نفرین بر برادران و خواهران مؤمن و به طور کلی زبان گشودن به نفرین و لعن‌، امری مذموم است و جز در موارد استثنا از این امر به شدت پرهیز داده شده است‌. حضرت امام باقر7 می‌فرماید:"کسی که چیزی را لعنت می‌کند اگر آن شی مستحق نباشد لعنت به خود گوینده بر می‌گردد. پس از لعن مؤمن بپرهیزید تا مبادا خود گرفتار شوید."(ر. ک‌:میزان الحکمة‌، محمدمحمدی ری شهری‌، ج 5، ص 616) موفق باشید @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️✨❤️ امام حسن (علیه السلام) : قلب زنگار می گیرد و با صلوات این زنگار کنار می رود و دل صیقلی می شود. 📚وسائل الشیعه، ج۴، ص۱۲۱۶ ❤️✨❤️ @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 ناامیدی بعد از گناه @rkhanjani
پرسش: من چند وقتي هست که هي توبه هام به نتيجه نمي‌رسه چکار کنم؟ پاسخ: خوشحاليم از اينكه مخاطبمان فردي علاقه مند به بيشتر دانستن و آگاهانه عمل كردن است؛ همه ما خواهان سلامت و سعادت و نيک بختي در دنيا و قرار گرفتن در قرب الهي و محشور شدن با اولياء خدا در آخرت هستيم. اما در بستر حرکت و تلاش در جهت رسيدن به اهداف متعالي فوق بعضاً در گرداب گناه و آلودگي گرفتار مي‌شويم. مي‌لغزيم، مي‌لنگيم، مي‌مانيم. فرصت سوزي مي‌کنيم. هر بار تصميم بر عدم تکرار گناه و لغزش مي‌گيريم. توبه مي‌کنيم. اما بار ديگر گرفتار مي‌شويم. چه کنيم؟ چه تدابيري بينديشيم؟ براي مصون ماندن انسان از گناهان در متون ديني، راهکارهايي ارائه گرديده که به برخي از آن‌ها اشاره مي نماييم : 1- ترک زمينه گناه؛ راحت‌ترين راه گناه نکردن، در محيط و فضاي آلوده وارد نشدن در آب گناه مسموم کننده است. واقع شدن در فضاي آلوده به گناه، مثل واقع شدن در محيطي آغشته به بيماري واگير است. آثار مخرب آن اجتناب ناپذير است. اين خود زيرمجموعه‌اي دارد که مهم‌ترين آن عبارت از است: کنترل چشم: دقيقاً بايد مواظب چشم خود بود که مبادا به نامحرم و کلاً هر آنچه که شهوت‌انگيز است، نگاه شود. کنترل گوش؛ بايد از شنيدني‌هايي که ممکن است به حرام منجر شوند و زمينه‌ساز حرام هستند پرهيز شود. مانند موسيقي حرام، صداي شهوت‌انگيز نامحرم و ترک مصاحبت با دوستان ناباب. 2-اشتغال به برنامه شبانه‌روزي؛ حتماً بايد شبانه‌روز خود را با برنامه‌ريزي صحيح و متناسب وضع روحي و جسمي خود پر کنيد و هيچ ساعت بيکاري نداشته باشيد تا نفس شما را مشغول کند. 3-انديشيدن درباره مرگ و عواقب گناه؛ اگر آدمي به هنگام گناه به اين موضوع توجه کند که ممکن است در همان حال، مرگ او فرار سد، آيا باز تمرّد و سرپيچي و عصيان خواهد کرد؟! مشکل عمده مجرمان و خطاکاران اين است که نسبت به مرگ و عواقب اعمال ناشايست، معرفت و يقين شايسته اي کسب نکرده‌اند. 4-حب به خدا؛ آن که به جاي محبت الهي، علاقه‌ها و تعلق‌هاي کم ارزش و ناپايدار در دلش رسوخ کرده، از هيچ خطايي در امان نيست. هر فريبايي، چشم و گوش و دلش را خواهد ربود و صبر و تحمل نخواهد کرد. اما آن که دلش را مالامال از حب خداوند ساخته، اگر با گناهي روبرو شود، يوسف وار خفت زندان را از ارتکاب گناه، دوست‌تر خواهد داشت. (يوسف (12)، آيه 33) «يوسف گفت: پروردگارا: زندان نزد من محبوب‌تر است از آنچه اين‌ها مرا به سوي آن مي‌خوانند...». 5- دوري از دوستان و آشنايان و معاشراني که اهل معصيت و گناه هستند. در آموزه‌هاي ديني انسان به آئين و مرام همنشين خود خوانده شده است. شخصيت و موقعيت هر کس را از طريق همنشينانش مي‌توان محک زد. بنا به گفته اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) «طبع آدمي خوبي‌ها و بدي‌ها اخلاقي و رفتاري ديگران را از آن خود مي‌کند. پس با خوبان معاشرت کنيد تا از خوبان و پاکان به شمار آييد» 6- عوامل و عناصر تحريک کننده غرايز و شهوات همچون – فيلم‌ها، عکس‌ها، و کتاب‌هاي مبتذل بنزيني بر روي آتش نفس امّاره خواهد بود. بنزين را از آتش دور کنيد. 7- شيريني و حلاوت، دوري از گناه را همواره در ذهن و زندگي تداعي و تکرار و تلخي و نتيجه ملال آور گناه را نيز يادآوري کنيم. از آينده به امروز نگاه کنيم. سريال زندگي خود را بنويسيم و فرآيند و پايان سريال را با خوبي‌ها و زيبايي‌هاي اخلاقي طراحي کنيم تا هر بيننده و خواننده سناريوي سريال زندگي ما، با ديده تحقير آميز به ما ننگرد. نکته پاياني: هر گناهي راهکار خاص خود را دارد لذا لازم است که با رعايت تمام نکات ريز و دقيق و کلي ترک گناه، ابتدا با به شکل کلي زمينه هاي ترک گناهان و معاصي را از بين ببريد و در مرحله بعد هر گناه را به طور مجزا و جدا شناخته و با شناخت راه مبارزه و ترک آن گناه، براي رهايي و دوري از معصيت برنامه ريزي کرده و تلاش کنيد . @rkhanjani
امیرالمؤمنین عليه السلام: ناملايمات را تحمّل كن كه تحمّل، پوشش عيبهاست، انسان خردمند نيمش بردبارى است و نيم ديگرش چشم پوشى احتمِلْ ما يَمُرُّ عليكَ، فإنّ الاحتِمالَ سترُ العُيوبِ، و إنّ العاقلَ نِصْفُهُ احتِمالٌ، و نصفُهُ تَغافُلٌ غررالحكم حدیث 2378
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 راهکارهای افزایش حِلم در خانواده 🔵 تغافل فعالانه... 📌 به برخى و حالاتى که از افراد سر مى‌زند و شما را به دعوت مى‌کند، . 🔅مثلاً اگر کسى با حرف شما را بر مى‌افروزد، از شنیدن و گوش سپردن به سخنان وى اجتناب کنید و حتى گوش ندهید یا را ترک کنید. دیگر به گفته هاى او دقت و توجه نکرده و آنها را در ذهن خود مرور نکنید. 📌نسبت به دیگر اعمال فیزیکى و رفتارهاى و تحریک کننده نیز همین طور واکنش نشان دهید و راه و را پیش بگیرید. ⭕️نکته مهم: برای پخته شدن کافیست، هنگام "عصبانیت" از کوره در نروید. @rkhanjani
✅پرسش: رابطه مابا مادرشوهرکمرنگ شده وهرحرفي ميزنه.شوهرساده اي دارم اماتوزندگيم از رفتار ايناشوهرم سواستفاده نمیکنم .باشوهرم ازخانوادش حرف بزنم دهن بينه بهشون ميره ميگه.همش اعصابم خورده.تاچند روزاخلاقش خوب ميشه يه اتفاقي ميفته و شوهرم اخلاقش طوري هستش که ديگران بهش حرف بزنن حرفاي مادر ايناشو بهم منتقل ميکنه که ميفهمم اونا گفتن...واخلاقش بامن عوض ميشه بدجور...تعادل رفتاري نداره.توروخداکمکم کنيد.زندگيم حفظ بشه.فقط شوهرم واسم مهمه وبس. شوهرم رابطه خوبي باخانواده من نداره چيکاربايدکرد ازمن ناراحته به من نميگه يا رابطه نداره يا جوابمو نميده. اماعلت ناراحتيش ميفهمم کسي بهش حرف زده 🌺پاسخ: نگراني شما را از روابط بین شما و خانواده همسرتان می فهمیم و امیدواریم با تدابیری که می اندیشید همسرتان را توجیه نموده تا به راحتی تحت تأثیر ایشان قرار نگیرد. در ابتدا توجه داشته باشید که خوشبختي مانند رياضي و فيزيك فرمول و قوانين خودش را دارد كه فقط با رعايت آن از زندگي رضايت خواهيم داشت. فرد خوشبخت كسي نيست كه در زندگي مشكل نداشته باشد. فقط مرده ها هستند كه مشكلات زندگي دنيا را ندارند. در درياي زندگي فقير و غني متناسب با شرايط خود مشكلاتي دارند. برخي امروز گرفتار امواج مشكلات هستند و گروهي فردا. خوشبخت كسي است كه مانند ملوان ماهر عمل مي كند براي رسيدن به هدف از درياي مشكلات فرار نمي كند. بلکه مشكل را در آغوش مي گيرد و براي حل يا كاهش آسيب ها از مطالعه، مشورت (با افراد با تجربه) و مشاوره(با متخصص) كمك مي گيرد. به هر حال همسرتان فردی ساده است و ممکن است طبق عادت هر حرفی را به خانواده اش منتقل نماید و این امر تبعات بعدی برای زندگی تان داشته باشد. از نظر ما در اولین گام باید با همسرتان صمیمانه چند بار صحبت کنید و این موضوعات را تحلیل کنید و به او تفهیم نمایید که نباید مسائل زندگی تان منتقل شود. بعید می دانیم اگر با زبان خوب بیان کنید همسرتان نپذیرد. پس گام اول این است که همسرتان را تحت کنترل در آورید و گام بعدی این است که از مداخله خانواده همسرتان در زندگی مشترکتان جلوگیری نمایید. اما برای پیشگیری از مداخله چه بايد كرد؟ - اجازه ندهيد اوضاع با بگو مگو و كشمكش و دخالت خانواده ها بدتر شود. از مشاور خانواده يا فرد باتجربه امين و مورد قبول هر دوي خود كمك بگيريد تا مشكل را ريشه اي حل كنيد. - زندگي شما و مادر شوهرتان مرزهاي مختلفي دارد. در كل ذهن شما نبايد پيوسته با خيالپردازي درگير اين اختلافات باشد. چون حال شما را بدتر و بدتر مي كند و اين آشفتگي دروني از 5درصد به 50 درحد تشديد مي شود و در چهره و رفتار و چشمان و گفتارتان جلوه پيدا مي كند. براي حل اختلافات وقت خاصي را براي فكر كردن به آن مشكل اختصاص دهيد. - معمولا مادر شوهر قصد اذيت عمدي ندارد. چون وقتي مادر شوهران نيز از ما مشاوره مي گيرند گريه مي كنند و مي نالد كه چرا رعايت حال ما را نمي كنند. - براي كمك گرفتن از شوهرتان براي حل مشكل نبايد سريع مادرشان را زير سؤال ببريد و نقد كنيد. - زوج هاي خوشبخت 7 برابر نسبت زوج هاي ديگر احساس مي كنند مي توانند با حل تعارض مشكلات را حل كنند. زوج هاي خوشبخت مي دانند كه هر قدر صميميت بيشتر باشد نقاط اختلاف نظرشان بيشتر است ولي باور دارند كه با مشاوره و گفتگو اغلب اختلافات را حل مي كنند. هنر حل تعارض قابل آموزش است. - از معاشرت هاي زيادي و بدون مرز و وقت مشخص خودداري كنيد. - وقتي دلخوري پيش مي آيد باتندخويي جواب ندهيد چون رابطه شما يك روز و دو روز نيست و همچنین درخودتان هم نريزيد كه مانند آتشفشان خفته اي كه بيدار مي شود آشفته شود و خشمگين و پرخاش كنيد. بهترين تدبير قاطعيت است يعني با رابطه اي صريح و صميمي و شفاف احساس با جرأت و با حفظ ادب حرف خود را بيان كنيد. به ياد داشته باشيد كه احترام متقابل جزء لازم اين ارتباط موفق است. معرفي كتاب براي مطالعه بيشتر: - ارتباط با خانواده همسر،هاشم دهقان پور فراشاه و همكاران، نشر: بوي شهر بهشت (سايت فراكتاب http://www.faraketab.ir ) - ارتباط با خانواده همسر، محسن ايماني، نشر: حديث راه عشق 🌺 ☘🌺@rkhanjani 🌺☘🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مسیحا #قسمت_نوزدهم ﷽ ایلیا: میثم تیشرت آبی اش را از دو طرف مرتب کرد و گفت: -چه کردی پروژه رو؟
﷽ حورا: جمعه بعد از ناهار،  مادربزرگم  با اصرارهای من و ملینا کتاب اشعار حافظ را برداشت و روی صندلی چوب گردوی وسط سالن پذیرایی نشست. همه نوه ها دورش حلقه زدیم. مادربزرگ چشمان میشی اش را در جمع هفت نفری نوه هایش که اطراف او نشسته بودند، چرخاند، ققنوس نگاهش بر شانه های ایلیا که نشست، بسم الله گفت و بعد از ذکر صلوات، تفألی به حافظ زد و آن را خواند. ملینا در گوشم گفت: «اینکه همش عربیه من نمیفهمم» به نشانه تایید سرم را تکان دادم و به لب های خشک مادربزرگ، خیره ماندم که چطور با تأمل بیت آخر را می خواند: «برازد ای مسیحای مجرد/ که با خورشید باشی هم وثاقی» چهره ی درهم کشیده ایلیا به لبخند کوچکی بازشد. از روی شوق زیرلب تکرار کردم: ”مسیحا” اما قصر شیشه ای افکارم با صدای مادربزرگ درهم شکست: « راه مهمی درپیش داری مادرجون، یه راهیه پر از تنهایی و... سختی! » بعد بلافاصه سرش را سمت من گرفت و گفت: « حالا تو نیت کن » تمام سعیم را کردم اما نتوانستم در آن مدت کوتاه بر افکار مختلفم غلبه کنم. شالم را روی سرم مرتب کردم و تظاهر کردم چیز مهمی ذهنم را مشغول نساخته اما مگر ممکن بود چشمهای نگرانم احساسم را فریاد نزنند؟ «چشم تیله ای» این را برای اولین و آخرین بار وقتی نوجوان بودیم  از زبان ایلیا شنیدم. همیشه ی خدا ایلیا به من نزدیک بوده اما از هفته  پیش که ایلیا با همکلاسی های دانشگاهش از کرمانشاه برگشت، همه چیز تغییر کرد. انگار این ایلیا کسی دیگر شده باشد. همان صورت کشیده و سبزه را داشت با چشمهای خمار و سیاه همیشگی اما مردی که پشت  پلکهایش ایستاده بود، کسی نبود که من بیست و یک سال کنارش بزرگ شده بودم! با شنیدن اسمم از زبان مادربزرگ، به خودم آمدم: «حورا جان! آرزویی که داری مهمترین و پردردسرترین اتفاق زندگیته! چیزی مقابلته که هیچ وقت فکرشم نمی کردی. » به ملینا سقلمه زدم و بلند شدم. ملیناهم بعد از مکث کوتاهی دنبالم  راه افتاد. وقتی به آشپزخانه رسیدیم،  با صدای آهسته و لحن معترض گفتم: «این چیزا چی بود به عزیزجون گفتی بگه؟ مگه قرار نشد...» ملینا وسط حرفم پرید و گفت: «ولی من... » چانه ملینا را گرفتم و با تندی گفتم: «پس دیگه اون عروسک باربی که تبلیغشو هر شب میبینی برات نمیخرم  قرارمون منتفیه» و خواستم بیرون بروم که ملینا دستم را گرفت و گفت: «به جون خودم میخواستم وقتی فال ایلیا رو خوند، کتابو از دستش بقاپم و چیزایی که قرارگذاشتیم بگم ولی عزیزجون یهو از رو صندلی پاشد بعد زود فال تو رو خوند اصلا فرصت نداد....» دیگر حرفهایش  را نشنیدم فقط مبهوت پرسیدم: «بهش نگفتی؟ ....پس همه چیزایی که عزیزجون گفت راست بود!؟ » ملینا با نگاه ملتمسش در چشمانم زل زد و گفت: «جبران میکنم قول میدم» بی توجه به ملینا داشتم از آشپزخانه بیرون میرفتم که ملینا جست و خیز کنان دنبالم دوید و گفت: «یه فال بود دیگه مگه چیه آخه!؟ بگو چیکار کنم برام بخری؟!» با چهره ای عبوس درحالی که بیرون میرفتم گفتم: «ولی فالای عزیزجون همیشه درست درمیاد» آن شب  نتوانستم تاصبح بخوابم. تمام شب به فال خودم و ایلیا فکرمیکردم. یکدفعه فکری مثل صاعقه  سرم خراب شد: نکند یه رقیب دارم؟! عصبی و آشفته این پهلو به آن پهلو شدم. چشم هایم را بست و روی هم فشار دادم. یک دختر سبزه رو با چشمانی سیاه را تصور کردم که پسرعمویم احتمالا در سفر دانشجویی عاشقش شده! آنقدر دندانهایم را محکم بهم زدم که فکم درد گرفت. بلند شدم رفتم جلوی آیینه، نور گوشی اش را گرفتم زیرصورتم، چشمهای کم رمق و صورت بورم را از نظر گذراندم. از کشو یک مداد چشم برداشتم و دور چشمهایم را سیاه کردم. راضی نشدم. پررنگتر... بازهم...اما با این کار انگار فقط خودم را تحقیر میکردم. جوری که به همه نشان بدهم از صورت خودم راضی نیستم و احساس ضعف میکنم. آخر این چه کسی بود که من با آن چشمهای سبز و صورت ظریف باید درمقابلش احساس ضعف میکردم؟ اما این روزها که انگار اصلا قیافه آدمها برای ایلیا مهم نیست مگر میشود چیزی مهمتر از ظاهر خوب هم وجود داشته باشد؟ لااقل این چیزی بود که تا آن موقع من  فکر میکردم. دستم را گذاشتم روی آیینه  از خودم پرسیدم: اگه ایلیا این شکلی نبود بازم دوستش داشتم؟ به قلم سین کاف غفاری 🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله..