#معرفی_کتاب «دختران آفتاب» 🌞
📃رمانی داستانی ویژه دختران
نویسندگان: امیرحسین بانکی پور فرد| بهزاد دانشگر |محمدرضا رضایتمند
📖ناشر کتاب : سروش
🔖تعداد صفحات : 480
رمان «دختران آفتاب» به برخی از پرسش های مطرح در حوزه نقش اجتماعی #زنان با بیانی روان و داستانی پاسخ می دهد. نویسندگان این رمان می کوشند تا منزلت، شخصیت و جایگاه واقعی زن را به خودش، اطرافیانش و جامعه اش همان گونه که شایسته و بایسته وی است بشناسانند. در این رمان به زیبایی و در سبک و شیوه داستانی به بسیاری از پرسش های مطرح درباره نقش اجتماعی زن و لوازم و پیامدهای آن اشاره شده است.
⁉خواننده در لابه لای رمان پاسخ شبهات و پرسش های خود را در مسایلی چون کنوانسیون زنان (ص 99) , زن در #غرب (103) , فمینسیم و جنبش زنان (112), زن در اسلام (130) , قضاوت و حکومت زن (170) , ارث (174) , شهادت و دیه (177), نقصان عقل (180), تعدد زوجات (217) , تنبیه زنان (237) , کار در منزل (240), طلاق (243), اشتغال (270), همسران نمونه(293) , تفاوت های زن و مرد(330)، حجاب ( 246)، #حیا (363)، *ارتباط دختر و پسر* (375)، عرف برخورد (391)، اقسام ارتباط (400) و نمونه های راستین زنان (428) را می یابد، 👈 بدون آن که از اصل داستان و قصه دور و به آهنگ آن آسیبی برسد.
✒تقریظ حضرت آیت الله خامنه ای بر کتاب «دختران آفتاب» عصر 21 مهر 1394 در اولین همایش «حیات طیبه؛ پاسداشت ادبیات هنر و ادبیات انقلاب اسلامی» رونمایی شد.
@Khanjanidroos
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آموزش حجاب و حیا به فرزندان
🎙سخنران: استاد تراشیون
#حجاب #حیا
◻️ احمد خیلی دوست داشت ازدواج کند و اعتقاد داشت که مادرش دختر مناسبی برایش انتخاب می کند؛ چون به انتخاب مادرش اعتماد داشت.
🔸 #دین، #حیا و #غیرت به او اجازه نمی داد که برای ازدواج با دختری، با او رابطه داشته باشد.
◻️ یک روز به او گفتم: صبر داشته باش؛ راه، طولانی است.
🔸 احمد جواب داد:
ازدواج برای #جلب_رضایت_خدا و #شادی_دل_امام_زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
من می خواهم #ذریه_صالحی از من به جا بماند و خانواده و فامیل و همسایه ام به واسطه دیدن آنها به یاد من بیافتند!
🌹 شهید #احمد_مشلب
@rkhanjani
✍️برخی پدر و مادرهای امروز👇
👈آموزش :
🚩 #موسیقی از ۵ سالگی
🚩 زبان #انگلیسی از ۶ سالگی
🚩نقاشی ۵ سالگی
🚩 #رانندگی ۱۳ سالگی
🚩 #خلبانی پهباد ۷ سالگی
🚩 #ریاضی ۶ سالگی
آموزش همه چیز قبل از موعد
👈حالا همین پدر و مادر ها:👇
🚩 #حجاب: هنوز بچه است زوده
🚩 #روزه: هوا گرمه اذیت میشه
🚩 #نماز: حالا چند سال دیرتر چیزی نمیشه
🚩 #حیا و عفت: هنوز بچه است چیزی نیست که!
🚩کلا پای #دین که وسط میاد یعنی همون چیزی که انسان رو تبدیل به یک آدم قوی و قدرتمند و با اراده می کنه هنوز بچه است
📖 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به برخی از کودکان نگاه کردند و فرمودند: وای بر اولاد #آخر_الزمان از دست پدرانشان! سؤال شد یا رسول الله: آیا از پدران مشرکِ آنان؟
👈 فرمودند:خیر، از دست #پدران_مؤمن آنها، چون واجبات دین را به فرزندانشان نمی آموزند و اگر اولاد آنها بخواهند، بیاموزند، آنان را #منع می کنند. و تنها به این قانع هستند که فرزندانشان از مال #دنیا چیزی را به دست آورند. من از آنها بیزارم و آنها هم از من بیزارند.
📚[1)بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۱۱۴.
📚[2] مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۶، روایت ۱.
📚[3] طبرسى، فضل بن حسن، مکارم الاخلاق.
#تربیت_دینی
#آخرالزمان
#حیا_دررفتار
@rkhanjani
🔻رابطه #غنا و #زنا 🔻
💢 میدونستین مصرف #الکل و گوش کردن #موسیقی حرام، روی بخشی از مغز (بخش پیشین پیشانی) که مهار رفتارهای محرک جنسی رو به عهده داره... اثر میذاره و باعث #تخریب_حافظه میشه؟؟
🔞برای همین شاهد رفتارهای بیضابطه #جنسی در جوامع هستیم...💥
💠پیامبر اکرمﷺ فرمودن:
《هر کاری شراب میکند غنا هم انجام میدهد. #غنا #حیا را از بین میبرد و غریزه جنسی را زیاد میکند، اگر مبتلا به غنا شدید از زنان بپرهیزید. برای این که غنا انسان را به زنا میکشاند.》*
📚منابع:
کتاب "عفاف و حجاب از دیدگاه نوروبیولوژی"، ص ۱۶۰
*بحارلانوار ج ۷۶، ص ۲۴۷
🏴 @rkhanjani
#حجاب_آمریکایی
#چادری_بد_حجاب
#قسمت_دوم
راستش رو بخوای یکم جمله بندی کلمات برام سخت شده بود...
چون اون خیلی با #اعتماد_به_نفس بدون ذره ای تردید حرف میزد...😏
شاید متقاعد کردن خانم های #بیحجاب کمی راحت تر باشه...
به خاطر اینکه اون خودش هم تا حدودی میدونه کارش اشتباهه😳 اما چادریِ بدحجاب گاهی خودش رو از لحاظ حجاب خیلی کامل میدونه...😰
متعجب بهش نگاه کردم و پاسخ دادم:
اولا #افراط رد کردن از حرف نبی و خداست
ثانیا کی گفته رعایت اصول و موازین دین اسلام از جمله همین حجاب کامل بی عیب و نقص و بی زرق و برق افراطه؟🤔
این #حجاب_کامل...حرف خداست...
کی گفته اجرا کردن حرف خدا بدون ایراد، اشکاله؟🙄
پس یعنی #نماز آرام و آهسته افراطه🤐
#روزه ی بدون غیبت و ریا افراطه؟😬
ملاک تو تعریف حجاب حرف پیامبر خداست... حرف حضرت زهراست...🌷
وقتی متقاعدشون کردی که مو نباید دیده شه و بدن به جز دست و صورت اونم بدون زینت و آرایش حتی یه رژ کمرنگ یا یه انگشتر جذاب💍پوشیده شه...اونوقت اسمش میشه حجاب...🌸
اونوقته که میشه با افتخار سرت رو بیاری بالا و بگی خوب حالا اگه میخوای تو همه ی مراتب زندگیت برتر باشی ، همونطور که نماز برتر نماز اول وقت و پر از آرامشه، حجاب برتر هم چادره...
شما اجازه نداری برای جذب افراد و زیاد شدن لایک و کامنت اینستات حجاب رو اشتباه تعریف کنی...
اینکه حجاب آمریکاییه خواهر من...
حجاب زنان بعضی کشورا که
یه پارچه مشکی میزنن به صورتشون جای چشمش رو برش میزنن بجاش چشماشون رو حسابی آرایش میکنن...😶
اینکه بدترشد عزیز من...جذابتر شد
خواست بپره تو حرفم که گفتم..😏
_اجازه بده...🖐
یه حرف دیگه هم زدی که فکر میکنم از ریشه اشتباه بود...
چادر و حفاظ و حجاب بدون #حیا و #عفت رقمی نمی ارزه...
البته حیا و عفت هم بدون #حفاظ و حجاب ذره ای ارزش نداره...
این دوتا عین نخ و سوزنن هیچ وقت نمیتونن تنها کارایی داشته باشند...هر دوشون مکمل همن....
#حجاب و #عفاف زن برای پوشیدن زینت ها و ظرافت و لطافت زنونه اونه...برای اینه که یه حریمی برای #گل_سرخ توی باغچه ایجاد کنه و دست هر رهگذری بهش نرسه...
چطوری میخوای ثابت کنی میشه با چادر هم اینارو داشته باشی...؟!اینا که متضاد همن...
به جاش میتونی ثابت کنی یه خانم #چادری همیشه مرتب و شیک پوشی...
من الان خودم سعی میکنم همیشه جلوی چادرم مرتب باشه...هیچ وقت پایینش کثیف نباش ، چروک نباشه...
و البته ...اینجا رو خوب دقت کن...
تو مهمونی های زنونه حسابی به خودم برسم و با لباس مرتب و زیبا ظاهر شم..
خوشاخلاق و خوشصحبت باشم...بگم بخندم...🙂
اگه اینطوری به خودت برسی و از زینت هایی که داری جلوی محارم ودر حد متعارف استفاده کنی خیلی عالی میتونی ثابت کنی یک خانم محجبه همیشه کاراش به جاست و نظام پوششی و اخلاقیش تحت کنترلشه...🤗
سکوت کردم تا اون حرف بزنه...😴آخیش
_خوب البته همه ی حرفهای تو هم درست نیست...
خندیدم...
_چیش اشتباه؟
_اینکه حجاب مانع زیباییه..
من این رو گفتم ؟!😳
_ببین،من نگفتم مانع زیبایی؛ گفتم #حافظ_گلبرگ_لطیف_زن... یعنی مواظبه عطر گل تو خونه و بین دوست و رفیقاش پخش شه...نه تو هر جایی...
⬅️ادامه دارد....
🏴 @rkhanjani
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_دوم
💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد.
حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را میدیدم.
💠 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از #خجالت پشت پلکهایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب میکرد.
عمو همیشه از روستاهای اطراف #آمِرلی مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد میکردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم.
💠 مردی لاغر و قدبلند، با صورتی بهشدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیرهتر به نظر میرسید. چشمان گودرفتهاش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق میزد و احساس میکردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک میزند.
از #شرمی که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقبتر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم میداد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم.
💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم #تشیّع و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه #صدام اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زنعمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زنعمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟»
رنگ صورتم را نمیدیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب میفهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم میکرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟»
💠 زنعمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجرههای قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون میبرم عزیزم!»
خجالت میکشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب میدانستم زیبایی این دختر #ترکمن شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است.
💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباسها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباسها را در بغلم گرفتم و بهسرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد.
لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمیتوانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمیپوشاند که من اصلاً انتظار دیدن #نامحرمی را در این صبح زود در حیاطمان نداشتم.
💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم میزد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمیداد.
با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ #حیا و #حجابم بودم که با یک دست تلاش میکردم خودم را پشت لباسهای در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف میکشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند.
💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بیپروا براندازم میکرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد #اجنبی شده بودم، نه میتوانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم.
دیگر چارهای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدمهایی که از هم پیشی میگرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمیشد دنبالم بیاید!
💠 دسته لباسها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباسها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دستبردار نبود که صدای چندشآورش را شنیدم :«من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟»
دلم میخواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمیتوانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباسهای روی طناب خالی میکردم و او همچنان زبان میریخت :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!»
💠 شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس میکردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون میریخت، حالم را به هم زد :«دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!»
نزدیک شدنش را از پشت سر بهوضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🏴 @rkhanjani
#حجاب_آمریکایی
#قسمت_چهارم
#حقوق_زنان
_الانم میکنن....( داره از آزادی تو جامعه بدون اسلام دفاع میکنه یا میگه چرا اینطور آزادی وجود داره؟من گیج شدم🤯)
_الان هم ممکن تو بعضی جاها که از چشم نیروی انتظامی دور مونده باشه این کار انجام بشه...😥
ولی اولا به این شدت نیست که پرچم سفید بزنن روی خونه کسی...
دوما خوب اونا همونایین که مثل شما میگن چرا اسلام دست و پای آدم رو می بنده...😖
اسلام دست و پای بی بند و باری و ظلم ستیزی رو می بنده...🙂
از مباحث خیلی مهم در اسلام که علمای بزرگ براش کتاب نوشتن #حقوق_زن در اسلام...😉😌
شما اگه بخوای تو جامعه آزادِ آزاد باشی...قطعا اون آقای جوون هم میخواد آزادِ آزاد باشه و باید بهش حق بدی که این رو بخواد...😏
نمیشه که شما هر کاری میخوای بکنی بگی بقیه تو محدودیت باشن...
برای همین اسلام اومده برای هردو قوانینی وضع کرده که آسیبی به هیچ کدومشون نرسه...🤗
به خانم گفته #حجاب و #عفت داشته باش..
به آقا هم گفته شما هم حجاب مخصوص به خود و #حیا و #غیرت و #حفظ_نگاه داشته باش...
هر دو این وظیفه مهم رو دارن که منتها شکلش فرق میکنه...
حالا هم اگه مشکلی پیش میاد به خاطر همین دیگه که شما فکر میکنین خدا دوست داشته مارو تحت فشار بذاره...
نه عزیز من...باور کن این نیست...اسلام یک دین کامل و برای تمامی دوره هاست...چه زمان پیامبر...چه الان...🤔
برای همین که اگه ما به قوانین الهی عمل کنیم شما حجاب کامل درشته باشی یه آقا پسر هم حیا و غیرت دیگه اون اتفاق ها نمیفته...🙃
⬅️ادامه دارد...
🏴 @rkhanjani
🔰خدیجه ﴿سلاماللهعلیها﴾ الگوی زن فعال اجتماعی و باحیای مسلمان
🔱وقتی دوران جاهلیت رو فساد پر کرده بود
به حضرت خدیجه میگفتن #طاهره 🦋
🔱یا فکرشو کنید توی اون دوران که ربا و رشوه و فساد مالی و اقتصادی خیلی زیاد بود
؛حضرت خدیجه تنها بانوی ثروتمند بودن که مال شون حلال بود.
‼️این برای یک زن خیلی خفنه😎
🔰پس شما دختر گل ؛بانوی گلاب میتونی با یه الگوبرداری از حضرت خدیجه جایگاه خوبی تو جامعهات داشته باشی😌🌹
البته اگه اسلام بزاره زن آزاد باشه‼️😜
#تولیدی
#فعالیت_زن
#حیا
🌸 @rkhanjani
📚 #معرفی_کتاب
🎀«دختر جمعه ها»
مجموعه ای از داستان های کوتاه است که به مضامین #اجتماعی پرداخته و درونمایۀ خود را از #قرآن وام گرفته است. در این کتاب به موضوعاتی پرداخته شده که در این روزگار برای بشر رنگ فراموشی به خود گرفته است؛ موضوعاتی چون:
مهربانی، امید، کمک به دیگران، #حیا، #نجابت و… .
💌«دختر جمعه ها» گاهی راوی کسی است که دست نیاز پیش همه دراز کرده ولی حواسش به غنی ترین سلطان سرزمینش نبوده، یا ما را همگام می کند با او که هیچ وقت رنگ کلانتری را ندیده اما حالا باید به خاطر یک دروغ دو سال در زندان بماند
🌸 @rkhanjani
🌱|°•
چقد قشنگه ツ
اون لحظهاۍ که نگاهت رو
از نامــــــــحرمی میگــیری تا
مهـدی فاطــمه نگاهــت کنه
#امام_زمان 🌿 #حیا
@rkhanjani