بسم الله..
وَأَنِيبُوا إِلَىٰ رَبِّكُمْ ...
و به درگاه خدای خود به توبه و انابه باز گردید...
#زمر 39
@rkhanjani
هࢪ آنڪس ࢪا ڪه امࢪوزش بود مهࢪ علے بࢪ دل
شود مشمول فضل حق، به فࢪداهاے ࢪستاخیز
#غدیر
#استوری
———🌻⃟————
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_بیست_و_نه زینب فعالیتهای #انقلابی خود را در مدرسه راهنمایی شهرزاد آبا
#داستان_واقعی.... ✨
#راز_درخت_کاج...🌲🍃
#قسمت_سی
بعضی مواقع مهری و مینا، زینب را با خودشان به جلسات سخنرانی می بردند.
خانواده ی کریمی هم بعد از #انقلاب بیشتر فعالیت می کردند. زهرا خانم مرتب به بچه ها کتاب های دکتر #شریعتی و #مطهری را می داد.
زینب هم با علاقه کتابها را می خواند. من وقتی می دیدم بچه هایم هر روز بیشتر به خدا نزدیک می شوند، ذوق می کردم و به خاطر عشقی که به انقلاب و امام داشتیم، همیشه از فعالیت های دخترها حمایت می کردم.
گاهی بابای مهران از رفت و آمد دخترها عصبانی میشد ، ولی من جلویش می ایستاد، یادم هست که بعد از انقلاب آبادان سیل آمد، مهری و مینا برای کمک به #سیل_زده_ها رفتند.
بابای مهران صدایش در آمد که"دخترهای من چه کاره اند که برای کمک به سیل زده ها می روند؟"
او با مهران دعوای سختی کرد. ولی من ایستادم و گفتم: دخترهایم برای خدا کار می کنند. تو حق نداری ناراحتشان کنی.
کمک به روستا های سیل زده ثواب داد.
بعد از #انقلاب در مدارس آبادان،معلم
ها دو دسته شده بودند. گروهی طرفدار انقلاب و با حجاب و گروهی که حجاب نداشتند و مخالف بودند.
بعضی از معلم های مدرسه راهنمایی شهرزاد که هنوز #حجاب را قبول نکرده بودند و با انقلاب همراه نشده بودند ، به امثال زینب نمره نمی دادند و آنها را اذیت می کردند.
زینب روسری و #چادر میزد. شهلا هم در همان مدرسه بود. شهلا یک روز برای ما تعریف کرد که معلم علوم زینب، وقتی میخواسته درس ستون فقرات را بدهد، دست روی کمر زینب گذاشته و درس را داده است.
زینب
آنقدر لاغر بود که بچه های کلاسش می گفتند:از زینب می شود در کلاس درس علوم استفاده کرد.
زینب بعد از انقلاب تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به #حوزه_علمیه برود و طلبه بشود. به رشته علوم انسانی ،به درس های دینی، تاریخ و جغرافیا علاقه زیادی داشت. او می گفت: ما باید دینمان را خوب بشناسیم تا بتوانیم از آن دفاع کنیم.
در آن زمان، زینب دوازده سال داشت و نمی توانست به حوزه علمیه برود. قرار شد وقتی اول دبیرستان را تمام کرد، به حوزه ی علمیه قم برود.
شاید یکی از علتهای تصمیم زینب وجود
#کمونیست ها در آبادان بود. بچه های مذهبی باید همیشه خودشان را آماده می کردند تا با آنها بحث کنند و از آنها کم نیاورند.
زینب به همه ی آدم های اطرافش علاقه داشت. یکی از غصه هایش عوض کردن #آدمهای_گمراه بود.
بقیه دخترهایم به او می گفتند: تو خیلی خوش بین هستی به همه اعتماد می کنی. فکر میکنی همه ی آدم ها را می شود اصلاح کرد؟
اما این حرفها در زینب اثر نداشت.
زینب بیشتر از همه ی افراد خانواده به من مادربزرگش #محبت می کرد. دلش می خواست مادربزرگش همیشه پیش ما باشد.
از تنهایی او احساس عذاب وجدان می کرد. یک سال از انقلاب گذشته بود که بیماری آسم من شدت گرفت. خیلی اذیت شدم. نمی توانستم نفس بکشم.
تابستان که هوا گرم و شرجی می شد بیشتر به من فشار می آمد. دکتر به بابای مهران تاکید کرد که حتما چند روزی مرا بیرون از این آب و هوا ببرد تا حالم بهتر شود.
بعد از بیشتر از بیست سال که با جعفر عروسی کرده بودم، برای اولین بار پایم را از آبادان بیرون گذاشتم و به یک سفر زیارتی #مشهد رفتیم.
از بچه ها زینب و شهرام را با خودمان بردیم. مادرم پیش بچه ها در آبادان بود که آنها نبودن ما را احساس نکنند.
من که آتش زیارت #کربلا در دوران بچگی توی جانم رفته بود و هنوز خاموش نشده بود، زیارت امام رضا(ع) را مثل رفتن به کربلا می دانستم.
#ادامه_دارد....
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
@rkhanjani
💟چقدر از محبت خدا بهره داریم؟
✨امام هادی "سلام الله علیه" در بیان مقامات اهل بیت "علیهم السلام" در زیارت جامعه کبیره میفرماید:
🌧و التّآمّينَ فى مَحَبَّةِ اللَه
{اهلبیت "علیهم السلام" کاملان و تمامان در محبت خدا هستند}
🌀علمای اهل عرفان میفرمایند:
🌸حال که ایشان در محبت خدای متعال کامل و تمام اند قلوب مواليان خود را نيز از شراب محبّت خدا مملوّ میسازند ، تا آنان با مستى و سكر حاصل از آن شراب، از رجس شرك و خودپرستى و غفلت طاهر شوند.
☄كسى كه به حسب ظاهر إظهار محبّت أهلبيت "عليهمالسّلام" ميكند أمّا از فروغ عشق و محبّت به خدا تهىاست، إنّاً كشفمىشود كه محبّت أهلبيت أثر واقعى خود را در نهاد او نگذاشته و در حركت وسير او خللى هست.
@rkhanjani
123.4K
سؤال ۱
وقتی امنیت به وسیله بی حجابی در جامعه کنونی زیر سوال برده شده ، من با حجاب با این بی امنیتی چه کنم ؟
@rkhanjani
369.7K
جواب سؤال ۱☝️☝️☝️
✅ قانون کارما
✅ هرعملی ،بازگشت دارد
🗣استاد: حجه الاسلام مختاری
@rkhanjani
به سبک فرشته ها☺️
بخش دوم:
آشنایی با پارچه های چادری
🔹قسمت اول 🔹
خب بعد از یه آشنایی مختصر با مدل های چادر باید توجه داشته باشین که جنس پارچه های چادری هم در انتخاب اهمیت بسیاری داره‼️ پارچههای چادری جنسهای متفاوتی دارن و هرجنس معمولا در شرایط خاصی استفاده میشه!
همچنین وزن پارچه ها متفاوته و شما دوست عزیز قبل از انتخاب جنس پارچه باید بدونی که چادر را در چه محیطی میخوای استفاده کنی!؟
دانشگاه، اداره، رانندگی، خرید یا مجالس و مهمانی؟
پارچههای مجلسی معمولا طرحهای برجسته دارن و ضخامت #چادر بسته به طرحهای آن متفاوته و رنگ آنها کمی براق تر نسبت به پارچه های ساده است،در طراحی چادرهای مجلسی از حاشیههای طرح دار و کار شده نیز استفاده می شه، که زیبایی چادر را بیشتر می کنه🤗 پارچه های مجلسی همونطور که اسمش مشخصه در مجالس و مهمانی ها استفاده میشه!(البته حواسمون باشه چادرمون موجب جلب توجه نامحرم نشن)
پارچه های ساده هم معمولا برای دوخت چادرهای مدل دار و استفاده روزمره کاربرد داره.
البته برخی بانوان برای امور روزمره هم ترجیح میدن از چادر طرحدار استفاده کنن!
نکته مهمی که قابل توجه هست اینه که؛جنس پارچه چادر در سنگینی آن تاثیرداره پس اگر قصد دارین برای استفاده روزانه از آنها استفاده کنین بهتره پارچههای سبکتری انتخاب کنین تا احساس سنگینی و فشار نداشته باشید.☺️
از قسمت بعد میخوایم با انواع پارچه های چادری آشنا بشیم،
مطمئنا شما دوست عزیز هم برای یک خرید هوشمندانه همراه ما هستی😉
پس منتظر ما باشید🌷👋🏼
#تولیدی_کامل
#پارچه_چادر
@rkhanjani
•°🌤°•
#سلام_آقاے_خوبم
آݩقدࢪ دࢪ میزݩم ایݩ خانہ ࢪا ..🌱
تا ببیݩم ࢪوے صاحب خانہ ࢪا ..😌💕
#اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🌸
____◇___•🦋•___◇____
☘@rkhanjani
____◇___•🦋•___◇____
بسم الله..
يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ
خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت میکند...
#نور۳۵
@rkhanjani
[ هادی شدی که پیرو حیدر شویم ما.. ]
#عیدتون_مبارک
———🌻⃟————
@rkhanjani
💎امام رضا عليه السلام فرمودند :
👌🏻پذيرش ولايت امير المومنين عليه السلام از سوي مومنان در روز غدير خم ،مَثَل سجده ي ملائكه بر آدم است ،
👈ومَثَل آنان كه در روز غدير از پذيرش ولايت امير المومنين عليه السلام اعراض كردند ،مَثَل ابليس است .
📚:اقبال الاعمال ج١ص٤٦٥
🌟مَن كُنتُ مَولاه فَهذا عَليٌّ مَولاه 🌟
💐🍃💐🍃
@rkhanjani
🌺تشرف سيد بحرالعلوم ره در سامرا
عالم ربانى , آخوند ملا زين العابدين سلماسى (ره ) نقل نمود:
در حرم عسكريين (ع ) با جناب سيد بحرالعلوم (ره ) نماز خوانديم.
وقتى ايشان خواست بعد از تشهد ركعت دوم برخيزد, حالتى برايش پيش آمد كه اندكى توقف كرد و بعد برخاست.
همه ما از اين كار تعجب كرده بوديم و علت آن توقف را نمى دانستيم و كسى هم جرات نمى كرد سؤال كند, تا آن كه به منزل برگشته و سفره غذا را انداختند.
يكى ازسادات حاضر در مجلس به من اشاره كرد كه علت توقف سيد در نماز را سؤال كنم.
گفتم: نه تو از ما نزديك ترى.
در اين جا جناب سيد (ره ) متوجه من شده و فرمود:
چه مى گوييد؟
من كه از همه جسارتم زيادتر بود, گفتم:
آقايان مى خواهند سر آن حالت را كه در نمازبراى شما پيش آمد, بدانند.
فرمودند:
🌟🕋حضرت بقية اللّه (ع ) براى سلام كردن به پدر بزرگوارشان داخل حرم مطهر شدند, لذا از مشاهده جمال نورانى ايشان حالتى كه ديديد به من دست داد, تاآن كه از آن جا خارج شدند🕋🌟
📚منبع:تشرفات
ظهور بسیار نزدیک است
اللهم عجل لولیک الفرج
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘️ زندگی تنگ
🌹 استاد حجت الاسلام عالی
#آرامش
@rkhanjani
من و محور مختصّات عالَم
🍃جایگاه خود را در عالم هستی بشناسیم🍃
✳️انداموار بودن جهان هستی و از جمله خانواده _ که یکی از اعضای جهان آفرینش است _ حقیقتی غیر قابل انکار است.
🔰زن، در صورتی میتواند همسر موفّقی باشد که در جایگاه زنانگیِ خود، قرار بگیرد و مرد، در صورتی میتواند همسر توانایی باشد که از جایگاه مردانگی خود، به جای دیگری نرود.
⚠️وقتی این دو نسبت به نقش خود در این اندام، آگاه نبوده یا به آن پایبند نباشند، رابطۀ آنها آمادۀ بروز اختلاف خواهد شد.
✔️استعدادهای طبیعی مرد و زن، برای هر کدام، وظایفی را تعیین میکند.
❇️زن به جهت برخوردار بودن از احساسات لطیف، مدیریت عاطفی خانه را بر دوش میگیرد. این، کم وظیفهای نیست.
خانۀ بیعاطفه، خانۀ ارواح است. زندگی در خانهای پُر از امکانات رفاهی امّا بیبهره از عاطفه، زندگی نیست، مرگ تدریجی است.
✅وظیفۀ مرد هم مدیریت اقتصادی و منطقی خانه است؛ آن هم به جهت استعدادها و روحیّاتی که به طور طبیعی در او وجود دارد.
💟آن گونه که زن از عهدۀ تربیت بچّه بر میآید، مرد نمیتواند؛ چرا که سرمایۀ لازم برای تربیت، عاطفۀ بسیار زیاد و لطافت قلب است که مرد در این اندازه از آن برخوردار نیست.
📛حالا اگر زن بخواهد از این جایگاهی که به طور طبیعی داراست، خارج شود و مرد هم بخواهد در جایگاه زن قرار بگیرد، نه تنها کارها به سامان نمیرسد؛ بلکه به جای کار، خرابکاریهایی شکل میگیرد که درست کردنش کاری است کارستان.
⬅️ادامه دارد ....
عباسی ولدی
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#داستان_واقعی.... ✨ #راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_سی بعضی مواقع مهری و مینا، زینب را با خودشان به جلسات
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃
#قسمت_سی_و_یڪ
بعد از عروسی با جعفر، آرزو داشتم که ماه #محرم و #صفر توی خانه ی خودم روضه ی حضرت عباس(ع) و امام حسین(ع) و علی اکبر(ع) بگذارم و خانه ام را سیاه پوش کنم.
سالهای سال مستاجر بودیم و یک اتاق بیشتر در دستمان نبود. مدتی هم که خانه ی شرکتی به ما دادند، بابای بچه ها راضی به این کار نبود.
جعفر حتی از اینکه تمام من تمام ماه محرم و صفر را سیاه می پوشیدم، ناراحت بود.
من هر چه به اش می گفتم که من نذر کرده ی امام حسین(ع) ام و باید تا آخر عمر، محرم و صفر سیاه بپوشم، او با نارضایتی می گفت: مادرت نباید این نذر را تا آخر عمرت می کرد.
یک شب از شبهای محرم خواب دیدم در حیاط خانه شرکتی ، بزرگ شده و یک آقایی با اسب داخل خانه آمد. آن آقا دست و پایش قطع بود. با یک چوبی که در دهانش بود، به پای من زد و گفت: روسری ات را سبز کن.
من می خواستم جواب بدهم که من نذر کرده هستم و باید این دو ماه سیاه بپوشم. اما او اجازه نداد و گفت: برای علی اکبر حسین، برای علی اضغر حسین، روسری ات را سبز کن.
این را گفت و از خانه ی ما رفت. با دیدن این #خواب فهمیدم که خدا و امام حسین راضی نیستند که من بدون رضایت شوهرم دو ماه سیاه بپوشم.
خواب را برای مادرم تعریف کردم. مادرم گفت : حالا که شوهرت راضی نیست و ناراحت است ، روسری سیاه را دربیاور.
خودش هم رفت و برای من روسری سبز خرید.
سفر به مشهد برای من مثل سفر کربلا بود. دخترم #زینب هم که برای اولین بار مسافر امام رضا (ع) شده بود، سر از پا نمی شناخت.
من بارها و بارها برایش قصه رفتن به کربلا در سن پنج سالگی و نه سالگی را گفته بودم، از قبر شش گوشه ی حسین(ع) ،از قتلگاه ، از حرم عباس(ع).
زینب هم شیفته ی زیارت شده بود. او می گفت : مامان حاضر نیستم در مشهد یک لحظه بخوابم. باید از همه ی فرصت برای زیارت استفاده کنیم.
زینب در حرم طوری زیارتنامه می خواند که دل سنگ آب میشد. زنها دورش جمع می شدند و زینب برای آنها زیارتنامه و قرآن می خواند.
نصف شب در مسافرخانه مرا از خواب بیدار می کرد و می گفت: مامان پاشو، اینجا جای خوابیدن نیست. باید حرم برویم.
من و زینب آرام و بی سروصدا می رفتیم و نماز صبح را در حرم می خواندیم و تا روشن شدن هوا به خواندن #قرآن و #زیارت مشغول می شدیم.
زینب از مشهد یک سری کتابهای مذهبی خرید، کتابهایی درباره ی علایم #ظهور امام زمان(عج).
کلاس دوم راهنمایی بود،اما دل بزرگی داشت. دخترها که کوچک بودند عروسک های کاغذی داشتند. روی تکه های روزنامه عکس عروسک را می کشیدند و آن را میچیدند و با همان عروسک بازی می کردند. یک بار که زینب مریض شده بود ، برای اولین بار یک #عروسک اسباب بازی برایش خریدم.
مینا و مهری و شهلا عروسک نداشتند. زینب عروسک خودش را دست آنها میداد و میگفت: این عروسک مال همه ی ماست.
من یک سرویس غذاخوری اسباب بازی برای همه ی دخترها خریده بودم، ولی عروسک را فقط برای زینب که مریض بود گرفته بودم. اما او به بچه ها میگفت: عروسک را برای ما خریده اند.
بعد از برگشتن از مشهد، زینب #کتابهایی را که خریده بود به مهری و مینا داد. او می خواست با دادن این سوغاتی باارزش، آنها را در سفر و زیارتش شریک کند.
#ادامه_دارد....
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
@rkhanjani