eitaa logo
رباعی_تک بیت
4.1هزار دنبال‌کننده
130 عکس
5 ویدیو
0 فایل
کانال اول ما @golchine_sher
مشاهده در ایتا
دانلود
عطر تو خوش و  ایل و تبارت زیباست یک باغ که پاییز و بهارت زیباست در سایه‌ی تو نشسته، سارِ دل من دیدی که چقدر سایه‌سارت زیباست؟ @robaiiyat_takbait
هر لحظه به اوج هنرش می‌نازد هر جا برود به دخترش می‌نازد صد رنگ‌ هنر ریخته از انگشتش پاییز فقط به آذرش می‌نازد @robaiiyat_takbait
دنبالِ زیاد و کم، خودش را کشته هر روز؟ نه! دم به دم، خودش را کشته می‌خواست که آسوده شود از غم‌ها بیچاره! به جای غم، خودش را کشته... @robaiiyat_takbait
گرمای هزار رنگ در سرمایش افتاده بهار سبز هم در پایش پاییز چقدر چشم‌بندی بلد است! دل بُرد ولی تکان نخورد از جایش @robaiiyat_takbait
پاییز به سرسبزی جنگل، پا زد آرام،  بساط تازگی را تا زد رگبار، تگرگ، رعد و برق و طوفان... برف آمد و در سکوت، حرفش را زد @robaiiyat_takbait
باز است چو آغوش تو، ابروهایت امن است پناهگاهِ بازوهایت مانند بهار، حرف‌هایش سرسبز برفی که نشسته‌است بر موهایت @robaiiyat_takbait
چون بارش برف، بی‌صدا می‌خواند یا مثل نسیم، بی‌هوا می‌خواند من عاشق زندگی...ولی می‌شنوم هر مویرگِ مرگ‌، مرا می‌خواند @robaiiyat_takbait
من یک تن و دورِ من دو صد تنهایی در آینه‌هاست بی عدد تنهایی با هر نفسش هزار غم می‌بخشد باید که قرنطینه شود تنهایی @robaiiyat_takbait
ایمان جلی، به عرش اعلی پیوست افتاد ولی به عرش اعلی پیوست شد همهمه در بین ملائک ناگاه: در سجده علی به عرش اعلی پیوست @robaiiyat_takbait
تا چشمِ دلم خوب ببیند "او" را باید بدَرَد نقابِ تو در تو را در بازیِ زندگی چه شد کار دلم؟ گاهی بِکَشد هَوار و گاهی هورا...! @robaiiyat_takbait
از بود و نبود حرف می‌زد با من بی‌گفت و شنود حرف می‌زد با من از خاطره‌های روشنش گفت کویر با لهجه‌ی رود حرف می‌زد با من @golchine_sher
شب‌ها که به آفتاب می‌اندیشیم آرام  به پیچ و تاب می‌اندیشیم شاکی شده در بستر خود می‌غلتیم در خواب به انقلاب می‌اندیشیم! @robaiiyat_takbait
لب، خسته و خشک، خنده‌اش را گم کرد دل، آرزوی تپنده‌اش را گم کرد پُرسان پُرسان به خوابم آمد دیشب پروازی که پرنده‌اش را گم کرد @robaiiyat_takbait
تلخی نکنم به سنگی از دوست که رود با این همه سنگ نغمه‌اش شیرین است. @robaiiyat_takbait
با رقص و ترانه کوه جان! ترکت کرد، رودی که به سینه می‌زدی سنگش را @robaiiyat_takbait
دادی نخی از نگاه خود شعله به من در سینه‌ی من هزار فانوس شکفت @robaiiyat_takbait