اگر بر بالشِ پَر سر ندارم، چشم آن دارم
که شبها اشک حسرت نرم سازد خِشت بالین را
#کلیم_کاشانی
@robaiiyat_takbait
لاله وارم، دل ز غم صد چاک شد در بیکسی
هیچکس ننهاد غیر از داغ، دستی بر دلم
#کلیم_کاشانی
@robaiiyat_takbait
تعلّقم به حیات است وقت پیری بیش
که مفت باختهام موسمِ جوانی را
#کلیم_کاشانی
@robaiiyat_takbait
بیشتر از همه مرغ دل ما را کُشتی
جرمش این بود که در دام تو بیدانه نشست
#کلیم_کاشانی
@robaiiyat_takbait
ابر اگر از طینتِ اهلِ جهان آگه شود
قطره سازی را بَدَل سازد به پیکان ساختن
#کلیم_کاشانی
@robaiiyat_takbait
دو دستم هردو دربند است در زلف و لبِ ساقی
ندانم گر بگیرم جام، بُگْذارم کدامین را... ؟!
#کلیم_کاشانی
@robaiiyat_takbait
کوتاه میشود همه شمعی ز سوختن
شمعی که سر به عرش رسانیده آه ماست
#کلیم_کاشانی
@robaiiyat_takbait
به این دو دیده ز حُسنت چه میتوان دیدن ؟
هزار دیده نداریم صدهزار افسوس ...
#کلیم_کاشانی
@robaiiyat_takbait
ز خامُشی دهنِ غنچه پر ز زر شده است
سکوت جایزه دارد، چرا نمیگیری؟
#کلیم_کاشانی
@robaiiyat_takbait
کنون کز رعشهٔ پیری به جامم نَم نمیماند
چه حاصل گر دهد دوران، شراب کامرانی را؟
#کلیم_کاشانی
@robaiiyat_takbait
شکرها گویمت ای چرخ، که از گردش تو
نیست یک کس که توان بُرد به حالش حسدی...
#کلیم_کاشانی
@robaiiyat_takbait
ز بس که پیرویِ خلق گمرهی آورد
نمیرویم به راهی که کاروان رفته
#کلیم_کاشانی
@robaiiyat_takbait