eitaa logo
بازتابِ نفس صبحدمان
20 دنبال‌کننده
49 عکس
3 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
روز ماه مبارک ۱۶ اسفند ۱۴۰۳ مشاور توضیح داد که؛ "محبت یک‌طرفه‌ست"... و این جمله رو درمورد زندگی زناشویی گفت که درکش خیلی سخته و فراتر از باور عمومه. گفت همون "احسانِ" دینی... همون که می‌گن "تو نیکی می‌کن و در دجله انداز"... استاد فرمود؛ در بندش نباش. خوبی کن... "قل‌الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون"... بگو خدا و بذار به بازیشون بپردازن... بگو خدا، یعنی، "به نور توحید"، عبور کن از آدم‌ها...چیکار داری چه رفتاری کرد..‌ عیال‌الله هستن. تو، به نور توحید، خوبی کن..احسان کن... می‌فهمم که گاهی خیلی سخت می‌شه...گاهی مُردن از خودِ قبلمونه! مردن هم درد داره.. ولی خیلی زندگی تر و تمیزی خواهیم داشت اگر احسان رو تمرین کنیم... امروز بالای صفحه برنامه هفته جدید، دوباره نوشتم "قل‌الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون"...
روز ماه مبارک ۱۷ اسفند ماه ۱۴۰۳ امروز هوای گریه داشتم؛ گفتم سری به کتاب مقتل بزنم و روضه‌ای برای خودم بخونم... جایی، دوباره برخوردم به داستان ابوثمامه؛ روز عاشورا وقتى ابوثمامه دید وقت نماز شده، و جنگ ادامه داره، به امام حسین گفت؛ "....اگر خدا بخواد، دوست دارم پیش‌مرگت بشم و علاقه دارم زمانى به دیدار خداى میرم، نمازى رو که وقتش رسیده با تو خونده باشم"... در واقع خواست امام رو متوجه وقت نماز بکنه... امام حسین سرش رو بالا گرفت و فرمود، "ذکرت الصلاة جعلک اللّه من المصلّین الذاکرین، نعم! هذا اوّل وقتها"؛ نماز را به یادآوردى، خداوند تو را از نمازگزاران و تسبیح کنندگان قرار دهد، آرى! اکنون اول وقت نماز است.
بازتابِ نفس صبحدمان
روز #ششم ماه مبارک ۱۷ اسفند ماه ۱۴۰۳ امروز هوای گریه داشتم؛ گفتم سری به کتاب مقتل بزنم و روضه‌ای بر
دلتون می‌خواست بین شهدای کربلا، جای ابوثمامه باشید؟ و امامتون در حقتون این دعا رو بکنه؟ من دلم نمی‌خواست! در واقع ابوثمامه، فروع دین (نماز) رو به اصلی از اصول دین (امامت) داره یادآوری می‌کنه! یعنی خود امام نمیدونست وقت نمازه؟ انسان کاملی که عالم در ید قدرت و تحت ولایتشه؟ با این تذکر، جلوی عمل امام و انسان کامل رو گرفت...ما نمی‌دونیم توی اون لحظه امام در نظر داشتن چه‌کاری انجام بدن.. و در واقع امام، با نظر لطف و رحمتشون برای ابوثمامه دعا کردن و خواستن که خدا از نمازگزاران واقعی قرارش بده! نمازگزار واقعی اول جایگاه ولایت و انسان کامل و امام زمانش رو به‌خوبی درک می‌کنه... داستان انسان کامل و شناخت جایگاه ولایت و امام عصر، همین‌قدر مهم و دقیق و عمیق و ضروریه... و گریه کردم...برای جهلم نسبت به امامم...
ذهن زیبا که این شبها ساعت ۲۲ از شبکه یک پخش می‌شه، برداشتیه از سلول‌های بهاری، روایت زندگی پدر دانش‌ سلول‌های بنیادی ایران دکتر بهاروند... دستخط آقا درباره انتشار کتاب "سلول‌های بهاری"؛ کتاب دکتر بهاروند را منتشر کنید، خدا به آن و بر خود آن انسان عزیز برکت دهد و او را برای اسلام و مسلمین حفظ فرماید.
روز ماه مبارک ۱۸ اسفند ۱۴۰۳ دیشب نیاز داشتم قدم بزنم..اینجا و توی هوای بارونی... من وقتی مطلبی می‌خونم که انگار توی وجودم نمی‌گنجه و حس می‌کنم نزدیکه که بمیرم! میرم قدم می‌زنم یا ظرف می‌شورم! دیشب هم‌زمان احساس تنهایی بدی داشتم، گفتم راه برم یکم متعادل شم. چطور این همه سال وقت تلف کردم بدون اینکه بفهمم کیم! انسان کامل کیه! و چه خبرهایی در عالم هست....تازه هنوز هم هیچی نمی‌دونم...آه که فرصت عمر محدوده....
بازتابِ نفس صبحدمان
روز #هفتم ماه مبارک ۱۸ اسفند ۱۴۰۳ دیشب نیاز داشتم قدم بزنم..اینجا و توی هوای بارونی... من وقتی مطلب
عاشق همین زندگیِ سراسر رنجِ سختم! که فرصت "دانستن" و "شدن" دارم... که البته، گاهی هم نسیمی از فراغت و آسایش میاد.. . فرصت این رو دارم که به نیروی فکر و اندیشه و عشق، بازیچه هیچ‌کس و هیچ تفکری نباشم و فکر کنم، تحقیق کنم و بهترین‌ها رو انتخاب کنم... عاشق همین زندگیم که شب رو با تنهایی و خستگی و غم صبح می‌کنم و صبح، نور معجزه‌ای به قلبم می‌تابه و با ایمان به اینکه کسی هست که منو می‌بینه، که "لاتاخذه سنه و لا نوم"... پس به حرکت ادامه می‌دم در مسیر شأن انسانیم.. هر روز چارچوب‌های ذهنیم به چالش کشیده می‌شه و این، یعنی من زنده و آزاده‌ام... و این رو شاخ نباتی می‌دونم که بعد سختی‌ها و صبر بر اونها گاهی تفضل می‌کنند... از سختی‌ها نترسید...در دلش اسماء جمالیه‌ای هست که جز از دل اون سختی، بهتون نمی‌دن...و مطمئنم روزی می‌گید، "ارزشش رو داشت"... بمونه به یادگار از صبح ۱۹ اسفندماه ۱۴۰۳ و روز ماه مبارک رمضان...
روز ماه مبارک ۲۰ اسفند ۱۴۰۳ داشتیم با هم میوه کاج‌هایی که جمع کرده بود رو رنگ می‌کردیم. کلی وقت گذاشتیم و آخرش گفت "ولی همون رنگی که خدا از اول زده بود قشنگتر بود"... دیدم درست می‌گه... خیلی به سلیقه خودم رنگ پاشیدم به زندگیم...به قیمت تمام جوانیم... سلامت روح و جسمم...و تمام تمرکزم. ولی انگار مورد پسند خدا نبوده... حالا هی یکی‌یکی رنگ‌زدایی! می‌کنه‌‌‌... امروز حس کردم دیگه تمام جنبه‌های زندگیم بی‌رنگِ بی‌رنگه... گفتم تسلیمم. خودت بهتر رنگ می‌زنی‌‌‌...اصلاً رنگ، فقط رنگ خودت.‌‌. خودت رنگ بزن... و مَن احسن مِن الله صبغه....
روز ماه مبارک ۲۵ اسفند ۱۴۰۳ می‌فرمود " مولوی تعبیر مرغابی رو داره درباره خودش و اولیای الهی... و همینطور هر جا درباره بحر و دریا صحبت می‌کنه داره احوالات خودش رو بیان می‌کنه" اینجاست که می‌فهمم چرا مولانا همیشه شاده و جهان رو بهشت می‌بینه و چرا اساساً درباره اولیای الهی داریم که، "لاخوف علیهم ولاهم یحزنون"... گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود / مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا میفرمود " مرغابی نه تنها با امواج این دریا به‌هم نمی‌ریزه بلکه این حالت، عین حیات و عین نشاط اوست"... این دریایی که مولانا میگه "جان و عقل من فدای بحر باد" و "کف دریاست صورت‌های عالم/ ز کف بگذر اگر اهل صفایی".... و تمام عالم ماده رو به منزله کف روی اون آب می‌دونه چیه؟ که وقتی انس بگیری با این دریا، نه تنها از امواج و سختی‌هاش نمی‌ترسی، بلکه عین نشاط و حیاته برات...