eitaa logo
🌹رفقای شهدا 🌹
491 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
9 فایل
🌹اتفاقی اینجا نیومدی شهدا دعوتت کردند با حضور خانواده های بزرگوار شهدا🌹 🌹سلام بر آن‌هایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️امام زمان عجل الله فرجه،رحمة للعالمین... 🔸امام زمان وقتی می آید تجسم پیغمبر خاتم است. پیغمبر خاتم که بود؟ (وما ارسلناک الا رحمه للعالمین). وجود امام زمان، رحمه للعالمین است؛ بعضی از نادان ها تصور می کنند می آید قلع و قمع می کند؛ بعد فکر می کنند وقتی ما را می کُشد پس چرا در انتظارش باشیم؟! اینقدر شعور نیست که درک کنند... 🔸باغ را دیده ای؟ باغبان می آید در باغ خارها را از زمین می‌کِشد. باید بکشد یا نه؟! باغ برای پرورش گل است، نه برای خار. همان طوری که باغبان از باغ خارها را درو می کند، هم خارهای باغ انسانیت را درو می کند. 🔸 اگر گل بشوی پرورشت می دهد. همه باید دعای فرج را بخوانید. در طول سال هم این برنامه راترک نکنید. 🖋آیت الله العظمی وحید خراسانی لبنک کانال رفقای شهدا👇👇 https://eitaa.com/rofaghayshohada1831
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖم* ✍️ شخصی می گفت: من یک شب بعد از خواندن فاتحه برای❣️ اموات به مسجد مقدس جمکران می رفتم که دیدم دیر وقت شده و تردد ماشین برای جمکران کم شده است ، به هر ماشینی میگفتم یا پر بود یا جمکران نمی رفت. خسته شدم گفتم برگردم و به منزل بروم . یک ماشین آمد گفتم توکلت علی الله ، به راننده گفتم جمکران ، گفت بفرمایید. تا نشستم مسافرین دیگر اعتراض کردند و گفتند که ما جمکران نمی رویم؟‼️ راننده به من گفت ابتدا مسافرین را می رسانم سپس شما را به جمکران می برم. بعد از رساندن آنها به مقصد ، به سمت جمکران رفتیم. گفتم چرا مرا به جمکران می رسانید با اینکه جمکران در مسیر شما نبود ؟ گفت:کسی بگوید جمکران، زانوهای من می لرزد و نمی توانم او را نبرم. مسجد جمکران حکایتی بین من و آقا دارد. گفتم پس لطفی کن ما که همدیگر را نمی شناسیم و بعد از رسیدن هم، از همدیگر جدا می شویم، پس حکایت را تعریف کن. گفت:شبی ساعت دوازده ، خسته از سرکار به سمت منزل می رفتم، هوا پاییزی و سوز و سرما بود که دیدم یک خانم و آقا به همراه دو بچه کنار جاده ایستاده اند. از کنار آنها که رد شدم، گفتند جمکران. گفتم من خسته ام و نمی برم. مقداری رفتم و بعد فکر کردم، نکند خدا وظیفه ای بر گردن من نهاده و لطف امام زمان(عج) باشد که آنها را برسانم. با وجود کم میلی آنها را به جمکران رسانده و به خانه برگشتم. به بچه هایم گفتم که من امروز آنقدر خسته ام و دیر وقت شده که احتمالا بخوابم و نماز صبح ام قضا بشود، نماز صبح من را بیدار کنید. ده دقیقه بود که دراز کشیده بودم و تازه خوابم می برد که صدایی به من گفت خوابیدی؟ بلند شو. بلند شدم گفتم: کسی من را صدا زد؟ به خودم گفتم بخواب، خسته ای، هزیان می گویی‼️ دوباره دراز کشیدم نزدیک بود که بخوابم، صدایی دوباره گفت: باز خوابیدی؟ با صاحب صدا صحبت کردم، گفتم چرا نخوابم؟ گفت:برو جمکران. گفتم تازه جمکران بودم برای چه بروم؟ گفت:آن خانواده گریه میکنند و نگران هستند. گفتم به من چه؟ گفت:کیف پولشان در ماشینت جا مانده، برو و آنرا تحویل بده. به خودم گفتم ماشین را نگاه کنم، ببینیم اگر خواب می بینم و توهم است، برگردم بخوابم. در ماشین را باز کردم دیدم که کیفی در صندلی عقب است. آنرا باز کردم، دیدم که داخل آن چند میلیون پول وجود دارد. سوار ماشین شدم و رفتم جمکران. دیدم دم درب یکی از ورودی ها همان زن با دو بچه اش نشسته و در حال گریه کردن هستند. گفتم:خواهر چرا گریه میکنی؟ گفت:برادر من، شما که نمی توانی کاری بکنی، چرا سوال می کنی؟ گفتم:شوهرتان کجاست؟ گفت:چرا سوال میکنی؟ گفتم:من همان راننده ای هستم که شما را به مسجد جمکران آوردم، گمشده نداری؟ گفت:شوهرم در مسجد متوسل به امام زمان(عج) شده است. گفتم بلند شو، داخل مسجد برویم. به یکی از خدام اسم شوهرش را گفتیم تا صدایش کند، آن مرد با صورت و چشمانی سرخ آمد و شروع به فریاد زد که چرا نمی گذاری به توسلم برسم چرا نمی گذاری به بدبختیم برسم و...؟ زن گفت:این آقا آمده و گفته که مشکلتان را حل میکنم. گفت شما کی باشید؟ کیف را در آوردم و به او دادم. مرد کیف را گرفت و درب آنرا با خوشحالی باز کرد و گفت چرا این را آوردی؟ گفتم آقا به من گفت که بیایم. چهره ها بارانی شد و به زانو افتادند و گفتند یعنی امام زمان(عج) ما را دیده؟ گفتم این جمله برای خود آقا امام زمان (عج) است که می فرمایند: *"«إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، و لاناسینَ لِذِکْرِکُمْ»"* دمی زحاجت ما نمی کنی غفلت که این سجیه به جز در شما نمی بینم. ز بس که گرد معصیت نشسته بر چشمانم تو در کنار منی و تو را نمی بینم. مرد گفت: ما با این پول می خواستیم خانه بخریم و گفتیم اول به جمکران بیاییم و آنرا تبرک کنیم که این اتفاق برایمان افتاد. 💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفرج *ان شاالله،* *قلب مبارک حضرت مهدی (روحی فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف) از اعمال همه ما راضی باشد.* 💦ملتمس دعای فرج و❣️شهادة ✨﷽✨✨✨ اللهم عجل لولیک الفرج *☺️ اگر از این نوشته خوشت آمد پس سبب خیر باش و آن را نشر بده ، و اگر خوشت نیامد پس دیگران را محروم نکن ؛ شاید که وسیله ی نفع آن ها شدی .* *✨روزگارتان با یاد خدا خوش باد.* لینک کانال رفقای شهدا👇👇 https://eitaa.com/rofaghayshohada1831
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای علاقه مند شدن به خدا چه کنیم؟🍁 برای اینکه بتوانیم دل را از علاقه به خدا پر کنیم اول باید دل را از علاقه به خیلی چیزا خالی کنیم. دل کندن از دنیا سخت است، ولی پس از آن دل بستن به خدا خیلی آسان است... تا دل بریدن از دنیا را شروع کنی ؛ خدا هم دلبری را آغاز می کند ... لینک کانال رفقای شهدا👇👇 https://eitaa.com/rofaghayshohada1831
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ❣بسم ربّ الشّهدا و الصّدیقین❣ 9⃣هشتمین دوره چله ی؛صلوات هرروز به نیت هرشهید ۱۰۰ صلوات 🌤کانال رفقای شهدا🌤 📌 وسوم. چله توسل به شهدا 🌻به کانال رفقای شهدایی بپوندید👇👇 🌷https://eitaa.com/rofaghayshohada1831 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️🌿☀️🌿☀️🌿☀️🌿☀️ 🔰زندگینامه دانشجوی شهید محمدرضا مهرپاک 💐🍃شهید مهرپاک در بهمن سال 1345 چشم به جهان گشود. وقتی به دنیا آمد، پدر بزرگ اصرار داشت که نام کودک را او انتخاب کند. به حرمت پدر بزرگ نامش را محمدرضا نهادند. محمدرضا مهرپاک، فرزند حاج علی اکبر و سکینه با حجب.متولد تبریز. خیابان عباسی. 🌸🌿محمدرضا دوران کودکی خود را در شیطنت و شلوغی گذراند. دوران ابتدایی را در مدرسه بابک (واقع در خیابان عباسی) گذراند و دوران راهنمایی و دبیرستان را در مدرسه صفا (والفجر کنونی) طی کرد. در سال 1355 (یازده سالگی) مادرش را از دست داد. سال 60 دوران دبیرستان را طی می کرد. روزی کتاب ها و وسایلش را به دوستش داد تا به خانه برساند و خودش عازم جبهه شد. 15سال بیشتر نداشت اما راه جبهه را خوب می شناخت. بعد از 20 روز محمدرضا به دلیل کم بودن سن به خانه برگردانده شد. اما دوباره راهی شد و این بار با رضایت پدر. ☘🕊با علاقه ای که به پزشکی داشت رشته تجربی را انتخاب کرد و در رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول شد. بعد از قبولی در دانشگاه تهران یک ترم از دانشگاه را به نحو احسن گذراند. اما عشق به درس هم نتوانست او را پایبند شهر کند. محمدرضا در جبهه ها دیدبان بود و پس از مدتی به گروه اطلاعات و عملیات پیوست. وقتی خواست که جزو گروه غواص ها شود با ممانعت فرمانده مواجه شد و اصرارهای بی دریغش هم راهگشا نشد. یک بار مجروح شد اما پس از بهبودی باز هم راهی جبهه شد. 🌤☘ عملیات والفجر 8 بود. بهمن سال 64، گروه اول نیروهای اطلاعات و عملیات راهی شدند و از دل اروند عبور کردند. محمدرضا جزو آنها نبود. فرمانده نمی گذاشت برود. فرمانده را به کناری برد. آن قدر اشک ریخت و التماس کرد تا فرمانده راضی شد تا با گروه دوم از اروند عبور کند. به شرطی که زود برگردد. ❣قایق که حرکت کرد محمدرضا شوری وصف ناپذیر داشت. آرام و بی صدا یک ترکش پشت گردنش نشست و محمدرضا آرام تر و زیباتر بالهایش را گشود و در پروازی 19 ساله معبودش را درک کرد. 🦋🌷12 بهمن سال 64 روزی بود که محمدرضا آسمانی شد و 22 بهمن بر روی دست های پرشور راهپیمایی کنندگان تشییع شد. 🕊🥀 گویا ماه بهمن آشنایی غریبی با محمدرضا دارد. تولد، شهادت و به خاک سپاری همه آنها در ماه بهمن است. لینک کانال رفقای شهدا👇👇 https://eitaa.com/rofaghayshohada1831
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻 🔷خاطرات پدر بزرگوار شهید محمد رضا مهرپاک 🌟همیشه سوال داشت🌟 هزاران سوال که هر روز دنبال جوابشون می گشت. روزها در مساجد و شب ها از عالمان. امام جمعه وقت تبریز آیت ا... ملکوتی بود. شب همین که می رسید خونه، گوشی رو برمی داشت و زنگ می زد به حاج آقا. ❣می پرسید و می پرسید... حاج آقا خسته می شد و می گفت: محمدرضا، پسرم بذار بخوابیم. و محمدرضا فقط می گفت: حاج آقا، مسئله و سوال دارم دیگه.... ✨آیت الله ملکوتی می گفت: این بچه زرنگیه 🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌺✨طبق معمول هر شب بعد از نماز مغرب و عشاء روحانی رفت بالای منبر. و طبق همیشه محمدرضا رو صدا کرد پای منبر. هر شب یه سوال ازش می پرسید.محمدرضا خیلی تند تند جواب سوال رو گفت. روحانی میگفت: محمدرضا، برقی نباش. یواش یواش بگو ببینم چی میگی... ♥️هر شب دست برادر کوچیکش رو می گرفت و می برد مسجد. خودش هم خیلی بزرگ نبود. ده دوازده سال بیشتر نداشت. می آمدم دنبالش. محمدرضا: این بچه خسته است می خواد بخوابه. پاشو بیا خونه شام بخور، بخواب، فردا باز هم میای. 🌤هنوز هم صدای روحانی تو اون مسجد می پیچه... محمدرضا برقی نباش. یواش یواش حرف بزن. 🌿راوی: پدر شهید ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ لینک کانال رفقای شهدا👇👇 https://eitaa.com/rofaghayshohada1831
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️💠♨️💠♨️💠♨️💠♨️ 📝✨گزیده ای از وصيت نامه شهيد محمدرضا مهرپاک ☘🌷بسم الله الرحمن الرحيم اي دوست، تو از من خواسته بودي به عهد وفا کنم و به سويت بشتابم و من همان شاکر ناداني هستم پس مرا ببخش ولي بدان من نيز روزي پاک بودم قلبم هنوز از زنگار پاک بود. چشمانم هنوز بر رخي نگاه نکرده بود. دستانم هنوز به ناپاکي آلوده نشده بود. 🌻🌱وجودم پاک بود، عقلم پاک بود، (آه اي زيباي زيبايان) چه کنم نفس بر من غالب شد و تو خود حال مرا مي بيني، شيطان را به دوستي برگزيدم و تو روزگارم را مي بيني ولي هرگز از روي طغيان سر از فرمانت نپيچيده ام، هرگز از روي عمد برخلاف دوستي ام عمل نکرده ام. هرگز! 🦋💫 خود مي داني حتي آن هنگام که طعم گناه از دهانم زايل نگشته بود فکر تو آن را تلخ مي کرد که هرگز گناه لذت نداشته است خود مي داني همواره پشيمان بوده ام ولي چه کنم که وجود کثيفم را شيطان مسلط شده است. 🌹🌿هرگاه خواسته بود سيلي به رخ شيطان زنم اين نفس جلويم را گرفته بود. آري خود مي داني روزگاري پاکترين و صادقترين بودم. شبها به لبخندي مي خوابيدم و صبح ها به لبخندي ديگر بيدار مي شدم شب و روزم با تو مي گذشت. 🌸🍃و حالا، رانده از هر جا ، مانده از هر چيز ، پشيمان از هر کار به درگاهت آمده ام، مي گفتند تو به اين سرزمين آشنايي در اين جا دوستان زيادي داريم . مي گفتند به اينجا نظري داري و من سر از پا نشناخته به اينجا آمده ام شتاب داشتم تا به اينجا برسم . 🌷✨ پا برهنه ، جامه دريده ، چشم گريان ، با تني ريش به اينجا رسيده ام . چشمانم کم سو گشته اند پاهايم مجروح است دلم پريشان است ، آيا تو مرا خواهي پذيرفت؟ آيا براي ديدنت حالي جز اين مي خواهي؟ آيا براي وصالت مهريه اي بالاتر از اين خواستاري؟ پس کي بر من ناتوان نظر خواهي افکند . 🌟♥️پس کي مرا خواهي پذيرفت. همه خوبانت را قبول کرده ايي و من بيچاره بر درگهت نشسته ام که چه کني.آيا وقتي خوني در بدنم در جريان است روحي در تنم باقي است ، تو مرا مي پذيري حاشا و کلا! تا دستانم مي جنبد ،قلبم مي تپد تو مرا هرگز قبول نخواهي کرد ؟ 🍃پس اي شمشيرها مرا در بر گيريد، اي نامردان جاهل مرا بکشيد، اي خون فوران کن، اي تن پاره شو ، اي چشم کور شو، بگذار دستانم بکشند. پاهايم قطع شود مغزم پريشان شود، مگر تو اين را نمي خواهي مگر تو اين را قبول نمي کني ؛ پس تو مي گويي چه کنم؟ ❣بهاي ديدنت را اين جان ناقابل قرار داده ايم ، پس اي خصم مرا بکش.به درگهت انتظار تلخ است، براي وصالت صبر نتوان کرد مرا در انتظار مگذار، هر کس خواسته است به شيطان پشت پا بزند ، هر کس مي خواهد راه ميان بر را انتخاب کند. 🌺🌿هرکس خواسته است با تو دم ساز شود هر کس خواسته است با تو هم سخن شود به اينجا شتافته است و من از آنها تبعيت کرده ام .آيا مرا هم قبول خواهي کرد؟ 🌤🕊هيچ کس وقتي بدن پاره پاره ام را ديد گريه نکند. احدي چشم به جسم بي روحم دوخت گريه نکند . اين تن جز قفس نيست که اين پوست و استخوان بيش نيست. اين بدن پوسته صدفي بيش نيست، مرواريدش را تقديم يار کرده ام و حقش هم همين است . 🌱🌹 بر من قبري نسازيد، مرا از يادها ببريد ، من نبودم ، مني وجود نداشته است مي خواهم همه جز او مرا از ياد ببرند مي خواهم تنها باشم و شما مرا از اين تنهايي باز نداريد، هر کس مي خواهد بهترين راه را انتخاب کند بايد بيشترين بها را بدهد من نيز چنين کرده ام پس مرا بر اين ناراحت نشويد که بسيار سود برده ام 💥پدر جان از شما مي خواهم در مسجد بعد از نماز حتماً طول عمر امام را از خدا بخواهيد و پيروزي لشگريان اسلام را خواستار شويد و اگر توانستيد به ياد رزمندگان و امام زمان(عج) و پيروزي نهايي اسلام بعد از نماز (امن يجيب) بخوانيد. ملت عزيز ايران از امام امت پيروي کنيد که صلاح و پيروزي و رستگاري ما در اين است. لینک‌کانال رفقای شهدا👇👇 https://eitaa.com/rofaghayshohada1831
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اخلاص، صفتی ست که درِ شهادت را به روی شهدا باز کرد 🕊 یادشان با صلوات🌷 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ لینک کانال رفقای شهدا👇👇 https://eitaa.com/rofaghayshohada1831
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 📹 دختر لبنانی شب عروسی در بمباران دو چشم همسرش آسیب میبیند +یک چشم خودش را به همسرش میدهد ولی یک شرط میگذارد که..... تا نفس آخر با اسرائیل بجنگد💔 . لینک کانال رفقای شهدا👇👇 https://eitaa.com/rofaghayshohada1831
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فاطمیه خانم فاطمهٔ زهرا (سلام‌الله‌علیها) همهٔ ماسوی‌الله را دارد مرتزق می‌کند، روزی می‌دهد، عنایات و رزق‌ و روزی الهی را پخش می‌کند. دستت را رو به مادرجان بگیر. بگو: «تا الان خیلی دادید، متشکرم لطف فرمودید. یک مقدار بیشتر بدهید.» سر سفرهٔ حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) نباید سیری داشته باشید. قرآن می‌فرماید: «تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ»(ابراهیم/٢۵)، دائم بخواهید. دائم به شما می‌دهند. و بی‌‌بی بزرگوار خوشحال می‌شود وقتی می‌بیند شما اشتها دارید و دائم از ایشان می‌خواهید. مثل یک مادر، بچه‌اش خوب غذا می‌خورد، خوشحال می‌شود. می‌گوید: «آفرین! باز هم برایت بریزم؟» این‌طور باشید سر این سفره، دنیا را بخواهید، آخرت را بخواهید، هرچه می‌خواهید بخواهید. فاصله نگیرید. مالتان کم است، بگویید: «بی‌‌بی جان! ببینید فقیر و نیازمندم، نزد زن و بچه شرمنده‌ام. محب و شیعهٔ شما هستم، در این دنیا کجا را دارم بروم؟» بیمار هستی، دست روی دردت بگذار نشان مادرت بده. پیغمبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) این را به ما آموخت. خدمت دخترش آمد. فرمودند: «فاطمه جان! [اِنّی اَجِدُ فی بَدَنی ضُعْفاً]». شما هم الان هرچه ضعف در بدن و روح و مال خود داری وسط بریز. - در بدن من ضعف است، ناتوان شده‌ام، روحم گرفتار است، در قیدوبند هوای نفسانی شده‌ام، در این دنیا گیر افتاده‌ام. بی‌‌بی جان، به داد ما برسید. ▪️در محضر استاد بزرگوار لینک‌کانال رفقای شهدا👇👇 https://eitaa.com/rofaghayshohada1831
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
014-Shokuhe-Yas-www.Ziaossalehin.ir-J02.mp3
7.35M
▪️ترجمه و شرح مختصر خطبه‌ی فدکیه ( قسمت دوم ) ▪️قسمت اول لینک کانال رفقای شهدا👇👇 https://eitaa.com/rofaghayshohada1831