eitaa logo
مسجد حضرت رقیه «س»
220 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.6هزار ویدیو
139 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هنگامی که عالِم با ایمانی از دنیا برود، در اسلام رخنه‌ و شکافی ایجاد می‌شود که با هیچ چیز قابل جبران نیست . 📚 کافی یاد و خاطره و ، و قیام خونین 🌹 🌹 گرامی باد . @paygaheameneh 🥀🕊🌹🏴🌹🕊🥀
🌹🕊💐🌷💐🕊🌹 خدایا کمک کن اگر در صف غایبیم، در صف پیام رسانان راهشان نباشیم ... ‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹🕊💐🌷💐🕊🌹 @paygaheameneh 🌹🕊💐🌷💐🕊🌹
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹 اگر می‌خواهیـد ... کارتـان پیدا کنـد به خـانواده سر بزنید ، زندگینامه را بخوانید سعی ڪنید در روحیه خـود طلبی را پـرورش دهید. سخنان را حـتما گوش ڪنید ، شـما را بیدار می کند و راه درسـت را نشــانتــان می دهد . 🌹🕊💐🥀💐🕊🌹 🌹🕊💐🥀💐🕊🌹 @paygaheameneh
🥀💐🕊🌸🕊💐🥀 یکی از دوران ، از میان همه ی تصویر های آن روزها ، یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند : یادم می آید یک روز که در بودیم، شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از صحرایی هم زیادی را به ما منتقل می کردند. اوضاع به شدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگهایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی شدیدی داشت. را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم. وقتی که دکتر اتاق عمل این را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای آماده اش کنم. من آن زمان به سر داشتم . دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم را جابه جا کنم . همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و را دربیاورم ، که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم که تو را در نیاوری. ما برای این داریم می رویم... در مشتش بود که شد. از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم را کنار نگذاشتم. 🥀💐🕊🌸🕊💐🥀 @paygaheameneh 🥀💐🕊🌸🕊💐🥀
🌺🍀💐🌷💐🍀🌺 با باز ، به خیره شوید و آنان را نگذارید . اگرلحظه‌ای گذارید ، لحظه‌ای نمی‌گذارند . صحیفه‌ امام جلد ، صفحه ۳۲۹ شادی روح و 🌺🍀💐🌷💐🍀🌺 @paygaheameneh 🌺🍀💐
🕊🌹💐🥀💐🌹🕊 در سالروز عملیات غرور آفرین ، یاد و خاطره ، خصوصاً این عملیات را گرامی می داریم . شادی روح و 🕊🌹💐🥀💐🌹🕊 @paygaheameneh 🕊🌹💐🥀💐🌹🕊
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀 یادآور دلاورمردی و دیگر رزمندگانی است که با ایثار و گذشتن از جان خود در ، جانانه در مقابل ضد انقلاب ایستادند و اجازه ندادند از ایران اسلامی جدا شود . شادی روح و 🥀🕊💐🌹💐🕊🥀 @roghaiiehkhoor 🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
خدایا کمك كن؛ اگر در صف غایبیم، در صف پیام‌رسانان راهشان نباشیم ... @roghaiiehkhoor
@roghaiiehkhoor 🕊🌷🕊🌷🕊 جاذبه عجیبی دارند، اثر #شهدا در آدم های سالم می تواند بعنوان یک ارزیابی های پاک قرار گیرد. 🍀🍀〰〰🌷〰〰🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸و چه عاشقانه گفت قافله سالار انقلاب : 🔹"زنده نگهداشتن نام و یاد کمتر از نیست!" @roghaiiehkhoor ┄┅─✵💝✵─┅┄
🕊🌹🌷🥀🌷🌹🕊 و تا ابد به آنانکه را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان و بی مزار بمانند … می فهمید @roghaiiehkhoor هفته و یاد و خاطره و گرامی باد
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 می گفت: مدتها بعد از در رویایی او را دیدم. درون قطار با آسیه نشسته بودم. بیرون پنجره، بود که بر صورتش داشت. او مرا محو خود کرده است. کسی در ایستاده بود. به او افتاد. خدا می داند چقدر از دیدنش شدم. بود. به من اشاره کرد و با رسا گفت: نباش، من دارم . فردای آن روز بی منتظر خوابم بودم. ساعت نه صبح از تماس گرفتند و گفتند یک بسیجی به نام به منتقل شده که احتمال می دهیم متعلق به خانواده شما باشد. با خانواده برای راهی شدیم. گفته بودند باید او را کنم. باورش خیلی سخت بود. به طور کامل ، استخوان هایش در هم و متعددی بر نشسته بود. وقتی چشمم به ، که قبلا خورده بود افتاد پیدا کردم که خودش است. بعد از دیدن دیگه آرام و قرار نداشتم. بار دیگر در به آمد و گفت: چرا اینقدر ناراحتی؟ من از اینکه تو با دیدن اذیت شدی ناراحتم! بعد با حالتی خاص گفت: باور کن قبل از تعداد زیادی را منهدم کردم و لحظه ی هیچ چیز نفهمیدم. چرا که در کنارم بود و بالای نشسته بودند!" 📚کتاب وصال، صفحه ۸۵ الی ۸۶ تعجیل در فرج و سلامتی و شادی روح و @roghaiiehkhoor 🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
نگاه خدا: برترین حجاب 🌷 🌷 : ۱۳۴۴/۲/۱۶ - قم 🌷 : ۱۳۵۹/۸/۸ - خرمشهر 🌷 شریف : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا (سلام الله علیها) ✍گزیده ای از نامه شهید ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیَتُه وَ مَن عَلی دِیَتُه وَ اَنَا دِیَتُه 🥀هرکس من را طلب می کند می یابد مرا، و کسی که مرا یافت می شناسد مرا، و کسی که من را دوست داشت، عاشق من می شود و کسی که عاشق من می شود، من عاشق او می شوم و کسی که من عاشق او بشوم، او را می کشم و کسی که من او را بکشم، خون بهایش بر من واجب است، پس خون بهای او من هستم. 🌷هدف من از رفتن به جبهه این است که، اولاً به ندای "هل من ناصرینصرنی" لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفه ای را که امام عزیزمان بارها در پیام ها تکرار کرده، که هرکس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود، و من می روم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم. 🌷آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملت های زیر سلطه آزاد شوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کند او بازنمی تواند در مقابل نیروی اسلام مقاومت کند. شاد گرامی _دفاع _مقدس _گاهی_نگاهی🌷 🌷🌷🌷 @roghaiiehkhoor 🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🚨 🚇تو مترو یا اتوبوس نشستی روی صندلی ...👇 🧕👱🏻‍♂یه خانم یا آقایی میاد روبه روی شما می ایسته، شما بلند میشی و جاتو میدی بهش😊 🌸از این کار میتونی اهدافِ مختلفی داشته باشی. حالا یا مبارزه با هوای_نفس 👊یا خدمت به خلق‌ُالله☺️و خادمی عبادالله😉 🍀خانم یا آقایی که جاتو دادی بهش از این لطفِ شما احساس شرمندگی میکنن.😔 شرمنده میشن وقتی میبینن شما ایستادی و اون جای شما نشسته. خودشو به شما مدیون میدونه و هی تشکر میکنه 🥰 ❌ ? 🤨 خیییلی وقته جاشونو دادن که ما بشینیم😞 نههه . . . راستی جاشونو ندادن ما بشینیم !!!‼ جونشونو دادن تا ما بایستیم 😔💐 🤔اونوقت ما چیکار میکنیم؟ مگه خدا نگفته 🌟«ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل أَحْيَاءٌ»🌟 ☝️یعنی: هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏ اند مُرده مپندار بلكه زنده‏ اند.🌍 😔 که بجای راهت «من راحتی را انتخاب کردم»😣 @roghaiiehkhoor
🌸🍃﷽🌸🍃 🔔 🕋 إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ⚡️ما (همه) از آنِ خدا هستيم و به سوى او باز مى‌گرديم (بقره/۱۵۶) اما..... ☜عده‌ای با سرافکندگی،🙇‍♂ ☜عده‌ای با سرفرازی،🙋‍♂ ، امروز روزی‌خورِ سفره‌ی خدا هستند و روز هم با سرفرازی به سمت خدا برمیگردند. 🤔 ما چطوری برمیگردیم⁉️ 👇👇👇 🕋وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ‌(آل عمران/۱۶۹) ⚡️و هرگز گمان مبر کسانی که در کشته شدند مرده‌اند، بلکه زنده‌اند و در نزد پروردگارشان داده میشوند. 🗣 بیایید مثلِ امام علی(ع) برای خودمون دعا کنیم؛ 🤲 💢 نَسأَلُ اللّهَ مَنازِلَ الشُّهَداءِ وَ مُعایَشَهَ السُّعَداءِ وَ مُرافَقَهَ الاَنبِیاءِ 👈از خدا درخواست میکنم؛ درجات ، زندگی و همنشینی با را. @roghaiiehkhoor 📚نهج‌البلاغه/خطبه۲۳
🌹کاپشن شهادت 🌹سیدعلی کاپشنی داشت که بعد از شهادتش دست به دست بین رزمندگان می‌چرخید، هر کسی که این کاپشن را می‌پوشید به شهادت می‌رسید؛ شهید سیدمجتبی علمدار در مراسم‌ و هیئت‌ها همیشه از سیدعلی می‌خواست که او را هم به حلقه شهدا برساند. سیدمجتبی علمدار از جانبازان شیمیایی‌مان بود، او هم بعد از پوشیدن کاپشن سیدعلی به آرزویش رسید؛ 🌹شهید_سید_علی_دوامی🌷 📎 📎
🌹صادق آهنگران تو یه تیکه از شعرش می‌خونه: "شمعِ شبهای دوعیجی می‌شدیم" میدونید این مصرع یعنی چی؟! عراق تو منطقه دوعیجی بمبِ فسفری مینداخت. فسفر وقتی با اکسیژن هوا ترکیب بشه شعله‌ور میشه، رزمنده ها که زیر این بمب ها گیر میکردن، فسفر به تن‌شون می‌چسبید، و با هیچ وسیله ای دیگه خاموش نمیشد و اونا می‌سوختن و می‌سوختن و می‌سوختن... و صبح، باد خاکستر هاشون رو می‌برد... به خدا قسم که ما خیلی مدیونیم! چه خون هایی ریخته شد تا ماها شاید بیدار بشیم، تا شاید بیایم پایِ کار.. @roghaiiehkhoor
✅کتاب ماهتاب کویـر معرفی، خاطرات و شرح زندگی شهید رضاقلی ایزدی📗 💢قلم را در حالی بدست گرفته ام که می خواهم چند کلمه ای به عنوان وصیت بر روی کاغذ بیاورم و خوشحالم که وصیتم را در جبهه های نبرد حق علیه باطل می نویسم... این کتاب محصول تلاش پژوهشگر جوان، آقای یوسف بنی النجار است که به همت انتشارات در پاییز 1402 به چاپ رسید.💢 برای خرید با شماره 09131152814 تماس حاصل بفرمایید. https://eitaa.com/cheshmeae 👈 یا از اینجا وارد شوید. 👈برای خرید از سایت از از اینجا وارد شوید.
🔹️متروی تهران ایستگاهی دارد به نام 🔹️این جوانمرد، همیشه با و‌ضو بود. می‌ گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه...!! 🔸هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. 🔹️اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.» 🔹️وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌ 🔸گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.» 🔹️این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید. ⚘''شهید عبدالحسین کیانی'' همان است!⚘ 🕊 @roghaiiehkhoor
وقتی گره های بزرگ به کارتون افتاد، از حضرت زهرا(سلام الله علیها) کمک بخواید، گره های کوچیک رو هم از بخواید براتون باز میکنن. 🌹 @roghaiiehkhoor
43.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆👆 🟢 ارزش طلبگی 🔻روز قیامت کسانی حضور پیدا می کنند که و به آن ها غبطه می خورند و از خدا می پرسند اینها چه کسانی هستند؟ 🌱 حاج آقا رفیعی 👈 چندسال پیش این حدیث را از آیت الله العظمی وحیدخراسانی و عارف الهی مرحوم آیت الله مرتضی تهرانی خواندم 🤲 افتخار میکنم از اینکه حضرت زهرا سلام الله علیها به این بنده حقیر توفیق دادند تا چهارده سال از عمرم را در این راه صرف کنم با اینکه سختی های بسیار فراوانی داشته و دارد @roghaiiehkhoor ❣ حاج آقا رضا محمدی ❣
🌷شهید مهدی زین الدین: هر کس در شب جمعه را یاد کند، شهدا هم او را نزد ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) یاد می کنند. @roghaiiehkhoor
یک شب رفته بودم سر قبر شهید کاظم عاملو. دعای کمیل را در امامزاده یحیی خواندند؛ در جوار قبور . تصمیم گرفتم همان‌جا بمانم و نماز شبم را در کنار قبر شهید عاملو و اخوی شهیدم بخوانم. معمولاً شب‌ها یک ساعت به اذان صبح، درب امامزاده را باز می‌کنند. نماز را خواندم و زیارتی کردم که اذان صبح گفته شد. بعد از نماز صبح داشتم از سمت درب شمالی می‌آمدم بیرون که یکهو دیدم جوانی حدودا ۲۵ ساله با گریه و زاری وارد گلزار شد. جا خوردم. بلندبلند گریه می‌کرد! تا مرا دید صدا زد: «آقا، قبر  کجاست؟» با چشمانی گرد شده از تعجب نگاهش کردم. دوباره با لهجه کُردی سوالش را تکرار کرد و آمد جلوتر و تا آمدم حرفی بزنم گفت: «تو رو خدا بگو و خیالمو راحت کن! شهید عاملو این‌جا خوابیده ؟» با هم حرکت کردیم تا قبر مطهر را نشانش بدهم. ولی او بی‌تابی می‌کرد و می‌گفت : «من از کردستان اومدم!خیلی مشکل دارم. این شهید رو هم نمی‌شناسم؛ اومده به خوابم و گفته: بیا کنار قبرم تو سمنان. بیا هر مشکلی که داشته باشی به یاری خدا حل می‌شه...» این‌ها رو می‌گفت و همین‌طور گریه می‌کرد و زار می‌زد. قبر شهید عاملو را نشانش دادم. تا دید، خودش را انداخت روی قبر مطهر. گریه می‌کرد چه گریه‌ای! در همان‌ حال به زبان کردی شروع کرد به درد و دل کردن با . واقعا داد می‌زد و گریه می‌کرد. وقتی این‌طور دیدمش دیگر نایستادم؛ آمدم بیرون. ولی این برایم قصه‌ی عجیبی شد و ذهنم را مشغول کرد. 📙برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر شهید کاظم عاملو @roghaiiehkhoor
ماجرای واقعی شهیدی که مادرش قصد سقط او را داشت : شهید علی اصغر اتحادی 🔻چهار دختر و سه پسر داشتم... اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشم. دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه ای گذاشتم ، همان شب خواب دیدم 🔸 بیرون خانه هم همه و شلوغ است ، درب خانه هم زده می شد!! در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد. نوزادی در آغوش داشت، رو به من گفت: این بچه را قبول می کنی؟ گفتم: نه، من خودم فرزند زیاد دارم!! آن آقای نورانی فرمود: حتی اگر علی اصغر امام حسین علیه السلام باشد؟! بعد هم نوزاد را در آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت... گفتم: اقا شما کی هستید؟ گفت: علی ابن الحسین امام سجاد علیه السلام! 🔸هراسان از خواب پریدم ، رفتم سراغ ظرف دارو ، دیدم ظرف دارو خالی است! صبح رفتم خدمت شهید آیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم. آقا فرمودند: شما صاحب پسری می شوی که بین شانه هایش نشانه است ، آن را نگه دار!‌ 🔸آخرین پسرم ، روز میلاد امام سجاد علیه السلام به دنیا آمد و نام او را علی اصغر گذاشتند در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود!!! 🔸علی اصغر، در عملیات محرم، در روز شهادت امام سجاد علیه السلام ، در تیپ امام سجاد علیه السلام شهید شد! ◀️شاید فرزندی که سقط می‌شود، بنا باشد سردار سپاه ارباب باشد! به مادر و پدر او بودن افتخار کنیم... @roghaiiehkhoor ━━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━