eitaa logo
•°•°ره‍‌ رو ع‍‌ش‍‌ق‍‌°•°•
1.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
14 فایل
عضویت؟کانالمون‌باوجودت‌قشنگتره.. کپی‌ازرمان‌خیربه‌هیچ‌وجه ازفعالیت‌ها‌حلال‌به‌جزکپی‌ممنوع‌ها🚫 ناشناس‌زیرنظرمدیر https://harfeto.timefriend.net/17276325110658 تبلیغاتمون https://eitaa.com/joinchat/2576352270C8ef1741385 زاپاس‌کانال @romanmfm
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام رفقای قِشَنگُم..🫀✨ من دوباره اومدم مزاحمتون باشم میدونم دلتون برام تنگ شده بود😂♥️ خب من هم‌ولایتی‌حاجی یا همون یامین هستم... وساکن کرمان و... قبلا هم ادمین بود با میتونید فعالیتام رو چک کنید😉💝.
•°•°ره‍‌ رو ع‍‌ش‍‌ق‍‌°•°•
﷽ ═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═ #پارت۴۲ داوود :آب هویج هارو گرفتم و بعد از حساب کردن پولش از مغازه خارج
+چو خدا بُوَد پناهت،چه خطر بُوَد ز راهت؟ _نخواستم نگاهش کنم تا مبادا با چشماش نظرم رو عوض کنه... انگار اون لحظات رسول باید به محمد میگفت: نباشی نمیشه ؛ نمیگذره ؛ نمیره ؛ نمیخوام ؛ نمیتونم...🤍
متنفرم از اینکه دارم به این درک میرسم که مزاحمتم...🌑🖤
ی کم دیگه ادامه بدی باورم میشه دوسم نداری :( 🥺💔
لا‌وطن‌الاّ‌نجف ؛ لا‌مُقتدا،الاّ‌علـی .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گم‌شده‌بهشتم؛تو‌ضریحت 💔 . | ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
جای‌خالیت‌واقعا‌داره‌حس‌میشه،‌سردار!:)💔
میگفت : خدا نگاه میکنه ببینه با بنده‌هاش چه جوری تا میکنی تا همون جوری باهات تا کنه...!
من تورا فراموش خواهم کرد!؟ درست 32 تیر ساعت 25 و 79 دقیقه هنگامی ک برف سیاه می‌بارد :)
نبودی ببینی گوش‌ عالمو کر کرد سکوتم...🥀🖤
سلام شرمنده یه مدت نبودم درگیر کارهای چنلم بودم الان اومدم یکمی فعالیت کنم برم😁
خودااااا رکورد دار گینس هستن ایشون😍
اره تو باب اسفنجی بود😌😂
وقتی یکی به دوستت نزدیک شده😏🔪🔪🔪
این عکسو خیلی وقت پیش تو تابستون گرفتم فقط عاشق چسبیدن اون دختر کوچولو به ضریح شدم 😍🫀
اقا اینم مال خیلی وقت پیش هرچی خادم جمع شدن نتونستن دست این کوچولو رو از ضریح جدا کنن تازه وقتی هم به میل خودش جدا کرد یه اخم بدی به همشون کرد 🤣
هدایت شده از اینجا همه چی در همه !
بله دوستانی که نیشتون باز شد نیشتونو ببندین😐
اونشب با لوازمی که محمد برام خرید کمی کرم زدم و سرمه داخل چشم هام کشیدم و رژ لبی به لب هام زدم و در اخر هم موهای بلند و مواجم رو دورم ریختم ، خودم رو در آینه نگاه کردم چشمای مشکیم مشکی تر و کشیده شده بود و لب های سرخم به صورتم سفیدم نمای زیبایی داده بود ، در همین افکار بودم که محمد گفت :خانم من دیگه اومدم تو ، به پذیرایی رفتم که نگاهامون باهم طلاقی پیدا کرد و من چند لحظه خیره چهره نورانی و زیباش شدم و در آخر سرم رو پایین انداختم ، اما محمد هنوز نگام میکرد که حس کردم زیر لب آیة الکرسی میخونه وبهم فوت کرد، آنقدر از کارش خوشم اومد که من هم همین کار رو انجام دادم ، بالاخره محمد دست برداشت از نگاهم و به سمتم اومد و بغلم کرد ، چند ثانیه ای بدون اینکه حرف بزنیم در آغوش هم بودیم، قلب هامون آنچنان برای هم میتپید که کل دنیامون پر شده بود از صدای قلب من و محمد . بالاخره از هم دل کندیم که محمد نگاهی کرد و گفت : وقٺی نگاهم میڪنی مسٺ نگاهت میشوم...دیوانه ی مژگان و آن چشم سیاهت میشوم....!! با همین شعری که محمد خوند از عشق لبریز شدم ، اونشب بهترین شام زندگیم رو خوردم و .... ❤️‍🔥❤️‍🔥🚫🚫😅😅 https://eitaa.com/joinchat/2628190945C0d666dfa01 بيا وببين اين دوتا چه عشق و عاشقی راه انداختن😍♨️
جذاب‌ترین‌رمان‌به‌ایتاااااا‌‌‌برگشت‌‌‌❤️‍🔥💨 دختره خودشو برای عشقش میکنه که جذابی رو باهم بسازن حالا پسر نابلدمون ببین چه کارایی که نمیکنه🤣🤣🤣 https://eitaa.com/joinchat/2628190945C0d666dfa01 هر چه از این رمان بگم کمه ❤️‍🔥👆
من كہ هرشب با خيالت گرمِ صحبت می‌شوم ، هركجا هستـى بخواب آرامِ جانـم شب بخير 🌙 .
۱:۲۰💔 ساعتی که دو چشم عشق گریست ساعت زخم و دلبری یک و بیست...