eitaa logo
•°•°ره‍‌ رو ع‍‌ش‍‌ق‍‌°•°•
1.3هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
14 فایل
عضویت؟کانالمون‌باوجودت‌قشنگتره.. کپی‌ازرمان‌خیربه‌هیچ‌وجه ازفعالیت‌ها‌حلال‌به‌جزکپی‌ممنوع‌ها🚫 ناشناس‌زیرنظرمدیر https://daigo.ir/secret/8937862409 تبلیغاتمون https://eitaa.com/joinchat/2576352270C8ef1741385 زاپاس‌کانال @romanmfm
مشاهده در ایتا
دانلود
متولدین ماهای سال بر حسب غذا 😋 فروردین (قرمه سبزی🍛) : زرنگ و فعال و بچه خووب😍 اردیبهشت(پیتزا🍕) : شیک و تودل برو کمی با نمک😍 خرداد (فسنجون🍲) : میمیری واسش ولی خیلی خودشونو میگیرن😍 تیر(کباب ترش🥓) : خوش رو با جذبه ولی زود رنج هستن😍 مرداد(کوبیدن 🍡) : مهربون و شیک پوش، با اینا بحث نکنین کم میارین😍 شهریور(چلو کباب🍘) : همه عاشقشونن گرم و صمیمی، بی زبون ولی شجاع هستن😍 مهر(کباب برگ🍢) : باجذبه، دوستداشتنی، خوشگل و باکلاس😍 آبان(آش رشته🍜) : دوست نیمه راه ولی باحالو پایه، خیلی هم پر حرف😍 آذر(قیمه🍛) : همیشه در دسترس همیشه تک و عالی😍 دی(مرغ پلو🍗) : پایه و دوس داشتنی اما کمی دروغ گو😍 بهمن(لازانیا🍝) : خوشگل و مهربون تو دل برو و خوش اخلاق😍 اسفند(کباب بره🍖) : همه دوسشون دارن، اینا خیلی خاصن😍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
تو‌خوب‌باش، آنکس‌که‌فهمید‌قدر‌می‌داند. و‌آنکس‌که‌نفهمید، روزی‌دلش‌برای‌تمامِ‌خوبی‌هایَت‌ تنگ‌می‌شود🌼⚡️🌜:)'
عاشق خـבا باش، کـہ هیچ عشقی مونـבگارتر از عشق اوט نیست..!🖤
ولی من دلتنگ روزاییم که پیشم بودی🥲
17.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدر باب الحوائج ؛ برادر سفره داره من هر باری میام تو این حرم بارون میباره... 🖤
10.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خداقوت ای لشکر باغیرت، تکیه به خدا یعنی نیروی اَبر قدرت سرود جدید نجم‌الثاقبی‌ها با نام «فریاد انتقام» https://eitaa.com/romanFms
¹ رسول: حالم بهتر بود تو اتاق مانیا نشسته بودم دستش تو دستم بود رنگ پریدگیش به چشم میخورد مهدیه: رسول آقایی بیا بیرون کارت دارن رسول: الان میام 😖 خانم دست مانیا رو بوسیدم از اتاق خارج شدم مهدیه داشت با یکی حرف میزد نزدیکشون شدم قیافه عجیبی داشت ببخشید شما ؟ مهدیه: رسول نمی‌دونم گفت با تو کار داره من رفتم پیش مانیا رسول: باشه برو ....... ناشناس: خوب گوش کن بچه پرو جلو زنت چیزی نگفتم پاتو بد جایی گذاشتی اختار دارم میدم بهت الان می‌دونم چه کار میکنی رسول: تو کی هستی به زندگی من چه کار داری؟؟ ناشناس: من سایه خشن 😈 پشت سرت هستم که خطا کنی پشت سرت منو میبینی😈😏 رسول: چاقو رو گلوم بیشتر احساس میکردم فشارش زیاد بود کشیده شدن رو گردنم که خط مینداخت محمد: با فرهاد یکی از بچه های گروه رسول بعد از کار های سایت رفتیم پیش رسول و مانیا نزدیک اتاق بودم که یکم نگاهم دوختم به جلو رسول محکم خورد به دیوار کسی که داشت باهاش حرف میزد سریع داشت می‌رفت بیرون رسول نگاهی کردم روی زمین نشسته بود دست به گردن یکی از دستاش سمت اون پسره بود فرهادددددددد بگیرش نزار فرار کنه بدو بدو رفتم سمت رسول داداش خوبی چی شد ؟؟؟ 🖇️رسول: خوبم نگران نباش 😖 به کمک محمد بلند شدم کشیدم روی گردنم خون🩸 پاک کردم یقه لباسم مرتب کردم رفتیم سمت اتاق مهدیه : مانیااااااااااا دخترممممممممم دکتررررررررر قلبش 💔❤️ نمیزنههههه یه کار کن 😭 بچم از دست رسول: باورم نمی شد مانیام قلبش نمی‌زد چند ساعت پیش چشمای قهوه ایش باز بود نگاهم میکرد الان چی چشماش بسته بود محمد دستم گرفته بود نرم تو اتاق (یک ربع بعد) محمد: دکتر چی شد حال برادر زادم چطوره ؟ دکتر : متأسفانه به دلیل خونریزی 🩸قلب ❤️ دچار ایست قلبی شدن فوت کردن تسلیت میگم هر کاری از دستمون برمیومد انجام دادیم رسول: حرف دهنت بفهم چی میگیییییییییییییی دختر کوچولو من زنده هست الان صدام می‌کنه دراتاق باز کردم پارچه ای که روی صورتش افتاده بود برداشتم مانیا چشمات باز کن بابا اینجاست دخترم صدام کن بگو حرف این دکتر اشتباه میگن ترکم کردی بگو هستی 😭 مانیااااااااااا دخترممممممممم امروز تولدت بود برات کیک گرفته بودم همونی که دوست داشتی چرا باز نمیکنی چشمات و صدام کن زندگی بابا ..... من جواب داداشت چی بدم قربونت بشم من بگم مانیا کجاست هااااا خودت خوب میدونی اون بدون تو شب نمی‌خوابه غذا نمیخوره 😭😭 مهدیه پا به پام گریه میکرد صداش گرفته بود دستش محکم تو سینه ام میکوبید می‌گفت تغصیر منه که رفتی اره مقصر منممممم😭 تو رو از من گرفتن مراقبت نبودم مانیا خوابیدی بدون لالایی و قصه حالا آسوده بخواب بی درد و غصه دیگه کابوس زمستون نمی‌بینی توی خواب گلای حسرت نمی‌چینی 🖇️🖇️🖇️🖇️🖇️🩸(سرخاک مانیا )🖇️🖇️🖇️🖇️🖇️ مهدیه : دخترممممممم دیروز در آغوشِ گرم من بودی امروز در آغوش سرد خاک چه شد عزیزکم که آغوشِ سرد خاک را به آغوشِ گرم من ترجیح دادی؟ و مرا در غم فراقت نشاندی؟ امروز تولدت بود میدونی ؟ شمع 🕯️ چهار سالگی فوت میکردی الان کجایی زیر خاک سرد سردت نیست دلبرکم آخخخخخ 💔کجا رفتی عزیز من 🖇️عطیه: مهدیه جانم آروم باش 😢🥺 محمد: رسول هیچی نمی‌گفت نه گریه میکرد ساکت شده بود آروم به قبر سرد مانیا نگاه میکرد از این میترسیدم بریزه تو خودش اوضاع قلبش بد تر بشه با رفتن مانیا یه تیکه قلبش رفت 😭💔 رسول آروم بلند شد داشت می‌رفت مهدیه خانم صداش کرد داوود: حال هیچکدومون خوب نبود رسول دخترش از دست داده بود نابود شد میترسیدم دیگه رسول دیگه اون رسول سابق نشه رسول: جانم مهدیه 🥺 مهدیه: رسول ازت نمی‌گذرم بچه منو به کشتن دادی تا وقتی قاتل مانیا منو پیدا نکردی حق دیدن مانی و منو نداری چرا هیچی نمیگی بی غیرت اونجا رو نگاه کن میگم اونجا زیر این همه خاک دختر ۴سالت خوابیده میفهمی ۴سال من هنوز بزرگ شدنش ندیدم قد کشیدنش ندیدم پر کشید رفت ترکم کرد چرا ساکتی میگم برووووو ...............................................................💔🖤🥺 رفتی ز دیده و داغت به دل من هنوز هر کجا می نگرم روی تو پیداست هنوز انقدر بزرگ نشدی بودی پر کشیدی ادامه تا بعد............🖤😭💔
یه روزی میاد که قدرمو بیشترمیدونید ولی اونموقع دیگه دیره 💔 میگیری که چی میگم🥲
¹ ✨🖇️(20سال بعد)🖇️✨ حرکاتم ظریف و با عشوه بود..گاهی نزدیکی زیادی به سپهر داشتم و شونه هامون به هم میخورد.. گاهی کامل میچرخیدم و تو این حین کمرم و میگرفت..کال خجا لت میکشیدم ولی به روی خودم نمیاوردم.. اون هم با چشمای مشتاق و شیطونش نگاهم میکرد..با تموم شدن سپهر ایستاد و برام دست زد.. ایستادم و شرمنده سرم و انداختم پایین و از فرصت استفاده کردم و با عوض شدن اهنگ کشیدم کنار.. خسته شدم روی صندلی نشستم چقد قلبم تند میزنه..یعنی به خاطر ر*ق*صیدنه؟ اینه ایستادم.لپام گل انداخته بود.دستمو گذاشتم رو قلبم.چشمامو بستم و تصویرلبخند اومد جلو چشمام..دوباره قلبم ضربان گرفت..پس به خاطر این اقای خوشتیپ بود نه ر*ق*صیدنم.. نشست روی یه صندلی و خیره شد به صورتم 🖇️غزل : چیشده این طوری نگاه می‌کنی 🖇️سپهر: هیچی زنم زیادی خوشگله میترسم به دزدن از کنارم پیشش نشستم آب تو دلش تکون نخوره سپهر: حالا _کیک نمیخوری؟ بشقاب کیکش و سمت من گرفته بود. با لبخند دلنشینی گفتم_ممنون..نمیخورم سپهر_همون جریان جوش و کالری و.. _اسمش اینه..من ..... سپهر متعجب گفت_تو این سن؟ _دیگه دیگه.. سپهر_قرص می‌خوری؟ _نه بابا..خیلی اوضام بد نیست .میدونی ارثیه..اگه کنترل نکنم میزنه بالا..با قرص جلوشو میگیرم. سپهربشقاب کیکش و گذاشت کنارش.. _تو چرا نمیخوری؟ لبخند زد و گفت_از گلوم پایین نمیره. غزل : به نظرم قشنگ ترین جمله ای بود که تو تمام عمرم شنیده بودم. روی صندلی نشستم به امشب به عروسیم فکر میکنم..روز خوبی بود.با اینکه هیچکس جز سپهر برام مهم نبود چون هیچکس نداشتم .. یه نفس عمیق کشیدم و به آسمونی که شده بود چلچراغ باغم خیره میشم.. به میز و ........ محتویات روش..به به گلدونای کوچیک و فانتزی کنار باغ .. خیلی وقتا احساس تنهایی میکنم..با اینکه تنها نیستم ولی..در واقع تنهام. من مادرو پدر ندارم.از ۵ سالگی که تنهام گذاشته..بی معرفترفت ها و منه از ۵سالگی رو تنها گذاشتن.مامانا مهربونن..مطمئنا اگه بود نمی رفت تو عروسیم تنها نبودم ..ولی خب کار خدا بود..بردش.و من الان تنهام ..............................................🖇️🖇️✨✨🖇️🖇️