eitaa logo
رمان کده.PDF_ROMAN
4.6هزار دنبال‌کننده
314 عکس
238 ویدیو
51 فایل
@Sepideh222 ایدی من درصورت ضرورت #رمان_کده https://eitaa.com/roman_kadeh @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞
مشاهده در ایتا
دانلود
13.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پاسخ حاج آقا عالی خطاب به کسانی که میگن اشکال نداره بی حجاب وارد مجالس عزاداری بشه
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مراقب تاثیر آدم روی خودمون باشیم https://eitaa.com/roman_kadeh @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞
28.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیت شیراز خیابان پاسداران
9.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🎞 چرا بجای رفــتن به سفـــر اربعین و حج، بیمارستان و مدرسه نسازیم؟! حتماً این پست رو برای همه کسایی که ممکنه در معرض این شبهه قرار بگیرن و براش پاسخی نداشته باشن ارسال کنید 👆 ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
504_18103101012930.pdf
4M
📚 ✍نویسنده: ✨ژانر: 📑خلاصه: لادن دختر یه خانواده‌ی سنتی و خوشنام محله‌ی زندگیشه که به‌واسطه‌ی رشته‌ی پرستاری و کمک‌هاش به اطرافیان، نظر مثبت تمام اقوام و همسایه‌ها رو جلب کرده و آینده‌ی روشنی پیش رو داره؛ ولی زندگی همیشه آروم نمی‌مونه و اشتباهات دیگران، ناگهان ورق رو برمی‌گردونه. اشتباهاتی که پای بدنام ترین آدم محل رو به زندگی لادن باز می‌کنه. مردی با گذشته و حال و روز مبهم که برای رسیدن به آرامش خودش، آرامش هرکسی که سر راهش قرار می‌گیره، به هم می‌زنه و این‌بار لادن اون کسیه که جلوش ایستاده. مردی که قراره همه‌چیز خودش و لادن رو به چالش بکشه. کدومشون سربلند بیرون می‌آد؟ آیا آرامش جایی پیدا می‌شه که انتظارش رو نداریم؟
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️ترس از گرمای 🔸دوست دارم برم پیاده روی ، اما از گرمای هوا میترسم. ☑️این ۹۰ ثانیه را بشنو، بعد تصمیم بگیر
❣داستان تاریخی حاکم و دهقان ! 🤴روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید . 🤴حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند . 👨🏼‍🌾روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. 🤴حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. 🤴حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند کشیده ای محکم پس گردن او نواخت . همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند. 🤴حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟ 👨🏼‍🌾کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. 🤴حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در باز بود من رو به آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو نیشابور را می خواهی؟ 🙄یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. 🤴حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی. 😎فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. 💯فقط و من و توست که فرق دارد.... 💯"از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه" خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات ایمان داشته باش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🥰خداوند بخشنده مهربان را شاکریم که ما قانون جذبی هستیم و هر لحظه باور ما بیشتر و محکم تر از قبل شده و در حال جذب بهترین ها هستیم. 😇خداوندا رحمت‌ و نعماتت را شکر می گوییم و از تو بهترین ها را در تمام عرصه ها طلب می‌کنیم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌