۸
+ خیلی زیاد اناره؟
_ اره .کلی گشتمش تا پیداش کردم .
گرفتم طرفم که از دستش گرفتم و انگشتامو دورش مشت کردم. یک انار کوچیک ساده اما خیلی قشنگ رنگ سرخ تو چشم میزد و احساس میکردم خیلی هم برق میزنه ..دیگه عادت کرده بودم به این سوغاتیا وکادوهای گاه و بیگاهش .هر وقت که با ستارخان میرفت این شهر و اون شهر برام چیزی میگرفت و میاورد
میگفت اینجوری میخوام بهت ثابت کنم که هر جا برم و بگردم باز اخرم به یاد توام و هیشکی جز تو نمیتونه چشممو پر کنه ..یک صندوقچه کوچیک داشتم که اونم ارسلان برام سوغاتی اورده بود زیر یک درخت تو باغ پنهونش کرده بودم و همه کادوهامو اونجا میذاشتم .
گاهی که دلم تنگ میشد میرفتم سراغشون و یکم نگاهشون میکردم .اما چه فایده نمیتونستم ازشون استفاده کنم
_ دیگه لازم نیست این و قایم کنی . تحفه نیست..ارزونه خودتم میتونی بخریش .به همه بگو از دستفروش خریدم .
گردنبند و انداختم تو گردنم و انارشو به دست گرفتم .
+خیلی قشنگه..
_ مثله خودت .
گونه هام رنگ انداخت و سرمو انداختم پایین
+ من باید برم .. اگه کسی متوجه غیبتم بشه .. بیچاره ام میکنن.
_ باشه نیمه شب منتظرنم .
سری تکون دادم و نگاهی به اطراف انداختم و از پشت درختا رفتم سمت مطبخ و گردنبند و زیر لباسم پنهون کردم تا یک روز بتونم از عمارت بزنم بیرون و بگم این و خریدم
میدونستم طبق عادت همیشه تا اخر شب بساط ساز و دهل به پایه و به این زودیا غذا نمیارن ..برای همین همه بیکار شده بودن و یک گوشه نشسته بودن و به چوب بازی چند نفری که وسط حیاط مجلس و به دست گرفته بودن نگاه میکردن.
خان عاشق جوب بازی بود و تو همه مراسماش چند نفری رو میاورد که چوب بازی کنن
با چشم دنبال ارسلان گشتم و کنار البرز دیدمش.البرز داشت قلیون میکشید و قهقهه میزد.
ارسلان اما خیلی مودب و اقا کنارش نشسته بود.
الوند و ستارخان و اربابم به ترتیب نشسته بود
نگاهم افتاد به گلبهار که خیره الوند بود و حتی پلکم نمیزد.
گلبهار دنبال دوست داشتن وعشق نبود ..گلبهار دنبال قدرت بود .دنبال پول و ثروت بود.
سمت دیگه ایوون ماهجانجان نشسته بود و بقیه خاتونام کنارشون .
نشون الوند که از مامان شنیدم اسمش ترنج لباس قشنگی پوشیده بود و لباشو سرخ کرده بود به رنگ گردنبند انار من .سرمه چشماش از این فاصله هم دیده میشد .موهاشو فرق وسط باز کرده بود و چارقد قرمز رنگی رو موهاش کشیده بود .
حق داشت اگه خودشو میگرفت و فیس وافاده داشت.خوشگل بود و پر از ناز و ادا ...
حتما الوند خانم خیلی دوستش داشت.
هر چند که زری تاج خیلی خوشگل تر از ترنج بود اما ناز و ادای دخترونه ی ترنج دلی میبرد که...
#رمان_گلاب_8
#رمان
#کانال_رمان
#رمان_کده
@roman_kadeh
💞