eitaa logo
رمان کده.PDF_ROMAN
4.2هزار دنبال‌کننده
314 عکس
239 ویدیو
51 فایل
@Sepideh222 ایدی من درصورت ضرورت #رمان_کده https://eitaa.com/roman_kadeh @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞
مشاهده در ایتا
دانلود
_هیچکدوم داری به ریش من میخندی و واسه اون دلبری میکنی! پاشو برو پارتنر واسه رقص پیدا کن بیشتر حرص بخوره پاشو اینقدر نشین ور دل من! _ازکجا پیداکنم این چیزی که میگی رو؟ انگار همه منتظرایستادن پرسنس فیونا پاشه باهاشو برقصه! _توبلندشو برو سرجات بشین من به پسرعموم میگم همراهیت کنه و بیاد سر میزت! نگاهی بهش انداختم وگفتم: _نه بابا؟ شناگرخوبی هستی ها! _بدو گلاویژ هنوز بخاطر تاج ازدستت دلخورم پشیمون میشما! بدو! خندیدم و به طرف میزخودم رفتم که رضا هم همزمان به طرف بهار اومد! لبخندی بهم زدو گفت: بالبخند اجباری گفتم: _والا داشتم تهدید میشدم فعلا همه چی خوبه وخداکنه امشب جون سالم به در ببرم ازدست خانوم شما! صدای موزیک زیاد بود و رضا سرشو کنار گوشم آورد وگفت: _میدونم واسه تاج نداشته اش ناراحته منم تهدید شدم ولی خیلی خوب پیش رفت ممنون کمکم کردی! _خواهش میکنم... _میخوام برم سراغ سوپرایز بعدی آماده باش! خندید وگفت: _نه میخوام بگم کیک تولد عمادو بیارن و به دیجی بگم تولدشو اعلام کنه! نگاهی زیرچشمی به عماد که هنوزم داشت به من نگاه میکرد انداختم وگفتم: _آهان داشت یادم میرفت.. اوکی من میرم بشینم! رفتم روی صندلی نشستم و چند دقیقه بعد آهنگ تولدت مبارک توی فضا پیچید و کیک خیلی بزرگی که روی میز چرخدار بود رو آوردن... بی اراده به عماد که حالا گیج به کیک نگاه میکرد زل زدم! اشک توی چشمام جمع شد.. رضا میکروفن رو از دیجی گرفت و تولد عمادو تبریک گفت و رفت بغلش کرد.. . @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞