eitaa logo
رمان کده.PDF_ROMAN
4هزار دنبال‌کننده
314 عکس
239 ویدیو
51 فایل
@Sepideh222 ایدی من درصورت ضرورت #رمان_کده https://eitaa.com/roman_kadeh @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞
مشاهده در ایتا
دانلود
باگیجی نگاهش کردم که بامزه خندید وگفت: لبخند دندون نمایی زدم و همراهش رفتم داخل اتاقش! هرچقدر از زیبایی خونه بگم کم گفتم... اگه بگم اتاقش شبیه اتاق پادشاه ها دیزاین شده بود، دروغ نگفتم! با لودگی گفتم: _اینجا خیلی بزرگ وقشنگه! خونه ی ما چند قدم برمیداریم تموم میشه اما اینجا باید مواظب باشی گم نشی! نگاه مهربونی بهم انداخت وگفت: _از این بزرگ ترشو واست میخرم عشقم! پیرهن مردونه ی آبی رنگی رو جلوی چشمم تکون داد وادمه داد: _این تنگ ترین لباسمه فکرمیکنم اندازه ات باشه! بدون شک توش گم میشدم اما پوشیدنش واسه جلوی عماد خالی از لطف نبود.. چون پیرهنم مجلسی بود و شلوار نداشتم گفتم: _خوبه، ممنون! شلوار چی بپوشم؟! یه دونه شلوارک توسی اسلش که انگار اندازه اش تا زیر زانوی خودش میومد هم بهم داد وگفت: _این بلند ترین شلوارکمه فکرنمیکنم زیادی واست کوتاه بشه.. حالا بپوش امتحان کن اگه اندازه نبود عوض میکنی! _فکرکنم خوب باشه، میتونم کمرشم اندازه کنم! دستمو تکون دادم وگفتم: _نمیخواد خودم درست میکنم فقط من جای وسیله هاشو بلد نیستم! دستشو انداخت توی کمرم و روی موهامو بوسه ای زد وگفت: _یعنی اولین قهوه ی خونه خودمونو با دست خودت بخورم؟ خودمو بالا کشیدم تا هم قدش بشم، با شیطونی گونه شو بوسیدم وگفتم: _آتیش نسوزون بچه! خلاصه عماد رفت و من هم لباس هاشو که رسما توشون گم شده بودم پوشیدم و توی دستشویی آرایشم رو پاک کردم.. چون موهام رو فقط سشوار کشیده بودم و باز بود نیازی به شستن نداشت... با دستمال صورتمو خشک کردم و از سرویس بهداشتی اومدم بیرون! عماد با دیدنم خندید وگفت: _بهت نمیخوره اینقدر کوچولو باشی ها! _نخیر من کوچولو نیستم جنابعالی زیاده گنده هستی! رفتم توی آشپزخونه و با دیدن آشپزخونه هم یک بار دهنم تا زمین کش اومد اما خودمو جمع کردم و با کمک عماد، برای عماد قهوه و برای خودم چایی درست کردم! رفتیم توی حال روبه روی تلوزیون نشستیم و من روی مبل تک نفره نشستم که عماد اخم هاش رفت توی هم! _چرا رفتی اونجا نشستی؟ باگیجی گفتم: _چرا؟ نباید می نشستم؟ _خیر.. به بغل دستش اشاره کرد وگفت: _شما جاتون اینجاست... ابرویی بالا انداختم و گفتم: _دیونه فکرکردم کار اشتباهی کردم! _معلومه که اشتباه کردی! بدو ببینم تا عصبی نشدم! @roman_kadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💞