#386
صدای زنگ آیفون باعث شد باشدت بیشتری بترسم و جیغ بلندتری بکشم ترس کل وجودمو گرفت اون اون اومده منو ببره لبند داد زدم نههههههه..
چند ثانیه بعد بهار درحالی که رنگ به رو نداشت بادست های پراز میوه وخوراکی اومد داخل و هراسون خرید هارو کنار در گذاشت و به طرفم اومد..
دست هامو محکم گرفت و مانع کشیدن موهام شد و با ترس و دهان خشک شده گفت:
_نکن گلاویژ.. خواهش میکنم آروم باش بگو چی شده؟
_پیدام کرد بهار پیدام کرد.. میخواد منو ببره و دوباره شکنجه ام بده..
دست هاشو محکم گرفتم و تندتند بوسه زدم وگفتم؛
_نذار منو ببره التماست میکنم نذار.. کمکم کن بهار توروخدا..
هیچکدوم از رفتارهام دست خودم نبود و توی این مدت هم باکمک روانکاو تونسته بودم خودم رو کنترل کنم اما انگار با دیدن عکس ها تموم اون یکسال که تحت نظر دکتر بودم، دود شده بود ورفته بود توی هوا !
#رمان_زیبای_گلاویژ
#کانال_رمان
#رمان_کده
@roman_kadeh
💞