#389
_باشه تو الان آروم باش.. گریه نکن..از این لحظه به بعدم قدم به قدم کنارتم و برای یک ثانیه هم تنهات نمیذارم.. اما فقط تو نترس وآرامش خودتو حفظ کن!
_هیچی نگو گلاویژ.. ازیه مرتیکه عرق خور لات بی سروپا یه غول ساختی که هیچکس حریفش نیست؟ والا بخدا من خودم به تنهایی میتونم پدرشو دربیارم!
بهت گفتم خودتو نباز و فکرکن هیچ خبری نشده!
آروم آروم موضوع هم به عماد میگیم تا خودش بره سراغش وپیداش کنه بزنه از صفحه روزگار پاکش کنه!
_میترسم بهار.. میترسم اون خوک بی همه چیز بلایی سرش بیاره.. میترسم مجبورم کنه عمادمو ول کنم برم و وای به اون روز که بخاطر ترس از گفتن حقیقت مجبور بشم واین کار رو بکنم..
عمادنابود میشه بهار.. واسه بار دوم عشقش بی دلیل تنهاش میذاره.. آخ بمیرم واسه دلت عماااد...
_چرت وپرت نگو توام! کجا به سلامتی؟
فکرمیکنی من میذارم حتی سایه ی تورو بیینه؟ دست کم گرفتی مارو؟
#رمان_زیبای_گلاویژ
#کانال_رمان
#رمان_کده
@roman_kadeh
💞