eitaa logo
📚رمان عاشــ❤ــقانه مَذهَـبـیٖ💕
2.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
793 ویدیو
31 فایل
🌸 💌رمان های #عـاشــــ‌مذهبی‌ـــقانه💝 💌کپی مطالب فقط با لینک کانال و نام نویسنده مجاز است🚫 💕 💌کانال دوم ما↓ @im_princess 💕
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از گسترده سامان
دابسمش و چالش دهه هشتادیا 😻💍 ♥️کلیپ عاشقانه رایگان♥️👇🏻 °•°https://eitaa.com/joinchat/2578186303C1d4b943cbe •°• 👭کلیپ رفیق رایگان👬👇🏻 °•°https://eitaa.com/joinchat/2578186303C1d4b943cbe •°• 😔کلیپ غمگین رایگان😔👇🏼 °•°https://eitaa.com/joinchat/2578186303C1d4b943cbe °•° 😂کلیپ سس ماست😂👇🏻 °•°https://eitaa.com/joinchat/2578186303C1d4b943cbe •°• آهنگهاي‌معروف‌چالشايِ‌ ☝️🏻
چالش ارسلان و مهسا 🙊 کلیپ های فان پریسا پور مشکی😍 دابسمش ارمین احمدی🐬♥️. پروفایل ویــــژه داریم🐬♥️. https://eitaa.com/joinchat/2578186303C1d4b943cbe همه چالش های پریسا😍😍 ☝️🐳
"جمعه" یعنی عطر🍀 نرگس در هوا سر میکشد..🌹 🍂"جمعه" یعنی قلب 🍃عاشق سوی او پر میکشد.. 🌸"جمعه" یعنی روشن 🌴از رویش بگردد این جهان... "جمعه" یعنی انتظار 🍀 🌼"مَهدی صاحب زمان" ... اللهم عجل لولیک الفرج🌺 💚‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊الهی غروب زندگیمان را بنویس شهادت...😔 🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼 ▫️ ▪️💚 ------ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
سلام✋ شده یه اموزش رایگان خیاطی رو انجام بدی بعد ببینی نتیجه اونی نیست که میخوای؟😞 میدونی چرا؟🤯 چون توی اموزش رایگان قلق و فوت کوزه گری رو نمیگن.😐 📌✂️📎 خدا رو شکر خیلی تقاضای ثبت نام بالاست بسم الله کن و خیاطی رو از همینجا شروع کن.... تردید نکن 😊 زود جوین شو تا لینک اینجاست😇 https://eitaa.com/joinchat/4036362262C444a3361e7
مربی ما دوره های تخصصی و حرفه ای رو با شهریه ای ارزان تر از همه جا تو خونه ی خودت آموزشت میدن😊 اگه تا حالا دست به نخ و سوزنم و قیچی نزدی...با این آموزشها قول میدم کاملا حرفه ای بشی😍👏 خدا رو شکر خیلی تقاضای ثبت نام بالاست 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4036362262C444a3361e7
📸❓تصویر شهیدی که در "خانه امن" میبینیم کیست؟ این تصویر متعلق است به شهید «علی کمال» یکی از سربازان گمنام امام زمان (عج)که در راه امنیت کشور به شهادت رسید شهید علی کمال یکی از شهدای امنیت که در دهه ۶۰ و در اوج روزهایی‌که گروهک منافقین باعملیات خرابکارانه سعی در ناامن کردن فضای کشور داشتند؛ حضوری چشمگیر در طراحی و اجرای عملیات ها علیه این گروهک معاند داشت ؛ عملیات هایی که درنهایت منجر به شناسایی ومتلاشی شدن بسیاری از خانه های تیمی منافقین و برقراری امنیت شد شناسایی محل استقرار موسی خیابانی یکی از سرکردگان منافقین وبه هلاکت رساندن او از جمله عملیات مهمی است که شهید کمال درطراحی و اجرای آن حضور داشت. شخصیت«کمال» با بازی هادی حجازی فر درمجموعه «ماجرای نیمروز»با الهام از این شهید بزرگوار طراحی شده است. در سریال «خانه امن» نیز به منظور ادای احترام به این شهید والا مقام ؛ضمن به تصویر کشیدن تصویری از قاب عکس او در اتاق عملیات ؛نام شخصیت اصلی سریال با بازی حمیدرضاپگاه راهم مزین به نام ایشان کرده‌اند. شادی روح پرفتوح شهید علی کمال 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
💚 😍 به‌نامِ‌خدایےکہ‌لبخندࢪاآفࢪید••͜ ❮طُ‌خوب‌ترین‌حادثه‌ےعمره‌منے💍🌿❯ بَندبَندِزندگےِمن(: بین‌هࢪبندِانگشتاטּ‌‌‌ِ‌طُ..♥️ خُلاصھ‌مےشود!•😌💍• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 🌺 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
توووووووجه❌ تووووووجه❌ نی_سنجاب اومد و و که دیگه نگو و نپرس😍😉 کانال زده قیمتاشو ببینی شگفت زده میشی😍 رونمایی از از افتخاراتشه❤️ فرصت را از دست نده☺️👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2640183298C00de59ddad
📚 رمان زیبای 🌈 ✨ قسمت👈صد و شانزدهم ✨ گفت: _وحید مرد ایه،ایمان داره.وقتی اومد پیشم و درمورد تو باهام حرف زد، فهمیدم همون کسیه که مطمئن بودم خوشبختت میکنه.از کارش پرسیدم. جواب داد.بهش گفتم نمیخوام دخترم دوباره به کسی دل ببنده که امروز هست ولی معلوم نیست فردا باشه.گفت کار من ولی شما کی رو میشناسید که مطمئن باشید فردا هست.گفتم زندگی با شما سخته، نمیخوام دخترم بیشتر از این تو زندگیش بکشه.ناراحت شد ولی چیزی نگفت و رفت.میخواستم ببینم چقدر تو تصمیمش .☝️چند وقت بعد دوباره اومد... گفت من دختر شما رو فراموش کنم، نمیتونم بهش فکر نکنم ولی نمیتونم کارم هم تغییر بدم،این که خدا بهم داده.از پنج سال انتظارش گفت،از گفت. ازم خواست با خودت صحبت کنه.بهش گفتم به شرطی که از علاقه ش،از انتظارش و از خواب امین چیزی بهت نگه.من مطمئن بودم تو قبول میکنی باهاش ازدواج کنی ولی میخواستم به ،ایمان بیاره.اون یک سالی که منتظر بله ی تو بود دو هفته یکبار با من تماس میگرفت تا ببینه نظر تو تغییر کرده یا نه. میکشید وگرنه بیشتر تماس میگرفت. بعد ازدواجتون بهش گفتم زهرا همونی هست که فکرشو میکردی؟گفت زهرا خیلی از اونیه که من فکر میکردم...زهرا،وحید برای اینکه تو همسرش باشی خیلی کشیده. که اصلا براش راحت نبوده. که اصلا براش راحت نبوده.دور و برش خیلیها بودن که براش ناز و عشوه میومدن ولی وحید سعی میکرد بهشون توجه نکنه.وحید تو رو برای صبر و پاکدامنیش میدونه. برای وحید خیلی سخته که تو رو از دست بده.اونم الان که هنوز عمر باهم بودنتون به اندازه انتظاری که کشیده هم نیست.تو این قضیه تو خیلی کشیدی، شدی، شدی ولی این امتحان،امتحان وحیده. وحید بین ✨دل و ایمانش✨ گیر کرده.به نظر من اگه وحید به جدایی از تو حتی فکر کنه هم قبوله..تا خواست خدا چی باشه.مثل همیشه . وحید سرش میشه. وقتی مسئولیت تو رو قبول کرده یعنی نمیخواد تو ذره ای تو زندگیت اذیت بشی.میدونه هم باهم بودنتون برات سخته هم جدایی تون.وحید میخواد بین بد و بدتر یه راه خوب پیدا کنه.من فکر میکنم اینکه الان بهم ریخته و به امام رضا(ع) پناه برده بخاطر اینه که راهی پیدا کنه که هم رو داشته باشه،هم .😊😒 حاجی شماره کسی که مراقب وحید بود رو به ما داد.... بابا باهاش تماس گرفت و تونستیم وحید رو تو حرم پیدا کنیم.قسمت مردانه بود.بابا رفت و آوردش رواق امام خمینی(ره)... بابا خیلی باهاش صحبت کرد تا راضی شد منو ببینه. سرم پایین بود و با امام رضا(ع) صحبت میکردم، ازشون میخواستم به من و وحید کمک کنن.سرمو آوردم بالا... بابا و وحید نزدیک میشدن.بلند شدم.وحید ایستاد.رفتم سمتش.نصف شب بود.رواق خلوت بود.گفتم: _سلام😒 نگاهم نمیکرد.با لحن سردی گفت: _سلام. از لحن سردش دلم گرفت.بغض داشتم.گفتم: _وحید..خوبی؟😢 همونجا نشست.سرش پایین بود.رو به روش نشستم.گفت: _زهرا،من دنیا رو بدون تو نمیخوام.😔 -وحید😥 نگاهم کرد.گفتم: _منم مثل شما هستم.منم میدم برای ..شما باید ادامه بدی . -زهرا،من جونمو بدم برام راحت تره تا تو رو از دست بدم.😞 -میدونم،منم همینطور..😊❤️ولی با وجود اینکه خیلی دوست دارم،حاضرم بخاطر خدا از دست دادن شما رو هم تحمل کنم. -ولی من....😞 با عصبانیت گفتم: _وحید😠☝️ خیلی جا خورد.😳 -شما هم میتونی بخاطر خدا هر سختی ای رو تحمل کنی.میتونی، بتونی.😠 سکوت طولانی ای شد.خیلی گذشت.گفت: _یعنی میخوای به کارم ادامه بدم؟😒 -آره😠 -پس تو چی؟فاطمه سادات؟😔 -از این به بعد حواسمو بیشتر جمع میکنم.😠 -من نمیتونم ازت مراقبت کنم...با من بودنت خطرناکه برات...😣😞 چشمم به دهان وحید بود.چی میخواد بگه.. -..بهتره از هم جدا بشیم.😞💔 جونم دراومد.با ناله گفتم: _وحید😢😥 نگاهم کرد. اشکهام میریخت روی صورتم.😭خیلی گذشت. فقط با اشک به هم نگاه میکردیم.😭😢 خدایا خیلی سخته برام.جدایی از وحید از شهید شدنش سخت تره برام.درسته که خیلی وقتها نیست ولی یادش، همیشه با من هست. ولی اگه قرار باشه باشه..آخه چجوری بهش فکر نکنم؟! خدایا برام.😣😭 سرمو انداختم پایین.دلم میخواست چشمهامو باز کنم و بهم بگن همه اینا کابوس بوده.. خیلی گذشت.... خیلی با خودم فکر کردم. از هرچیزی برام بود.مطمئن بودم.گفتم خدایا 😭✨*هرچی تو بخوای*✨ سرمو آوردم بالا.تو چشمهاش نگاه کردم.بابغض گفتم: _فاطمه سادات چی؟😢 ادامه دارد... ✍نویسنده بانو 💎کپی با ذکر صلوات...📿 ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━┓ 📚Sapp.ir/roman_mazhabi ┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛ ❤قسمت‌هایی رو که دوست دارید لایک کنید❤
| ویژه مناطق محروم سیستان🍉 سلام علیکم 🔹امسال یلدامون با همه سالها متفاوته ، اما میشه در این شرایط هم دل چند خانواده رو شاد کرد⚘ 📌در طرح نیکوکارانه قرار است بین نیازمندان مناطق محروم سیستان تقسیم کنیم تا با اندکی کمک در گرمابخش خانه های نیازمندان محروم باشیم❣ ⁣⁣〰〰〰〰〰〰〰 💳واریز کمک از طریق کارت به کارت: 6037_6919_8006_0586 👤به نام هیئت مذهبی و گروه جهادی حضرت رقیه(س) ⁣⁣➿➿➿➿➿➿➿➿➿ 🔹برای ها و اطلاع از سایر از طریق لینک زیر در کانال ما عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1966014474Cffd9d8e440