☆∞🦋∞☆
#ڪݪام_شــھید🌿
اســــلام هــــیچ ضربه اے بالاتر از
#بیخیالے امتش نخورده است!
رفــــقا!
گوشــــه نشینید، ڪنار نرید،
پاے ڪار وایستید تــــنها راه سعادت
پیروے از ائمه ست در سایه ولایت فقیــــه!
#شــــهیدعلےیزدانے🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حق و حقوق زن🎙
•💌• ↷ #ʝøɪɴ ↯
هدایت شده از 📚رمان عاشــ❤ــقانه مَذهَـبـیٖ💕
∞♥∞
#پای_درس_دل🍃
🌹آیت الله حــق شناس(ره):
عمـــــر شما در اثـر #خـــدمت به
مــردم زیـــاد می شـــود.
بودن شما در سیر الی الله مـنوط
به این است ڪه چـــقدر به افراد
جامعه احـسان می کنید و این در
رأس امـــور است.
سلامتۍآقاامـامزمـ💛ـانصلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبی آروم✨
به امید تجلی روزی مملو از
انوار الهی براتون آرزومندیم...✨🙏
✨ #شبتون_نورانی✨
-------------------
•✾͜͡♥️•
•
[ خداحافظیِنابشیعیآن😎😍 ]
از پيغمبرخدا ؛ سوال شد:
•
يا رسولالله،ما وقتیصحبتمان،
با يکیتمومميشه، پايان کلاممان
او را به خدا مي سپاريم ؛
به بيان پارسي مي گوييم :
خداحافظ و به زبان عربی
: في امان الله ← 🖐🏻🌱
شما وقتیدر معراجباخدا همصحبت
شديد،درپايانجملهکهنمیتوانستيدبه
ذاتخدا عرضهبداريد:تو را به خدا..
می سپارم....!
•
آخرينجملهی رد و بدلشده،بينشما
و خدا چهبود؟..حضرت فرمودند:
پايانصحبت،خداوندسبحان به من
"ياعلی" گفت،من نيز به خدای خود
" يا علی " گفتم . . :))💕
اين آخرينجملهبينمن و ذاتمقدس
خداوندی بود••
•
#یآعـــلى∞♥️
•
|°•🌸دخٺراݩ مهدۅۍ🌿•°|↓
❥•ʝσɨŋ↷
#قسمت_پنجاهویڪم
#باغ_بے_برگے
#الهہ_رحیم_پور
اونروز میثاق؛ براے اولین بار خانوادهے رفیق چندین سالشو دید ... حسابے از مامان مهین و بابا تشڪر ڪرد و گفت ڪہ اون جمع براش یڪے از خاطرہ انگیز ترین جمع ها بودہ... میگفت تااون روز اینطور یهخانوادهے گرم و صمیمے رو ندیدہ بود ...
دل دل میڪردم ڪہ زودتر قفل زبونم رو بشڪنم و این موضوع رو با مامان درمیون بذارم ...تو همین گیر و دار بود ڪہ یہ روز میثاق؛ بهترین دوستم... شریڪم ... رفیقم ..منو ڪشید ڪنار و گفت ڪہ میخواد ازدواج ڪنہ... خیلے خوشحال شدم ...از عمق وجودم خوشحال شدم براے رفیقے ڪہ پابہ پاش زندگے ڪردم....تااینڪہ میثاق اسم دخترے رو ڪہ خواهونش شدہ بود؛گفت ... ثمر... دخترخالهے من...
بہ وضوح دیدم ڪہ دنیا چطور تو یڪ ثانیہ میتونہ سیاہ بشہ و رو سرت خراب ....بہ وضوح دیدم ڪہ جون از تنِ آدمیزاد چطور در میرہ ... روح از چشمام پرڪشید و خوشحالے قلبم تبدیل شد بہ بغض... اونجا بود ڪہ فهمیدم عشقم ناخالصے دارہ ...باخودم گفتم اگر ثمرخانم هم میثاق رو بخواد؛
باید میبخشیدم ... باید عزیزترین داشتهے دلمو تو اون روزگار تقدیمِ صمیمے ترین رفیقم میڪردم ...
تو اون لحظات ؛ فقط تونستم انقدرے خودمو ڪنترل ڪنم ڪہ میثاق چیزے از راز دلم نفهمہ ... با اون حال خراب از انتشاراتے زدم بیرون... باخودم گفتم اگر حتے یڪ درصد ، ثمر ،دلش با میثاق باشہ میتونے از عهدهے دل مچالہ شدت بربیاے؟ میتونے بزرگ شے و ببخشے ؟ اصلا ...اصلا چیو میخواے ببخشے هادے ؟ میخواے مخلوق خدا رو بہ یہ مخلوق دیگہ ببخشے ؟ توو؟؟؟ اصلا تو ڪے هستے ڪہ بخاطر گُذشتت منت بذارے سر آدما؟ نخواے هم باید بزرگ شے ...ولے اون بزرگے فایدہ ندارہ ...پس پاشدم ..دستامو رو زانوهام گذاشتم و بہ خدا و خودم قول دادم " راضے باشم بہ رضاش"
تا اینڪہ چند وقت گذشت و خواستگارے میثاق علنے شد ... اولش خالہ قبول نمیڪرد و میگفت دخترم ڪلا
۲۰ سالشہ...زودہ براش ... اما وقتے فهمید دخترش هم دلدادهے میثاق نعیمے شدہ ...مخالفتے نڪرد و... یڪ حس بیست و چند سالہ تو چند روز تماام شد...
من ڪسے و مقصر نمیدونستم ...خودم مقصر بودم...آدم عاشق بدون شهامت یہ جاے ڪارش میلنگہ بدجورم میلنگہ ....
از اونروز بہ خودم و خداے خودم قول دوم رو دادم ڪہ دخترِ خالہ مرضیہ ؛ فقط دختر خالہ مرضیہ اس ولاغیر... حُبش...عشقش...دوست داشتنش ..براے هادے ؛حرام تر از هر حرامیہ و خداے من شاهدہ ڪہ از عمق وجود براے شما و میثاق آرزوے خوشبختے ڪردم ...راستش اون شبے هم ڪہ بابام ؛ تو جمع راجع بہ خانم زرین سوال ڪرد ، من خودمو حسابے بازخواست ڪردم ڪہ چرا رو این مسئلہ حساس شدم و بابا رو هم حساس ڪردم ... یا اون روزے ڪہ گفتین من حڪم بشم بینتون دیدم هرجور حساب ڪنم قضاوتِ من از سر عدالت نیست و شاید ...شاید حتے ذرہ اے وقایع گذشتہ رو حڪمیت من اثر بذارہ...
بعد اون ماجراهام تصمیم گرفتم باقے زندگیم رو ڪمے با شهامت تر بگذرونم ؛ باشهامت تر و تسلیم تر در مقابل خودش...
Sapp.ir/roman_mazhabi
حالام اگر سوگندخانم از دستم ناراحت و دلخورن ...حق دارن ؛ ... من بهشون غبطہ میخورم ڪہ تو عشق جراتے رو دارن ڪہ هادے نداشت؛ ولے ... ولے من نمیتونم لایق احساس پاڪش باشم ؛ میدونم ڪہ فرار از مشڪل راہ حل نیست ولے دل شڪستن هم تو قاموس من نیست... از عجایبِ دور گردونِ روزگار براے ما همین بس ڪہ نہ عماد نہ هادے و نہ سوگند نتونستن بہ وصال برسن ... اما باید راضے بود بہ رضاے خودش... اگر من و شما امروز تو این فاصلہ از هم قرار داریم ؛ قطعا بایدپازل زندگیمون اینطور چیدہ میشدہ... بابت ماجراهاے امروزم حلال ڪنید منو... همین !
✍🏻نویسنده:الهہ رحیم پور
اینستاگرام:e.lahe_rahimpoor
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━┓
📚Sapp.ir/roman_mazhabi
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
❤کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی کانال مجاز است❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باخاک یکسانتون میکنیم👊
#رهبر
•
فاصلہمونباخداچقدرهرفیق...؟!
+خیلیخوبمیشہهرچندوقتیہباراین
سوالروازخودمونبپرسیم...
بعدشمبشینیمبهجوابشفکرکنیم :)!
#فرصتروغنیمتبدون♥️🙂
-------•|📱|•-------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبی آروم✨
به امید تجلی روزی مملو از
انوار الهی براتون آرزومندیم...✨🙏
✨ #شبتون_نورانی✨
-------------------