رمان های مـــذهبـــی 🕊
همش فکر میکردم این چه قیافه آشنایی داره من اینو کجا دیدم! آخرشم ازش پرسیدم اونم گفت تا حالا منو ند
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان ضحی💗
قسمت23
بعد از خوردن صبحانه و جا به جا کردن خریدها برگشتیم سر بحثمون...
اول نگاهی به دفترم انداختم و بعد شروع کردم:
خب... به جزء سوم رسیده بودیم...
کتایون حرفم رو قطع کرد:
_آیه 257 میگه خدا آنچه پیش رو و آنچه پشت سر انسانه رو میدونه
یعنی گذشته و آینده
خب اگر آینده ما معلومه و خدا میدونه دیگه اختیار چه معنایی داره؟
_ببین علم خدا به آینده رو اگر بخوایم خیلی ساده تعریف کنیم مثل کسی که تمام حرکت ما رو از بالا میبینه
تصور کن الان یک نفر از یه روزنه ای توی سقف داره تمام رفتار ما رو رصد میکنه
و کاملا به تصمیمات و شرایط محیطی ما هم احاطه داره
مثلا من الان برم لب اون سکوی ورودی آشپزخونه نگاهم به روبرو باشه ندونم قدم بعدی زیر پام خالی میشه ولی اون میبینه و میدونه
این علم خداست به علاوه کلی چیز دیگه یکیش اینکه خدا از ضمیر انسانها هم آگاهه
_پس اطلاعاتی از غیب و آینده و اینا نداره و فقط رفتار و افکار ما رو رصد میکنه؟
_چرا از آینده هم مطلعه چون همش همین نیست
خدا ناظر صرف نیست برنامه نویس ماست
ما رو برنامه نویسی کرده و با تک تک اختیارات و امکانات ما داده ها رو تنظیم کرده
فلذا تو این سیستم تو هر تصمیمی بگیری برای خدا انتهاش روشنه
و تاثیرش بر شمای کلی زندگی خودت و جهان پیرامونت و تاریخ حتی! براش روشنه
پس ما در چارچوب این سیستم اختیار داریم
با این تعریف مسئله جبر و اختیار هم حل میشه
جبر و اختیار بشر در زندگی مثل بازی شطرنجه
یه چارچوب و قوانینی برای بازی وجود داره که جبر ماجراست و تو نمیتونی تغییرش بدی
تو نمیتونی با اسب اریب بری نمیتونی با فیل ال بری نمیتونی با یه سرباز تو یه حرکت تا ته زمین حریف بری
این قانون و به اصطلاح جبر این بازیه اما آیا این جبر تعیین کننده برنده و بازنده بازیه؟
اون چیزی که سرنوشت بازی رو تعیین میکنه نوع استفاده از این قوانین و به اصطلاح حرکات و تصمیمات بازیکنه
اینکه چه وقت از اسب و فیل و رخ با همون جبری که برای حرکت دارن چه استفاده ای بکنه اختیار بازیکنه ولی قطعا درچارچوب قوانین بازی
یا به تعبیر دیگه جبر خلقت در هر حوزه و عملی مثل یه عبارت جبریه
و اختیار ماها انتخاب اون عددیه که توی فرمول جاگذاری میکنی
درسته شکل این فرمول روی خروجی تاثیر داره ولی اونچیزی که فاکتور تعیین کننده ست همون اعدادیه که ما میدیم به ماشین
علم خدا از جنس وقوف به این فرمول ها و ماشین ها و مکانیسم عملکردشونه چون خودش طراحشه
پس هر عددی تو هر فرمولی گذاشتی خدا خروجیش رو میدونه
و البته انتخاب های ما رو هم که واقفه پس عملا چیزی نیست که تحت کنترل خدا نباشه
تازه کلی چیزای دیگه هم هست که احتمالا ما هنوز تعریفی براش نداریم و برای همین درکی ازش نداریم
به هر حال جزء هیچ وقت نمیتونه کل رو کامل درک کنه
لازمم نیست
سرت درد میگیره میری دکتر یه دارویی بهت میده میگه بخور تو هم میخوری مگه حتما میدونی توش چیه؟
با چه فرایندی سردردت رو خوب میکنه؟
کاری نداری اثرش رو دیدی استفاده میکنی هیچ وقت هم احساس نادانی نمیکنی میگی همه چیز رو که نمیشه دونست
مگه میدونی امواج دقیقا چه مختصات و کم و کیفی دارن؟ نه!...
ولی استفاده میکنی
خود دانشمندان این حوزه هم درباره ماهیتش نمیتونن توضیح کاملی بهت بدن
همین که تجربتا دیدی به کارت میاد و درمون دردته استفاده میکنی
خدا درمون درد ماست میتونیم باهاش ارتباط بگیریم مگه مجبوریم حتما ذاتش رو کشف کنیم اصلا نشدنیه
همین که صفاتش رو بشناسیم و باهاش ارتباط برقرار کنیم کافیه دیگه
نفس عمیقی کشیدم:
آیه 263 ؛
این سنت و روش خداست
خدا برای رقم زدن فضای امتحان از نظرها پنهان میشه و واکنش سریع به کارهای خوب یا بد ما نشون نمیده
برای اینکه خودت تمرین کنی رشد کنی
مثل پدر یا مادری که میخواد دوچرخه سواری یاد بچه ش بده
لازمه گاهی دستش رو از پشتش برداره وگرنه تا ابد باید با کمک رکاب بزنه
ممکنه بچه چند باری هم بخوره زمین
طبیعیه هزینه رشدشه
اگر نخوره زمین هیچ وقت دوچرخه سواری یاد نمیگیره
تو وجودی هستی در عالم که بناست رشد کنی کسب فیض کنی پرورش پیدا کنی
برای همین خلق شدی!
حالا ایستادن و تماشا کردن زمین خوردن بچه برای پدر و مادر سخته!
ولی خب مجبوره تحمل کنه
گناه همون لحظه ایه که بچه میخوره زمین و سر زانوش خون میفته میزنه زیر گریه
درباطن یه همچین حالی داره روح انسان اون لحظه
چون تمام کائنات همسو با خواست خدا هستن گناه تو جهت گیری خلاف جهت اونهاست مثل شنا کردن خلاف جریان
وقتی گناه میکنی تمام کائنات حتی سلول های بدنت باهات دشمن میشن و دیگه باهات هماهنگ نیستن
پس خودتو به وضعیت بدی انداختی
توبه هم این نیست که بگی خدایا من رفتم خوش گذروندم تو رو ناراحت کردم نه...
باید بگی خدایا من به خودم به پاکی و طهارت روحم صدمه زدم تو غصه ی منو خوردی!
ببخشید...
رمان های مـــذهبـــی 🕊
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان ضحی💗 قسمت23 بعد از خوردن صبحانه و جا به جا کردن خریدها برگشتیم سر بحثمون... اول نگاهی
مثل بچه ای که دستشو می برّه میره بغل مادرش! باید احساس درد کنی
یه عبارتی در قرآن هست در دعای کمیل هم هست میفرماید ظلمتُ نفسی. من گناه کردم خودمو زدم! پس خودتو بیچاره کردی!
یا وقتایی که آدم توی چالشی که توش هست به بن بست میرسه و سختی میکشه
این لحظه ها به خدا هم سخت میگذره
ولی اگر دخالت کنه تو دیگه هیچ وقت دوچرخه سواری یاد نمیگیری
کتایون گرفته گفت:
پس چکار باید بکنیم؟!
_بچه چکار میکنه این مواقع؟
خودش میره بغل مادرش
یکم خودشو لوس میکنه
مامان ببین پام خونی شده ببین لباسم پاره شده...
مامانشم نازشو میکشه باز سوار دوچرخه میکنه دوباره تمرین میکنه
تلاش میکنه اینبار دیگه زمین نخوره
و بالاخره دوچرخه سواری یاد میگیره!
هر بار که انسان یه کار خوبی میکنه چون با اختیاره تمام کائنات شاد میشن
بیشتر از همه خود خدا...
همه می ایستن تماشاش میکنن طبیعت، ذرات، فرشتگان
میگن خدایا ببین
این دیگه چه موجودیه
خودش همینجوری بلند شد رفت اینکار خوب رو کرد بخاطر تو!
بذار کلی هدیه معنوی بهش بدیم بذار جایزشو بدیم وجودش رو پر از نور کنیم!
خدا هم خیلی خوشحاله دوست داره اون بنده رو بغل کنه نوازش کنه ولی میگه نه...
صبر کنید
انقدر زود جواب ندید
نمیخوام خودش رو تکرار کنه
بذارید جلو بره
رشد کنه
بیشتر خودش رو نشون بده
باز مثل مادری که بچه ش یه کار جدید یاد گرفته مثلا یه کلمه ی جدید
خیلی خوشحاله دوست داره کلی قربون صدقه ش بره ولی بابت اون یه کلمه اگر خیلی تشویقش کنه اون بچه هی همون کلمه رو تکرار میکنه که هی تشویق بشه
میخواد بیشتر یاد بگیره پس ذوقش رو پنهان میکنه باز باهاش تمرین میکنه
برای همینه که ما گاهی توی صحنه های مختلف زندگیمون احساس تنهایی میکنیم
فکر میکنیم خدایی نیست
ولی هست فقط سکوت کرده
منتظر حرکت بعدی توئه!
البته بعضی جاها هم خودشو نشون میده
اگر خواب نباشی حتما میبینی...
خب... آیه ۲۷۰ میفرماید ببخش تا بخشیده شوی
رفتار عادلانه خدا با بشر یعنی همین
تو این صفات رو از خدا گرفتی که رشد بدی و در خودت تقویت کنی هدف رشد توئه پس اگر بخشش خدا رو میخوای همون صفت رو درخودت تقویت کن
ببینید چه معامله زیباییه!
هم موجب رشد تو و هم موجب رشد جامعه ت میشه...
ژانت_از آیه 277 من یه سوال دارم زکات پولی هست که شما به پیامبر میدید در حالی توی قرآن گفته پیامبر از شما پول نمیخواد
خب این یعنی چی؟
_میگه پیامبر مزد پیغمبری نمیخواد که نمیخواد! پول زکات که تو جیب پیغمبر نمیره!
پولیه که برای اداره جامعه اسلامی و کمک به نیازمندان استفاده میشه حتی برای رفع همین شبهه خانواده پیامبر که سادات میش و بنی هاشم حتی فقراشون هم حق ندارن از زکات دریافتی داشته باشن
برای اینکه به اونها هم به سبب خویشاوندی با پیامبر ظلم نشه و حقشون بهشون برسه یه حساب جدا براشون باز میکنه به اسم خمس
که نگن دست فامیل پیغمبر تو بیت الماله
کتایون فوری گفت: بله حساب جداگانه
اگر صدقه چیز خوبیه چرا خانواده پیامبر نمیگیرن؟
_میخواستم اینو تو آیه خمس توضیح بدم ولی حالا که گفتی همینجا میگم اولا علت حساب جداگانه رانت یا تکریم یا بخور بخور یا هر چیز دیگه نیست علتش رو گفتم فقط به خاطر اینه که خانواده پیغمبر با سهم زکات که سهم بسیار بزرگتریه ارتباط نداشته باشن تا شک و شبهه ای پیش نیاد منبع مالی و خزانه خمس در برابر زکات اصلا به حساب نمی آد!
برای درک این مسئله باید موارد تعلقات زکات و خمس رو بررسی کنیم زکات به چه چیزهایی تعلق می گیره؟
زراعت مردم
تقریباً ۷۰ درصد مردم اون زمان تولید کننده بودن و در تامین صندوق زکات سهم داشتن
اما خمس به چه چیزهایی تعلق میگیره؟
فقط یک پنجم مال بلا استفاده در طول سالیان چند درصد مردم مال بلا استفاده در طول سالیان دارن که یک پنجم سهمش رو بخوان بدن اینجا؟
تامین کنندگان صندوق خمس قشر خاصی از جامعه هستند و بسیار اندک
تازه کلی راه در رو داره پولت رو خرج کنی و خمس رو ندی ولی زکات رو باید حتماً بدی
رمان های مـــذهبـــی 🕊
مثل بچه ای که دستشو می برّه میره بغل مادرش! باید احساس درد کنی یه عبارتی در قرآن هست در دعای کمیل هم
اگر بخور بخور هدف بود زکات شرایط بهتری داشت خمس پول اندکیه که به دست ولی جامعه میرسه که به صلاحدید برای فقرای سادات که فامیلشن و سهمیه زکات ندارند و البته در امور دیگه مصرف بشه
حکم خمس برای حیات و تنفس اقتصاد جامعه بسیار مفیده و باعث به گردش درآوردن پول در جامعه و جلوگیری از حبس مال میشه
تنها راه چاره جلوگیری از حبس سرمایه و به گردش درآوردنش در بستر تولید و تبادل و نجات از رکود اقتصادیه!
نباید احتکار به صرفه باشه
_ آیه ۲۸۲ میگه شهادت زن نصف مرد اعتبار داره
یعنی دو زن به اندازه یک مرد ارزش دارن؟ آخه این یعنی چی؟
_ شهادت دو زن با یک مرد برابری میکنه یعنی یک مرد قدر دو زن ارزش داره؟
میدونستی دیه دو دست و دو پا و دو چشم از دیه قتل یک انسان بیشتره؟
اونوقت الان باید نتیجه بگیریم دو پا و دو دست و دو چشم آدم از کل جسمش با ارزش تره؟!
شهادت دادن جزء حقوق انسانها نیست یک جور ادای تکلیف محسوب میشه
چون این دادگاهه که شاهد رو احضار میکنه و این حتی به نوعی زحمت تلقی میشه
بنابراین اینکه شهادت کسی رو جایی نپذیرن به معنی رفع تکلیف از اون فرده نه تضییع حقوقش
اصلا اگر بنابر بی ارزشی قول زنه چرا باید شاهد قبول کنه میگه اصلاً شهادت زن پذیرفته نیست کی به کیه مثلاً توی اون جامعه کسی بهش بر میخوره؟
معمولا شهادت جایی نیاز میشه که جرم و جنایتی رخ داده باشه
خب چون همیشه حضور کمّی مردها در اینگونه جدلها پررنگ تره پس برای شهادت دادن مستحق تر هستن
مثلا کسی بخواد یکی رو بکشه قطعا جای خلوت و وقت خلوت اینکارو میکنه دیگه!
قطعا احتمال حضور یه مرد تو چنین صحنه ای چندین برابر یه خانومه
توی امور اقتصادی هم نه اینکه خانمها هوش و استعداد کمتری دارن اما تعداد آقایونی که فعالیت اقتصادی میکنن از خانمها مجموعا بیشتره مخصوصا با مدل اسلام که وظیفه مالی به عهده زنها نمیگذاره
پس توی شهادت هم به لحاظ کمّی آقایون در اولویتن
همین...
کتایون_آیه ۲۸۴ خدا میگه هر کس رو بخوام میبخشم و هر کس رو بخوام مجازات می کنم! یعنی چی؟
_این خواستن با فعل یشاء بیان میشه زبان عربی اینطوریه هر حرف و واژه کلی توضیح داره که تو ترجمه ذکر نمیشه
یشاء به معنی خواست دو طرفه است یرید به معنی اراده انفرادی یشاء در واقع ارادهای در جواب اراده دیگریست
خدا تصمیم سلیقهای علیه کسی نمیگیره و بارها تو همین قرآن تکرار میکنه هرکس به هرجا میرسه از عمل خودشه
سوره آل عمران آیه 22
به نظر من همین عبارت "و هم لا یظلمون" آخر آیه خطاب به جهنمیان میتونه برای یک انسان حق طلب دلیل ایمان آوردن به خدا باشه
خدایی که حتی به یک جهنمی که هر کاری از دستش براومده کرده حاضر نیست ظلم کنه و میفرماید هر چی هست نتیجه عمل خودشونه چون اصلا خدا ظلم نداره تماما عدله
صدای زنگ تلفن کتایون باعث شد سکوت کنم
نگاهی به صفحه گوشی انداخت و بعد قطعش کرد
چند ثانیه مشغول نوشتن پیامی شد و بعد رو کرد به من: ببخشید
ادامه بده
ترجیح دادم سوالی نپرسم و ادامه دادم:
آیه ۳۱ خدا نسبت به همه بندگان رئوف و مهربان است همه... بی هیچ قید و شرطی
این دیگه بستگی به بنده ها داره که چطور با این محبت مواجه میشن و چه جوابی بهش میدن همه مگر کسی که خودش از زیر این چتر بره بیرون
یه سوال تا حالا هیچ کس رو تو زندگیتون دیدید که همه آدم ها رو مستقل از رنگ و نژاد و نسبت به یک اندازه دوست داشته باشه و فقط رفتار انسان رو ملاک قرار بده نه هیچ چیز دیگهای؟
اصلاً کسی تا به حال چنین ادعایی کرده؟
همه قهرمانها ها نهایتاً به فکر قوم خودشون هستن نه همه مردم جهان حتی اگر هم باشن نمی تونن ادعا کنن که همه مردم جهان رو به یک اندازه دوست دارن
مگر کسی که اتصال به این نگاه داشته باشه
آیه ۳۷ یه سوال از تو دارم ژانت طبق گفته قرآن و البته به اذعان انجیل مریم عبادت روزانه داشته
پس چرا مسیحیها عبادت روزانه ندارن؟
_ خب چون اون مریم مقدسه ولی ما انسانهای عادی هستیم لازم نیست به اندازه ی ایشون عبادت کنیم
_ ولی الگویی که خاصیت تبعیت نداشته باشه که الگو نیست الگوها برای شبیه شدن به وجود میان نه برای مجسمه شدن
متفکر گفت: نمیدونم
شاید...
و من ادامه دادم:
۴۵ میگه عیسی کلمه خداست کلمه چیه؟ انسانی که کلمه خداست!
این یادتون باشه بعداً راجع بهش صحبت میکنیم
آیه ۴۶ هم یه نکته داره خدا میگه معجزه مسیح اینه که در کودکی و در کهنسالی حرف میزنه خب درسته در نوزادی صحبت کردن معجزه ست
رمان های مـــذهبـــی 🕊
اگر بخور بخور هدف بود زکات شرایط بهتری داشت خمس پول اندکیه که به دست ولی جامعه میرسه که به صلاحدید ب
اما در کهنسالی که همه حرف میزنن چه معجزهای؟!
ها صبر کن راستی مسیح که جوان بود وقتی عروج کرد!
پس معجزه بعدی بازگشت مسیح و سخن گفتن با مردم در کهنسالیه
که قرآن بهش اشاره میکنه و باور مسیحیها هم هست
ژانت لبخندی زد: درسته
دوباره نگاهم برگشت روی دفترم:
آیه ۶۱ آیه مباهله ست
یک حادثه تاریخی در صدر اسلام
ژانت_ مباهله یعنی چی؟
_ یه سنته که وقتی دوتا دین با هم بحث اصولی میکنن و همه روشهای استدلال رو طی می کنن ولی نتیجه نمیگیرن و هنوز هر دو ادعا دارن که بر حق هستن قرار می گذارن که دو گروه همدیگه رو نفرین کنن تا مشخص بشه کی بر حقه به این عمل میگن مباهله بین پیامبر اسلام و مسیحیان مدینه همین اتفاق افتاد
ژانت کنجکاو بپرسید: نتیجه چه شد؟
_ بنا شد اسقف های مسیحی با تمام طائفه شون بیان و پیامبر هم با طایفه خودش
پیامبر طائفه ای نبرد فقط با خانواده خودش سر قرار حاضر شد ولی اونها نیومدن یعنی پشیمون شدن
_ واقعاً؟ خب خانواده پیامبر کی بود همسرش خدیجه؟
_ نه گفتم که متاسفانه حضرت خدیجه توی شعب ابی طالب یعنی اصلاً قبل از هجرت به مدینه از دنیا میرن پیغمبر به همراه دخترش فاطمه و همسر و فرزندان فاطمه برای مباهله رفتن
_ فاطمه دختر خدیجه است یا همسر دیگه ای؟
گفتم: بله دختر حضرت خدیجه
_ همسر و فرزندانش چه کسانی هستن؟
_ همسرش همون امیرالمومنین علیبنابیطالب که گفتم داماد پیغمبر بودن
فرزندانشون هم حسن بن علی و حسین بن علی نوه های پیامبر
_ حالا واقعا اسقف ها نیومدن؟
_ نه نیومدن
بعد از مکث کوتاهی کتایون سر حرف رو باز کرد:
_ آیه ۷۲ میگه هرکی از اسلام خارج بشه حکمش اعدامه خب این چه قانونیه ملت رو حبس می کنید توی دینتون؟
_ اولاً این حکم علت داره یهود شمال مدینه قرار گذاشتن که برای کوچک کردن اسلام با حجمه فرهنگی، بهش ایمان بیارن و بعد از چند روز مجدد از دین برگردن بگن چیزی ندیدیم
چون اینها بین مردم اهل کتاب بودن خیلی اثرگذاریشون به لحاظ روانی بالا بود
خدا هم پیش دستی کرد این حکم رو داد نقشه شون رو سوزوند اما در مجموع دین موروثی چیز خوبی نیست خیلی از صاحب نظران هم معتقدند که بهتره امکانی باشه که از یه سنی هر فردی بیاد دین خودش رو اعلام کنه و بتونه تغییر بده
در هر صورت یه سری بحثهای فقهی داره که باید حل بشه ولی در کل کسی تحقیق کنه هیچ وقت تصمیم نمیگیره از اسلام خارج بشه و وارد دین دیگه بشه اگر یک مقایسه کنید پیش خودتون شهادت میدید مگر اینکه بخواد کافر باشه که اینجا دیگه تغییر دین معنا نمی ده
_ ولی اگر این امکان وجود داشت یا به وجود میاومد می دیدید که چقدر توی تعداد ریزش می کنید
_ خنده داره واقعا
باشه شما میتونید با این حرفها خودتون رو آروم کنید ولی واقعیت اینه که بی اعتقادی و دین شناسنامهای توی همه ادیان هست اما شیب جذب اسلام با هیچ دینی قابل مقایسه نیست
بیشترین تعداد جذب در سال و تغییر دین تشرف به اسلامه اینو که میدونی این که دیگه با آگاهی محضه
امروز تو بروکسل پرتکرارترین اسم محمده!
اینارو کی مجبور کرده کشور اسلامی هم که نیست!
سکوت کمی طولانی شد
نگاهی به دفترم انداختم:
خب به نظرم جزء سه هم تموم شد...
کتایون مامانت جواب نداد؟
_چرا...
همون دیشب پیام داده بود منم صبح دیدم
گفت میشناسدش!
_چقدرخوب
پس میتونی ازش بپرسی دیگه
_آره حالا برم خونه حتما سوال پیچش میکنم
امیدوارم راستشو بگه!
ژانت با چشمهای درشت بینمون نگاه چرخوند: موضوع چیه؟
صدای اذان گوشیم بلند شد
بلند شدم برای وضو گرفتن و کتایون مشغول توضیح ماجرا شد
همین که وارد اتاق شدم و چادرم رو برداشتم که سر کنم دیدم ژانت خندان جلوی در ایستاده
جعبه تسبیح ها هم توی دستش:
_ببخشید این از دیشب پیشم موند
برده بودم اتاقم یادم رفت برات بیارم
با خنده رفتم جلو و جعبه رو ازش گرفتم: قابل نداشت بذار الان برات میارمش
خندید: تعارف نکن یهو دیدی همه رو برداشتم ها
جا نمازم رو باز کردم و تسبیح رو به طرفش گرفتم: اصلا همش مال تو به جز این...
و تسبیح تربت رو جدا کردم و گذاشتم روی سجاده
پرسید: چرا مگه این چه فرقی با بقیه داره اصلا نگفتی خاک کجاست؟
گفتم: این تسبیح از خاک کربلا درست شده
_کربلا کجاست چرا از خاکش تسبیح درست میکنید تسبیح سنگی که قشنگتره
نفس عمیقی کشیدم: ولی این خیلی حس بهتری داره بیا یه دقیقه بگیر دستت ببین چطوره
تسبیح رو از دستم گرفت و توی دستش نگه داشت
صدای اذان قطع شده بود خواستم قامت ببندم که تسبیح رو گرفت طرفم:
راست میگی خاک یه جورایی حس زندگی داره شاید خاک از سنگ بهتر باشه
من میرم تو هم نمازتو خوندی بیا
ژانت با تسبیح ام البنینش رفت و من هم قامت بستم!...
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
@romanemazhabi
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک ایرانی، مجری دلقک اینترنشنال را آچمز و ذات کثیف این شبکه صهیونیستی را در پخش زنده رو کرد؛ مجری به خزعبلگویی افتاد!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان ضحی💗
قسمت24
وقتی برگشتم ژانت هدفون روی گوشش بود و کتایون مشغول چت کردن!
همین که نشستم هر دو گوشی ها رو کنار گذاشتن
دفترم رو باز کردم و آهسته گفتم:
ببخشید معطل شدید
جزء چهارم سوره آل عمران
آیه ۱۰۰ میفرماید اگر از یهود پیروی کنید بعد از ایمان به کفر برتون میگردونن
یعنی ممکنه جامعه مسلمان کافر بشه؟
حتماً میشه که قرآن خطر بالقوه ارتباط با یهود و یهودیزه شدن اسلام رو گوشزد میکنه مدام
همون بلایی که سر مسیحیت هم آوردن
تخصص دارن اینا تو فاسد کردن همه چیز!
اینم که میگیم یهود منظورمون پیروان حقیقی دین موسی(ع) نیست
عمومیت فاسد این اسم رو مصادره کردن و به نژاد مبدل کردن
آیه ۱۰۳
به ریسمان الهی چنگ بزنید و متفرق نشوید ریسمان الهی که همه امت برای حفظ وحدت بهش باید چنگ بزنند چیه
یا کیه؟
بهش فکر کنید
اون چیه که بیش از هر چیز دیگری در جامعه عامل وحدته؟
در این باره بعدا کاملتر توضیح میدم
آیه ۱۰۸ هم میگه خدا هیچ ستم و بیدادی برای جهانیان نمی خواهد
خیلی زیباست
یا من هو فی قدرته رحیم
ای کسی که در اوج قدرت مهربانی
ژانت_چه تعبیر قشنگی چی بود این؟
_بخشی از دعای جوشن کبیر
_خب این دعاهایی که میگی رو کجا میشه پیدا کرد؟
_یه کتاب هست به نام مفاتیح الجنان
همه این دعاها توش جمع شده
توی کتابخونه اتاقمه ترجمه هم داره هر وقت خواستی بیا بردار
_کتایون چی؟
_کتایون که نخواسته اگر بخواد میتونه فارسی تو گوگل سرچ کنه براش میاره هر کدوم رو بخواد
کتایون_آیه ۱۴۰ چرا وعده پیروزی خدا در احد محقق نمی شه این طوری به نظر نمیاد که فقط یک ادعاست هرجا پیروز شد به کمک خدا بود هر جا نشد بهونه بیاره؟!
_ بهانه ای نیست گفتم نصرت خدا شامل حال امت میشه ولی با شروط و شرایطی
وقتی از فرمان ولی تخطی می کنی یعنی هنوز تربیت نشدی و به شوک احتیاج داری که به موقع بیدار شی
گروهی که به طمع غنیمت حرف فرمانده رو زمین میگذارن شایسته ی پیروزی ان؟
اگر اینجا شکست نخورن دیگه نمیشه جمعشون کرد!
خدا تضمین نداده پای امت حرف گوش نکن و ندانم کار بایسته اگر همچین انتظاری ازش داشته باشیم که ما هم مرتکب همون جهالت یهود شدیم
برای گزیدگی قید و شرط وجود داره
هدف تربیت امته قرار نیست که هی ما اشتباه کنیم خدا رفع و رجوع کنه
اینجا یکم درباره جنگ اُحد بگم؛
چون شکست در بدر (جنگ اول مسلمانان با مشرکین مکه) برای مشرکین خیلی گرون تموم شد در احد با تمام تجهیزات اومدن و این جنگ رو تحمیل کردن
در این جنگ مسلمانها به مرز پیروزی رسیدن اما یه عده ای به طمع غنیمت کشیک از تنگه ای که پیامبر سفارش کرده بود ازش مراقبت کنن رو رها کردن و مشرکین تونستن مسلمانها رو دور بزنن و جنگ باخته رو ببرن
در اثر این اشتباه یا حتی خیانت، حمزه سیدالشهدا عموی پیامبر به شهادت رسید
حتی خود پیامبر تا مرز شهادت رفت و شایعه شهادتش هم پخش شد و بقیه هم تعدادی فرار کردن
عدهی کمی برای دفاع موندن
این آیه به اون ماجرا اشاره میکنه
کسی که تا پای جان از پیامبر در معرکه دفاع کرد علیبنابیطالب بود که این حدیث قدسی در شأن ایشون نازل شد "لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار"
ژانت_یعنی چی؟
_ یعنی هیچ جوانمرد و جنگنده ای همچون علی و هیچ شمشیری همچون ذوالفقار وجود ندارد
_ذوالفقار چیه؟
_شمشیر امیرالمومنین
_شمشیرش اسم داشته؟
_ بله اسبشون هم اسم داشت تازه!
لبخندی زد: چه جالب!
ادامه دادم:
آیه ۱۷۶ پیغمبر خدا نسبت به هدایت شما حریصه!
دلش می خواد همه رو هدایت کنه نسبت به نوع بشر دلسوزه!
برای یک پدر خیلی سخته که ببینه بچه هاش دارن اشتباه می کنن و خودشون رو تباه می کنن ولی حرف هم گوش نمیدن!
پیغمبر در حدیثی خودشون و امیرالمومنین علی بن ابیطالب رو پدر امت معرفی می کنن
بلند شدم تا شربت و بیسکوییت بیارم چون خودم احساس گرسنگی میکردم و احتمالا بچه ها هم همین حس رو داشتن!
همونطور که مشغول بودم ادامه دادم:
آیه ۱۷۹
به حسادت نسبت به برگزیدگی اشاره میکنه
حسادت به اینکه چرا فلانی باید برای یک مقام معنوی انتخاب بشه چرا کس دیگه نه مثلاً چرا من نه
خداوند میفرماید منِ خدا که بنا نیست اسرار غیبی خودم رو برای همه تشریح کنم که چرا فلانی باشه یا دیگری نه بالاخره یکی باید این سمت رو داشته باشه حتما دلیلی داره
شما به وظیفه خودتون عمل کنید چرا بهانه میارید
_ولی این سوال منم هست سوال منطقی ای هم هست چرا یکی برگزیده میشه بقیه نه این عدالته ؟
_برگزیده خدا که ما بهش میگیم ولی پاسخ بشر به نیاز هدایته مثل آب که پاسخ تشنگیه هیچکس وقتی تشنه میشه نمیگه کاش آب بودم آب میخوره!
رمان های مـــذهبـــی 🕊
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان ضحی💗 قسمت24 وقتی برگشتم ژانت هدفون روی گوشش بود و کتایون مشغول چت کردن! همین که ن
در این باره هم همینه
حتماً این انتخاب علت معنوی و غیبی داره همین طور که خدا توی این آیه میگه حتماً این افراد پتانسیل درونی بیشتری از خودشون به نمایش گذاشتن
اما خب جزئیات اسرار غیب شاید برای ما قابل درک نباشه
و لازم به بیان هم نیست چون شرایط امتحان رو از بین میبره
تو اگر خدا رو در زوایای دیگه درست شناختی و بهش اطمینان پیدا کردی با خیال راحت باور میکنی که با حساب کتاب این جایگاه ها تنظیم شده نه با تبعیض
و ولی معرفی شده رو میپذیری و نقش خودت رو بازی میکنی چون چیزی مانع رشد تو نیست
حسادت به ولیّ خدا انسان رو تا منفی بی نهایت سقوط میده چون ولیّ خدا مثبت بی نهایته
مهمه که از چه ارتفاعی سقوط می کنی
یهود رو همین زمین زد شیطان رو هم همین زمین زد
سینی رو روی میز گذاشتم و نشستم:
بفرمایید
ژانت تشکر کرد و کتایون اشکال بعدی رو وارد کرد:
_آیه ۱۸۰ میگه در قیامت طوقی از دارایی دنیاییت به گردنت آویخته میشه خب واضحه که هرچی سبک تر باشه بهتره دیگه
این توصیه به زندگی فقیرانه و درویش مآبیه دیگه!
هر مکتبی که مردم رو به رها کردن دنیا و پشت کردن به مال دنیا دعوت کنه قطعاً قراره از مردم سواری بگیره و خودش سهم اونها رو بخوره
_ حق با توئه هر مکتبی که از مردم بخواد در فقر زندگی کنن شیاده و میخواد سهم بیشتری برداره
اما اسلام اصلا توصیه به بی پولی نداره حدیث داریم از پیغمبر که میفرمایند اگر کسی فقیر به دنیا بیاد گناهی نداره ولی اگر فقیر از دنیا بره قطعاً مقصره
یا حدیث معروف دیگری که میگه تلاش در جهت کسب روزی حلال مثل جهاد فی سبیل الله در نزد خدا ارزش داره جهادی که در این تفکر مقدس ترین فاکتوره!
ژانت پرسید: جهاد یعنی چی یعنی جنگیدن درسته؟
_جهاد هم معنی جنگیدن نیست اون میشه قتال
و یکی از زیرشاخه های این واژه ست چون چند وجهیه
تعریف جهاد اینه؛ مبارزه و تلاش در راه خدا. حالا این مبارزه و تلاش ذوابعاده
یکیش نظامیه
ابعاد فرهنگی اجتماعی اقتصادی سیاسی هم داره
جهاد یعنی در هر کدوم از این سطوح با تمام وجود بخاطر خدا تلاش کنی و تاثیر مثبت خلق کنی
رو کردم به کتایون و جواب سوالش رو کامل کردم:
مفهوم قناعت به معنای مقام رضایت و نبود حرص در کسب و خرج ماله
معنی درست این آیه همینه قرار نیست در بدبختی زندگی کنی رفاه متناسبی داشته باش اما دلبسته دنیا و دارایی هاش نباش
معنی توقی از دارایی هم طبعاً دارایی هست که استفاده درست و در جهت مسیر حق ازش نشده و بلا استفاده مونده و یا بد استفاده شده وگرنه پول درآوردن در نگاه اسلام اصلاً نباید به اندازه نیاز باشه ولی ثروت اندوزی مشکل داره
حدیثی هست که میفرماید بقای اسلام و مسلمین در این است که پول و سرمایه در دست کسی باشد که حق را می شناسد و ظلم نمی کند و فنای اسلام و مسلمین در این است که پول و ثروت به دست ظالمان بیافتد که از ان سوء استفاده کنند کمااینکه میکنند
اتفاقاً تو اگر بخوای خوب کمک کنی باید خوب هم پول در بیاری در حدیث دیگری گفته شده خیری نیست در کسی که علاقه به زیاد کردن مال حلال ندارد
اصلا تو باید خوب پول در بیاری که مفهوم بخشش رو یاد بگیری وگرنه اگر هیچی نداشته باشی چی رو میخوای ببخشی چجوری میخوای بخشنده باشی
کتایون دوباره پرسید: پس طرف مقابل شما همیشه وضع مالی بهتری دارن؟
مثلا همین یهودیا که چپ و راست ازشون بد میگی میدونی که پولدار ترین آدمهای دنیان!
چرا خدای شما که تواناییش رو داره امکانات رو از دست اونها خارج نمیکنه و در اختیار انسانهای خوب قرار نمیده؟!
_اینطور نیست که خدا به جبهه حق کمک نکنه خدا همه نوع کمکی رو به امت خودش میکنه و این ثابت شده ست با یک شرط که قبلا هم گفتم
اینکه اونها هم همه تلاششون رو بکنن چون هدف اول خدا تربیت و پرورش ماست قرار نیست حاضری خور بار بیایم!
اما درباره جبهه باطل خدا هرگز خلاف سنتهاش عمل نمیکنه وقتی اونها تلاش میکنن تدبیر به کار میبندن خب معلومه پول بدست میارن
همین یهودیا که میگی تو اقتصاد به شدت قوی عمل میکنن البته پدرسوختگی هم دارنا همش تلاش نیست!
برمبنای همون فتوای چاپیدن از غیر یهودی و عدم حرمت ربا اینا رو تو زندانم ول کنی یه سال بعد میلیونر آزاد میشن!
اونقدری برای اقتصاد جوامع مهلک بودن که فقط دو بار به دلیل اخلال در اقتصاد از انگلستان اخراج شدن!
واقعا بی سابقه ست یه طایفه به طور کامل از یه مملکت اخراج بشن!
نمایشنامه تاجر ونیزی رو هم خوندی؟
خندید: نه اونو دیدم...
_به نوعی اعتراض به همین رفتاره دیگه!
حالا به هرطریق که پول دربیارن معلومه که خدا جلوشون رو نمیگیره!
اتفاقا یه جاهایی کمکشون هم میکنه!
این دنیا چالش بروز درونیاته
خدا هم هر نوع امکاناتی که انسانها برای بروز درونیاتشون احتیاج داشته باشن بهشون میده
تو این مورد هم هر چه بیشتر بهشون امکانات میده که هر چه بیشتر درونیات پلیدشون رو بیرون بریزن و پاداش حقیقی خودشون رو دریافت کنن چون کسی که درونش رو
رمان های مـــذهبـــی 🕊
در این باره هم همینه حتماً این انتخاب علت معنوی و غیبی داره همین طور که خدا توی این آیه میگه حتماً ا
تا این اندازه پلید کرده حیفه به اون اندازه که باید پاسخ دریافت نکنه
پس باید امکانات در اختیارش قرار بگیره که بتونه درونیات بالقوه خودش رو بالفعل کنه و مستحق برخورد سزاوار خدا باشه
و چالش حقیقی بین خیر و شر در بگیره و خیر تا حد غلبه رشد کنه!
چاره مقابله با اونها اینه که ما قوی بشیم!
اگر ما به سمت این هدف خیز برداریم خدا هم به ما کمک میکنه کمک واقعی و انتصار آور
اصلا اتفاق جذاب خلقت همین چالش بین خیر و شر و پیروزی خیره
یکم از شربتم خوردم وبا دست اشاره کردم:
_بخورید دیگه این شربت گلابه برای اعصاب خوبه
ژانت خندید: فکر میکنم تو اصلا احساس غربت نمیکنی همه چی برت میفرستن
بجای آهی که تا پشت حنجره اومد لبخندی زدم و ادامه دادم:
آیه ۱۸۶
مومنان نباید از زخم بترسن
باید قدرت روحی برخورد و مواجهه باهاش رو کسب کنن
این خیلی مهمه مخصوصاً در شرایط فعلی که مسلمان ها بسیار به لحاظ رسانه ای سرزنش میشن این قدرت روحی رو داشته باشی که نترسی و تضعیف نشی چون اونها رسانه دارن و قوی و همه جانبه تمسخرت میکنن
به راحتی تو رو در ذهن مردم جهان با حماقت و خشونت هم ارز قرار میدن آنچنان اسلامهراسی می کنن که مردم جهان یا شما رو قاتل و تروریست می بینن یا نادان و تو نباید خیلی توجه کنی و غصه بخوری تا جایی که توان داری رفع ابهام کن اما به هر حال از سرزنش مکدر نشو عبور کن
باید روحیه ت قوی باشه و بلند نظر باشی که تحمل این شرایط ممکن باشه
الان خیلی از مردم جهان به این دلیل به دینداری رو نمیارن و اعمال عبادی انجام نمیدن که فضای روانی علیه دین و دینداری سنگینه
از قضاوت آدم ها میترسن
از اینکه سرزنش بشن می ترسن
روحیه ها به شدت ضعیف و آسیب پذیره
اونقدری حرف مردم برای یه عده مهمه که خدا رو کنار می گذارن و ابدیت خودشون رو از بین میبرن
این جهله
مستبصرهای مسلمان رو ببینید
توی کشورهای خارجی اصلا نگاه خوبی بهشون ندارن ولی روحیه همه قویه و دارن زندگی میکنن زیر بار این سرزنش
به خاطر همین تفکر که اینطور آموزه ها رو داره و روحیه ها رو در برابر سرزنش تقویت میکنه و میگه برای حرف حق زدن خجالت نکش حتی اگر همه دنیا مسخره ت کردن با صدای بلند حق رو بگو و ازش دفاع کن و نترس
به نظرم این واقعاً زیباست
کمی سکوت کردم تا اگر حرفی دارن بزنن و چون حرفی نبود ادامه دادم:
آیات 193 و 194 مضمون زیبایی دارن و با قرائت زیبایی هم خونده شدن میذارم بشنوید
قفل گوشی رو باز کردم و تواشیحی که از ربنا* داشتم براشون پخش کردم
صوت که تموم شد ژانت شگفتزده گفت:
_ اصلاً فکر نمیکردم مکتب شما هیچ ارتباطی با موسیقی داشته باشه
_ موسیقی چیز بدی نیست به ذات
موسیقی نظمه
اصلاً چیزی به ذات بد باشه که خدا خلق نمیکنه
موسیقی البته فقط به صوت محدود نمیشه موسیقی رنگ و سبک و مدله
اما موسیقی به معنی آهنگ قطعاً به طور کامل نفی نمیشه هیچوقت بلکه تعریفی براش وجود داره
موسیقی مثل دارو میمونه اگر درست استفاده بشه میتونه درمان باشه و اگر نا به جا و بدون توجه به هیچ فاکتوری استعمال بشه میشه اسمش رو خودکشی گذاشت
چون بسیار محدوده اثرگذاریش بالاست
موسیقی معرفه
و مکتب ما ازش استفاده میکنه
همین اذانی که هر روز سه بار تکرار میشه یه نوع موسیقیه دیگه منادی خدا برای دعوت به قرار ملاقات
یا قرائت قرآن یا این همه سرود و آهنگی که تهیه می شه در جهان اسلام
پس موسیقی به ذات نفی نمی شه اما چون مرزش با ابتذال باریکه مراقبت ویژه نیاز داره
هنرهای دیگه سخت تر به ابتذال کشیده میشن اما مرز موسیقی با ابتذال باریکه
یک نت بیجا یا جابهجا، یا یک ساز اضافه توی آهنگ می تونه تمام اثر رو مبتذل کنه
حالا ابتذال چیه؟
ابتذال چیزیه که روح رو خراش میده از کیفیتش کم میکنه ارتباطش رو محدود میکنه
موسیقی رو کسی باید تولید کنه که هم یه فهمی از ریاضی داشته باشه هم یکم پزشکی بفهمه هم فقه بفهمه
ریاضی بفهمه که نظم رو درک کنه آنارشی به وجود نیاره
پزشکی بفهمه که هورمون ها و اساس کار بدن رو مختل نکنه فقه هم بفهمه که این مرز ابتذال رو رعایت کنه
کتایون_ خب مرز ابتذال کجاست دقیق بگو بفهمیم چی میگی
_فهم حلال و حرام موسیقی شخصی و وابسته به موقعیته اما به طور کلی نزدیک شدن به وادی تحرک موسیقی رو مبتذل میکنه
یعنی موسیقی ای که تو رو وادار به حرکت موزون کنه
چون حرکت ناشی از موسیقی هیچ منبع عقلانی ای نداره کاملاً حسی و هورمونیه
خدا از هر چیزی که عقل رو ضایع کنه و بدن رو از کنترل عقل خارج کنه پرهیز میده
چرا باید چیزی گوش بدی که تو رو به رفتاری خارج از نظارت عقل سوق بده**
ضمنا موسیقی دایره اثرش بسیار بالاست و کاملاً میتونه روی ناخودآگاه ذهن اثر بگذارد
و میتونه حتی ابزار شرطی سازی و انتقال مفهوم پنهان باشه
از این جهت آدم باید خیلی مراقب باشه که چی گوش میده موسیقی میتونه تصمیمساز باشه میتونه روی ضمیر ناخودآگاه اثر بگذاره میتونه حاوی پیام باشه**
رمان های مـــذهبـــی 🕊
تا این اندازه پلید کرده حیفه به اون اندازه که باید پاسخ دریافت نکنه پس باید امکانات در اختیارش قرار
ابزار بسیار قدرتمندیه پس باید با فکر به کار گرفته بشه
_ پس با این تعریف تو موسیقی خوب فقط موسیقی غمگینه
_ به هیچ وجه هیچ حس کاذبی مورد تایید نیست چرا باید آهنگی گوش کنی که بی دلیل حالت رو بد کنه؟
موسیقی میتونه تم شاد هم داشته باشه ولی حلال باشه اگر شادی کاذب نباشه
این تصنیف رو گوش کنید
تصنیف مخمس شیخ بهایی رو پلی کردم و روی میز گذاشتم
تا انتها بیصدا گوش دادن و بعد پرسیدم:
_ چه حسی داشتید؟
ژانت گفت:
_ وای چه چیزهای جالبی دارید خیلی حس خوبی بود این موسیقی سنتی ایرانیه؟
_ بله
ما موسیقی حماسی هم خیلی داریم
موسیقی غمگین هم برای عزاداری ها با ساز یا بدون ساز استفاده میکنیم
موسیقی یه ظرفه
به طور کلی هنر یک ظرف برای انتقال مفاهیمه زیبایی هنر مهمه اما زیبایی هنر وقتی ارزش داره که پیامی که انتقال میده ارزشمند باشه
یه ظرف مثل کاسه طلایی حکاکی شده خیلی قشنگه ولی صرف اینکه این ظرف قشنگه حتما هرچی توش بریزم تو باید بخوری؟
اگر سم بریزم توی ظرف مطلا حاضری بخوری؟ قطعا نه
ولی اگر یه ظرف ساده سفالی توش عسل باشه میخوری
پس محتوا خیلی مهمتر از ظرفه
ظرف میاد برای انتقال محتوا
تو نقاشی می کشی و خیلی نقاش خوبی هستی اما این که چی میکشی خیلی مهم تره
اگر تو یک صحنه زشت رو با هنرمندی تمام بکشی هیچ ارزشی نداره
اگر یک فیلمساز با کیفیت فنی بالا یک فیلم با محتوای مستهجن بسازه هیچ ارزشی نداره
هنر یک ظرف مقدسه باید برای انتقال مفاهیم پاک ازش استفاده بشه وگرنه هنرمند از هنرش سوء استفاده کرده!
باید علم و صنعت و هنر رو در خدمت انسانیت و حقیقت درآورد وگرنه هیچ ارزشی نخواهد داشت
ژانت راضی سر تکون داد: همینطوره
میشه لطفاً تمام لیست پخش گوشیت رو بهم بدی؟
می خوام ببینم چه موسیقی هایی گوش میدید کنجکاو شدم!
_ آره حتما میریزم برات**
ادامه بدیم حالا
آیه 195 تساوی وجودی زن و مرد رو ۱۴۰۰ سال پیش در اون شرایط اجتماعی بیان میکنه!
کتایون_ ولی سوره نساء آیه 3 اجازه چند همسری رو به مردها میده!
کدوم عقل سلیمی چندهمسری رو می پذیره؟
_ گفتی عقل سلیم پس بحث منطقی کنیم دیگه نه احساسی درسته؟
_ یعنی الان می خوای بگی چند همسری منطقیه؟
_ می خوام بگم بدون پیش فرض حرفهای من رو بشنو و منصفانه و منطقی تجزیه و تحلیل کن
_ بفرما
_ اولاً این که بگی چند همسری در اسلام سفارش شده به هیچ وجه پذیرفته نیست
حتی آخر همین آیه هم میگه یک همسر به عدالت نزدیکتره
این فقط یک امکانه نه واجب شرعی نه حتی سفارش دینی!
بعکس به حدی هم سنگ اندازی شده که اگر کسی انجامش نده سنگین تره
اما اجازه داده شده این درسته پس یک امکانه اما چرا این امکان رو داده؟
به چند دلیل
اولاً در زمانی این حکم نازل شده و در محیطی که چند همسری جزء بدیهیات زندگی افراده یعنی همه به تعداد زیاد همسر اختیار میکنن حتی خیلی بیشتر از این تعداد
اگر از این منظر نگاه کنی حتی اسلام چند همسری رو محدود کرده گفته نهایتاً چهار تا در حالی که نقل های تاریخی میگن بعضی از سران قبایل تا ۲۰۰ همسر داشتن و تازه در زمان خودش این حکم کلی عجیب و محدودیت آور تلقی می شده
علت دیگه ش امکانی برای خروج از تنگنا در مواقع ضروری و استثنائاته
_ مثلاً؟!
_ شرایطی که اجبار وجود داره برای رهایی از بن بست ها مثلاً تجرد قطعی ها
یه آماری میگیرن که نسبت مردان و زنان جامعه رو رصد میکنه
همیشه تعداد موالید پسر از دختر بیشتره در یک جامعه نرمال
اما وقتی به سن ازدواج می رسن دخترا بیشترن چون پسرا نسبت به تلفات و حوادث آسیبپذیرتر هستن
وقتی تعادل جمعیتی به سمتی بره که برای دختران تجرد قطعی پیش بیاد؛
شرایط محیطی جنگ یا هر چیز دیگه ای این حکم قابل استفاده ست
برای شما یه بطری آب میذارن روی این میز که تشنه ت شد دوست داشتی بخوری دوست نداشتی استفاده نکن دعوا نداره
این فقط یه امکانه نه سفارش بعضی جاها لازمه برای بعضی آدمها و فرهنگ ها امکاناتی تعبیه بشه
دینی که نتونه اکثریت رو لحاظ کنه و سوپاپ اطمینان برای هر حکمی در نظر بگیره ناقصه
کسی رو که مجبور نکردن به استفاده از این امکان
الگوی اصلی اسلام برای خانواده همین شیوه تک همسریه
اون قدر هم سنگ اندازی شده در حوزه رعایت عدالت که هر انسان متدینی ترجیح میده تا حد امکان سمتش نره
حتی توی یک آیه خدا صریحاً میگه شما هیچ وقت نمی تونید عدالت بین همسران تون رعایت کنید
از طرفی توی این آیه میگه فقط اگر میتونید عدالت رو رعایت کنید تعدد زوجات داشته باشید خب این یعنی چی؟
با این شرایط طبعا انسان باتقوا سعی میکنه جز درمواقع استثنا از اینکار پرهیز کنه
کتایون_اصلا همه حرفای تو درست است ولی اگر انسان متدین نباید سمت زن گرفتن دوباره و چند باره بره
رمان های مـــذهبـــی 🕊
ابزار بسیار قدرتمندیه پس باید با فکر به کار گرفته بشه _ پس با این تعریف تو موسیقی خوب فقط موسیقی غم
به خاطر اینکه به تقوا نزدیکتر باشه چرا پیغمبر تون این همه زن گرفته؟
_من گفتم انسان متدین تا حد امکان سراغ تعدد زوجات نمیره اما اگر اجبار و مصلحت باشه اجتناب ناپذیره
پوزخندی زد:
_ چه اجباری این دیگه از اون حرفا بود!
_ جبر شرایط فرهنگی اجتماعی یکیشه
فرض کن توی اجتماعی زندگی می کنی که این مسئله به شدت رایجه و اصلا یکی از سنت هاش اینه که روابط بین قبایل با ازدواج تحکیم میشه
و تو پیامبر و مرجع مردمی و وظیفه داری اونها رو کنار خودت حفظ کنی؛
مگه چقدر میشه با این سنتها برخورد کرد و تنش ایجاد کرد اینجا ازدواج به معنی فامیل شدن و ایجاد پیوند بین قبایل یا گروه هاست
مثلاً وقتی یکی از صحابه مطابق سنت خودش به پیامبر میگه بیا دخترم رو بهت بدم اگر پیامبر این رو رد کنه چه معنی میده؟
یعنی من ارتباط با تو رو نمیخوام
پیام دیپلماتیکش اینه تازه نه فقط تو اونجا همه چی ذیل عشیره تعریف میشه من نزدیکی با تو و قبیله ت رو نمیخوام!
چقدر خطرناکه این پیام
یه قبیله رو با اسلام دشمن کنه بخاطر اینکه نمیخواد تعدد زوجات داشته باشه؟!
چیزی که به شدت عادیه هیچکس توی اون جامعه نسبت بهش گارد ندارده حتی زن ها
با چه بهونه ای؟
حالا که تا اینجا اومدم بذار راجع به این همه زن! پیامبر که میگی و 9 تا هستن هم صحبت کنم
اولیش خدیجه
تا سن ۵۰ سالگی پیامبر زنده بودن و تا زمان حیات ایشون پیغمبر هیچ همسر دیگه ای نداشتن و ازدواج نکردند که این خودش دنیایی حرف توشه
آدمها اگر دنبال هوس و خوشگذرانی باشن اوجش در چه سنی بروز میکنه ۵۰ سالگی؟
چرا تا پنجاه سالگی هیچ همسر دیگه ای نداشت؟
چون تا اونموقع کسی کاری به کارش نداشت اجباری در زن گرفتن نداشت ولی بعدش که به موقعیت و جایگاهی رسید مشکلاتش شروع شد!
همسران بعدی پیامبر عایشه دختر جناب ابوبکر و حفصه دختر جناب عمر و ام حبیبه دختر ابوسفیان که هر ۳ به پیغمبر پیشنهاد شدن
رسمی داره عرب که اگر ازدواج به همین منظور تحکیم روابط فامیلی بخوان انجام بدن توی جمع اعلام می کنن
البته قبلش با داماد هماهنگ می کنن ولی اینها بدون هماهنگی با پیامبر توی جمع ازدواج پیامبر با دخترانشون رو مطرح کردن*
و اگر دختر اینطور خبر ازدواجش مطرح بشه ولی داماد نپذیره دیگه هیچکس خواستگاری اون دختر نمیره
چون حتماً ایرادی داشته که داماد قبول نکرده
چون دلیل دیگه ای که نمی تونه داشته باشه
ازدواج برای اونا مثل خوردن یک لیوان آبه
انتخاب اونقدر اهمیت نداره چون از کس دیگری هم خوشت اومد میتونی باهاش ازدواج کنی محدودیت وجود نداره پس چه بهونه ای میخوای بیاری؟
چهارمی زینب بنت جحش که پیامبر به دستور مستقیم خود خدا باهاش ازدواج کرد
تو آیه ای که دستورش نازل شد هم خدا به پیامبر میفرماید تو از این کار کراهت داری ولی این دستور خداست و باید انجام بدی
_خب چرا مگه ازدواج هم زوری میشه
_خوب امون بده دارم میگم
زینب قبلش همسر زید پسر خوانده پیامبر بوده که با هم اختلاف داشتن
اتفاقاً پیغمبر خیلی تلاش کرد بینشون مصالحه کنه ولی نشد و جدا شدن
حالا این ازدواج صرفاً حامل یک پیام اجتماعی بود
چون عروس تا ابد به پدر شوهر محرمه با این کار خدا می خواد بفهمونه زید پسر پیامبر نیست و پیامبر پسری نداره تا از اخلافات بعدی بر سر تقسیم قدرت جلوگیری کنه
همسران دیگه پیغمبر سوده و ام سلمه و صفیه و زینب که همسر شهید بودن با تعداد فرزند زیاد یعنی مخارج بالا و جوان هم نبودن
بعد از جنگ هایی که صورت گرفت با شهادت یه عده از اصحاب تکلیف همسر و فرزندانشون نامشخص بود
چون از طرفی زن در اون زمان حرفه و کار خاصی بلد نبود که امرار معاش کنه و به شدت هم تعداد عائله و فرزند بالا بود
از طرفی زن وظیفه ای در قبال امور مالی نداره
وظیفه اش چیز دیگه ایه
اگر وظیفه تامین مالی خانواده رو بر عهده زنها بگذاری و مجبور به کسب درآمد باشن با فشار و خطرات زیادی روبرو میشن
از طرف دیگه خداوند انسانها رو آفریده و تمام امیالشون از جمله نیاز جنسی رو محترم می شماره و بر خودش فرض میدونه تکلیف همه چیز رو روشن کنه
حتی شاید در نگاه شما برای قداست دادن به شهدای این دین بهتر بود میگفت اصلا اینا دیگه اجازه ازدواج ندارن!
ولی کاملا حقوق انسانیشون لحاظ میشه
با در نظر گرفتن تمام این شرایط به مسلمانان دستور داده میشه با همسران شهدا ازدواج کنن
در حالی که چندان پسند صحابه نیست با زن هایی که کلی فرزند و مخارج دارن ازدواج کنن
خب اینجا کی باید پیشقدم بشه که بقیه هم اینکارو بکنن؟
پیامبر با کسانی که از همه نظر بدترین شرایط رو داشتن تعداد عائله بیشتر سن و سال بیشتر ظاهر عادی تر و ...ازدواج میکرد تا بقیه هم اقدام کنن
کتایون_اصلاً این یک امکان، صیغه چی؟!
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
@romanemazhabi
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
هدایت شده از 🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
میگفت:
حـُـــــسِــین بــــَرایِ مــــــا...✨🫀
#شب_جمعه
🆔 @Clad_girls | دختران چادری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان ضحی💗
قسمت25
_ بذار راجع به صیغه توی آیه خودش صحبت کنیم
_ یه سوال دیگه درباره همین محدودیت های ازدواج
آیه ۲۲ واقعاً چرا نمیشه با زن بابا ازدواج کرد در حالی که مادر نیست
_ قبلا هم گفتم یه چیزی هست به نام خانواده که برای اسلام نسبت به همه چی در اولویته
ساختار اجتماعی خودش رو با تمرکز بر این تشکل میچینه و هر چیزی که بهش صدمه بزنه ممنوعه
جدا از حس انزجاری که اینجور روابط دارن هیچ فکر کردی تکلیف درگیریهای نسبی چی میشه در نسل های بعدی؟
مثلا فرض کن کسی با زن باباش ازدواج کرد و بچه دار شد
پسرت میشه برادر برادرت که مادرش همون زن بابا بزرگشه که الان همسرته
یعنی در واقع مدل و سازمان خانواده منهدم میشه
حرمتی باقی نمیمونه حالا تو در همین حدش رو تشکیک کردی بعضی ها به کل میگن ازدواج با محارم چرا باید محدود باشه!
هیچ محدودیتی هیچ حریمی هیچ احترامی برای خانواده قائل نیستن
مردم عصر ما فقط در حال تست سلیقه های جنسی هستن
ارتباط با محارم با همجنس با خود با حیوانات با اشیا با عروسکهای جنسی*
اینها همش بخاطر نظریه های من درآوردی و غیر کارشناسی رهایی جنسی برای رهایی از عقده های روانیه
اپثال فروید میگن دلیل سرخوردگی ها سرکوب ها هستن
میل جنسی تون رو آزاد بگذارید تا عقده های روانی تون از بین بره و به آرامش برسید
دنیا رو به گند کشیدن اما هنوز به آرامش نرسیدن!
چون اساسا چیستی نیاز جسمی و جنسی سیری ناپذیری و تعدد طلبیه
چیزی که اون نمی فهمید ولی قرآن به ما میگه
همه جانبه هم میپردازه بهش مثلا میگه با روزه تمرین خویشتنداری کن عضلات روحت رو قوی کن
نگاهت رو کنترل کن تا دائم برات سلیقه سازی نکنن
و پاسخ صحیح رو بهش بده
فقط با کنترل و پاسخ درست آروم میگیری نه با رهاسازی
نفس عمیقی کشیدم و به ساعت نگاهی انداختم
خب جزء ۴ تموم شد
به نظرم یکم استراحت کنید منم یه زنگ بزنم برمیگردم
درحال بلند شدن ژانت گوشیم رو گرفت سمتم: میشه قفلش رو باز کنی فایل های موسیقیت رو بفرستم برای خودم؟
انگشتم رو کشیدم روی حسگر: بفرما
***
همین که وارد آشپزخانه شدم ژانت با ذوق گفت: یکی دو تا از آهنگاتو گوش کردم خیلی جالب بود
با لبخند پشت میز نشستم:
ببینم چی گوش دادی؟
با انگشت اشاره دو ترک رو نشونم داد:
اینو گوش دادم اینم یکمشو
خیلی جالب بودن
رکعت هشتم* و شاه خراسانی ام* رو گوش کرده بود
لبخندم عمیق تر شد:
تو که نفهمیدی چی میگن درسته؟
_نه نفهمیدم منظورم ریتمش بود
من که فارسی نمیفهمم
_یکی از این آهنگها تاجیکیه
یکی از گرایشهای زبان فارسی
متوجه تفاوتشون نشدی؟
_نه...
_هر دوی این آهنگها در ستایش یک نفر هستن
_کی؟!
صدای کتایون هر دومون رو متوجهش کرد: وای ببینید اینجا رو!
گوشیش رو به طرفمون گرفت
عکس یک دختر چهارده پونزده ساله که...
چشم و ابروش خیلی به کتایون شباهت داشت
با لبخند حدسم رو به زبون آوردم:
خواهرته؟!
ناباور نگاهش رو از عکس گرفت و بهم خیره شد
چشمهاش میخندید:
الان برام فرستاد
باورم نمیشه یه خواهر داشته باشم!
میبینی چقدر شبیه منه؟
ژانت در کسری از ثانیه با جیغ و سر و صدا بغلش کرد و ابراز شادمانی کرد
انگار اونهم به اندازه کتایون خوشحال بود
چند دقیقه ای به نظر دادن حول چهره ی کمند خواهر کتایون و ذوق کردن برای این اتفاق غیر مترقبه گذشت تا اینکه بالاخره ژانت گفت:
دیگه ادامه بدیم!
من هم مطیع امر بانو شروع کردم:
جزء پنجم ادامه سوره نساء...
اما کتایون باز رشته کلام رو به دست گرفت
ته خنده حاصل از شادی چند دقیقه قبل توی صداش با اعتراض آتشینش تضاد جالبی داشت:
_ آیه 23 آیه صیغه ست
از نظر من صیغه حیاط خلوت مرد هاست و لا غیر
حالا هرچی میخوای بگی بگو!
_ صیغه هم یه امکانه نه واجب یا حتی سفارش مال شرایط اضطراریه
اتفاقاً به نفع زن ها هم هست چون این زنه که انتخاب میکنه صیغه بشه یا نه
عقد بکنه یا نه
کسی که باید قبول کنه زنه پس هر امکانی که میدن به زنها میدن کسی مجبورشون نکرده
این حکم فقط برای کنترل بهداشت روانی و اجتماعیه که کسی اگر شرایط ازدواج نداره در مسئله نیاز جنسی بلاتکلیف نباشه که بهونه ای باشه برای زنا و روابط بدون چارچوب و پنهان
نمیدونم چرا شما با وجود فاحشه های خیابانی یا وجود کاباره و کازینو مشکل ندارید فقط چیزی که رسمی و چارچوب مند باشه و حقوق مشخص داشته باشه باهاش مشکل دارید این که مجبوره مهریه بده نفقه بده تکفل کنه اگر پای بچه در میان بود شناسنامه بگیره و هزینه ها رو قبول کنه بده نه؟
جامعیت قانونی یعنی در نظر گرفتن همه شرایط و همه نوع انسان
همه رو که مجبور نکردن از این حکم استفاده کنن
یه خانم مستبصر کانادایی بود میگفت من اصلاً با دیدن حکم صیغه مسلمان شدم
گفتم چقدر به زن احترام میگذاره
تحت هیچ شرایطی فاحشه شدن رو نمیپذیره
شأنیت اجتماعی شرعیش رو لحاظ میکنه
و اینکه همه چیز زیر نظر شرع با اجازه خدا و چارچوب مند صورت میگیره
نه رها
اینکه اصل و بلکه تاکید در اسلام بر تک همسری و خانواده است واضحه گفتن نداره**
_ اصلاً چطور چند کلمه باعث محرمیت میشه اگر نخونن چی میشه مگه
_ بحث چند تا کلمه فقط نیست بحث اجازه ایه که از خدا میگیری بحث حرمت به حکم خداست بحث ثبت رسمی و تعهده
۲۵ رو هم ببینید درباره برده ها میفرماید انسان ها همگی اعضای یک پیکرند
اونم تو شرایطی که برده جزو اموال حساب میشه نه انسان
آخر آیه هم میگه اگر خودداری کنید از تعدد و ارتباط بیش از حد براتون بهتره!
قشنگ مشخصه خدا به خاطر تمایلات انسانی و اجتماعی بعضی چیزها رو حلال میکنه ولی از مومنین انتظار دیگه ای داره که انقدر تو این فضاها سیر نکنید سرگرم این امور نشید
شرایط اجتماعی و ویژگی های طیف های مختلف انسانها ایجاب میکنه بعضی از احکام رو ولی هر حلالی که سفارش نیست
آیه ۲۹ خطاب به انسانها میفرماید خودتون رو نکشید خدا نسبت به شما مهربونه!
تصور کن کسی که به هر دلیلی تو این دنیا به بن بست رسیده و میخواد خودش رو بکشه این کلام در لحظه مثل یک نامه بهش برسه
که توی اون لحظه برای خدا با اون عظمت اهمیت داشته و باهاش حرف زده
چقدر امیدوارکننده ست؟!
جدای از این یه نگاهی به آمار افسردگی و خودکشی توی جهان امروز بندازید
فکر میکنید چرا انقدر این آمار سرسام آوره؟
چون سبک زندگی لیبرال سرمایه داری همه رو ماشین میبینه و فقط کار میکشه و آدم ها رو از تمام نیازهای عاطفی وجودی شون دور میکنه و آدمها با خودشون تنها میشن و میگن واقعاً هدف زندگی من چیه؟
بی هدفی و پوچی تکرار این چرخه که هر روز بره سرکار شب بیاد خونه با پولی که در آورده غذا بخوره اجاره خونه بده و...
روابط انسانی هم که هیچ چارچوبی نداره هیچ مانایی و پایداری ای نداره
آدمای هوشیار حالشون بهم میخوره از این وضعیت اما بقیه مسحور این طلسمن...
طلسم تنوع... خداوند ذات انسان رو کمال گرا و بی نهایت طلب خلق کرده طوری که هیچ چیز جز بی نهایت راضیش نمیکنه
بی نهایت خود خداست و اتصال به منبع لایزال الهی پاسخ نیاز انسانه
اما شیطان چون نمیتونه بی نهایت بهت بده به جاش بهت تنوع رو پیشنهاد میده
میگه بیا به جای این که اوج بگیری بری بالا هی زمین بازی رو عوض کن
ولی کمال گرایی در صفات روحی انسان ها معنی پیدا میکنه چون صفات جسمی بی نهایت شون هم دلزدگیه
غذا تا یه زمانی خوردنش لذته از یه جایی به بعد سیر میشی نمیتونی ادامه بدی مجبورت کنن ادامه بدی میشه شکنجه
پس چون بی نهایت سازی ممکن نیست به جاش تنوع سازی میکنه برات
میندازدت توی لوپ حرص
لوپ خرید خونه خرید ماشین حالا باز عوض کردن ماشین عوض کردن وسایل خونه
سرگرمت میکنه توی همین چرخه ها که چطوری پول در بیاری و چطوری خرج کنی و نفهمی اصلا زندگی چی بود
عمرت بگذره و فکر کنی زندگی یعنی همین اما وقتی یه بارکی کل اینا رو بهت بدن قاطی می کنی که پس هدف جدید من برای زندگی چیه؟
تو بقیه عمرم چه کار می خوام بکنم؟!
مرلی مونرو بازیگری که به عنوان پدیده قرن شناخته شد و به طور ناگهانی در اوج جوانی و زیبایی در قله شهرت و جایگاه اجتماعی و موقعیت مالی قرار گرفت و همه اینها رو یکجا به دست آورد دیگه نمیدونست بقیه عمرش رو باید برای چی تلاش کنه
هدف بزرگتری بهش معرفی نکرده بودن
خودکشی کرد!
یه عمر میخوان به ما القا کنن خوشبختی یعنی همین چیزایی که این زن داشت و باید دنبالشون بدوئی ولی اگه همه اینها رو یکجا بهت بدن دیگه نمیدونی چکار باید بکنی چون اینا فقط وسیله هستن خوشبختی واقعی این نیست هدف نهایی این نیست
خوشبختی در دنیا یعنی درگیر ارتباط با خدا شدن
یعنی داشتن یه هدف بزرگ و متعالی و تلاش کردن براش که همه این لذت های کوچیک مادی کمک کننده ش هستن
بلند شدم تا چای نپتون حاضر کنم چون گلوها حسابی خشکیده بود
کمی که گذشت صدای کتایون در اومد:
_ آیه ۳۴ کتک زدن زن ها!
برای این دیگه بعید میدونم توجیهی داشته باشی!
قشنگ داره میگه مردها از زنها بهترن همهکاره و رئیس شونن کفیل شونن آخه چرا باید زن ها انقدر تو سری خور باشن که از شوهرشون برای کار کردن یا بیرون رفتن یا آب خوردن اجازه بگیرن
من چنین خدایی رو نمیتونم بپذیرم که اهرم فشار مردها برای ظلم به زن ها باشه!
همونطور که در انتظار جوش آمدن آب چای ساز ایستاده بودم جواب دادم:
_اولاً درباره برتری مردها بر زنها به واژهای که به کار میبره دقت کن
قوامون به معنای نیرومندی
خوب معلومه مردها هم نیرومندتر از زنها هستند هم مایه نیرومندی زنها
یعنی تکیه گاه هستن خب هستن دیگه
رمان های مـــذهبـــی 🕊
جامعیت قانونی یعنی در نظر گرفتن همه شرایط و همه نوع انسان همه رو که مجبور نکردن از این حکم استفاده ک
یه مرد تکیه گاه همسرشه یه پدر تکیه گاه دخترشه یه برادر تکیه گاه خواهرشه
حتی ترجمه اش رو اگر نگاه کنی میگه نگهبان زنها یعنی وظیفه حراست و امنیت زن ها بر عهده اونهاست
و بعد هم میگه برتری هایی که بعضی نسبت به بعضی دارن نمیگه مردان نسبت به زنان چون هر دو نسبت به هم برتری هایی دارن
اما در مورد کتک زدن زنها اولا داره میگه در مقابل نشوز به معنای ناسازگاری نه برای زور گفتن
اما این حکم فرمایشی و صرفا بازدارنده ست
چون اگر بری روایات مربوط بهش رو ببینی خودت خنده ت میگیره
یکی از کیفیت این مسئله از پیغمبر سوال کرد ایشون فرمود مثل زدن برگ ریحان یعنی گلبرگ با چوب مسواک
به طوری که برگ گل پاره نشه!
چوب مسواک به ضخامت یه بند انگشته!
خنده داره در حد یه هول دادنه!
تو اینطور تصور کن که برای یه هول دادنم خدا باید اجازه میداد وگرنه همون کارم نمیتونستن بکنن!
تازه همونم فقط برای خانمهایی که غیر قابل کنترل ان!
درباره اجازه گرفتن هم بگم هر فضایی به یک مدیریت کلان احتیاج داره
خانواده هم از این قاعده مستثنا نیست
همین خانومی که نسبت به اجازه از شوهرش اعتراض داره توی فضای کاری از رئیسش اجازه بگیره بهش بر نمیخوره ولی توی زندگی چرا
_ خب چرا مرد باید مدیر باشه
سینی چای رو روی میز گذاشتم و نشستم:
_ مدیریت مطلقا با آقایون نیست تقسیم وظایف شده
مرد نگاه کلی نگر و محاسباتی داره برای مدیریت کلان خانواده و امور بیرونی مناسبتره
و مدیریت داخلی و مسائل تربیتی هم مربوط به خانمها میشه
خدا بدون در نظر گرفتن هیچ تعصبی به کارایی ها نگاه میکنه و تقسیم وظایف میکنه
اینکه یکی توی یک حوزه رئیس باشه نشانه بی ارزشی بقیه نیست
اون آدم برای این منصب مناسبتره دلیل نمیشه در تمام شئون زندگی برتری داشته باشه
تصور کن یکی تو پروژه برنامه نویسی رئیس توئه دلیل میشه حتما آدم بهتر و با شخصیت تری نسبت به تو باشه؟
وقتی یک نفر صفرتاصد مسئولیت اقتصادی و امنیتی خانواده رو به عهده داره امور مدیریتی کلان هم باید بهش واگذار بشه که بتونه از عهده مسئولیتش بربیاد
ضمنا یه چیز دیگه هم هست
زنها بر مردها یک کنترل باطنی دارن این کنترل ظاهری میاد که تعادل رو برقرار کنه
_ یعنی چی
_ یعنی زن ها با امکاناتی که خدا بهشون داده و با علاقه و وابستگی که همیشه از جانب مرد به زن بیشتره میتونن با یک قدرت پنهان حرف شون رو پیش ببرن
خب لازمه یک کنترل آشکاری از سوی مرد به زن وجود داشته باشه که این تناسب برقرار بشه و توازن قدرت به هم نخوره
کمی از چای خوردم و نگاهیدبه دفترم انداختم:
آیه ۳۶ در یک کلام تجلی اخلاقه
کسی نمیتونه منکر این بشه که اسلام به عنوان دین اخلاق رو ستوده
بیشتر از همه ادیان و همه تفکر ها به گواه مستندات
اما چرا بعضی ها چاره اندیشی اسلام در مواقع خاص رو جای خشونت جا می زنن و چشمشون رو روی این همه آموزههای اخلاقی می بندن؟
کتایون_ مهم نتیجه است که داریم میبینیم پیغمبر شما بعد از رفتنش از خودش چی به جا گذاشت؟
جنگ و غارت!
_قبلا هم گفتم بعد از پیامبر فتوحاتی که صورت گرفت هیچ کدوم چندان اخلاقی و اسلامی نبود*
خصوصا در دوره بنی امیه به بعد و بنی عباس که خلافت اسلامی تبدیل به اپراطوری شد اما این برمبنای آموزه های اسلام نبود و حقیقت اسلام مقابل این پدیده قیام کرد و بعدا میگم این اتفاق چطور افتاد اما این میراث پیامبر ما نیست!
رمان های مـــذهبـــی 🕊
یه مرد تکیه گاه همسرشه یه پدر تکیه گاه دخترشه یه برادر تکیه گاه خواهرشه حتی ترجمه اش رو اگر نگاه کن
یه مرد تکیه گاه همسرشه یه پدر تکیه گاه دخترشه یه برادر تکیه گاه خواهرشه
حتی ترجمه اش رو اگر نگاه کنی میگه نگهبان زنها یعنی وظیفه حراست و امنیت زن ها بر عهده اونهاست
و بعد هم میگه برتری هایی که بعضی نسبت به بعضی دارن نمیگه مردان نسبت به زنان چون هر دو نسبت به هم برتری هایی دارن
اما در مورد کتک زدن زنها اولا داره میگه در مقابل نشوز به معنای ناسازگاری نه برای زور گفتن
اما این حکم فرمایشی و صرفا بازدارنده ست
چون اگر بری روایات مربوط بهش رو ببینی خودت خنده ت میگیره
یکی از کیفیت این مسئله از پیغمبر سوال کرد ایشون فرمود مثل زدن برگ ریحان یعنی گلبرگ با چوب مسواک
به طوری که برگ گل پاره نشه!
چوب مسواک به ضخامت یه بند انگشته!
خنده داره در حد یه هول دادنه!
تو اینطور تصور کن که برای یه هول دادنم خدا باید اجازه میداد وگرنه همون کارم نمیتونستن بکنن!
تازه همونم فقط برای خانمهایی که غیر قابل کنترل ان!
درباره اجازه گرفتن هم بگم هر فضایی به یک مدیریت کلان احتیاج داره
خانواده هم از این قاعده مستثنا نیست
همین خانومی که نسبت به اجازه از شوهرش اعتراض داره توی فضای کاری از رئیسش اجازه بگیره بهش بر نمیخوره ولی توی زندگی چرا
_ خب چرا مرد باید مدیر باشه
سینی چای رو روی میز گذاشتم و نشستم:
_ مدیریت مطلقا با آقایون نیست تقسیم وظایف شده
مرد نگاه کلی نگر و محاسباتی داره برای مدیریت کلان خانواده و امور بیرونی مناسبتره
و مدیریت داخلی و مسائل تربیتی هم مربوط به خانمها میشه
خدا بدون در نظر گرفتن هیچ تعصبی به کارایی ها نگاه میکنه و تقسیم وظایف میکنه
اینکه یکی توی یک حوزه رئیس باشه نشانه بی ارزشی بقیه نیست
اون آدم برای این منصب مناسبتره دلیل نمیشه در تمام شئون زندگی برتری داشته باشه
تصور کن یکی تو پروژه برنامه نویسی رئیس توئه دلیل میشه حتما آدم بهتر و با شخصیت تری نسبت به تو باشه؟
وقتی یک نفر صفرتاصد مسئولیت اقتصادی و امنیتی خانواده رو به عهده داره امور مدیریتی کلان هم باید بهش واگذار بشه که بتونه از عهده مسئولیتش بربیاد
ضمنا یه چیز دیگه هم هست
زنها بر مردها یک کنترل باطنی دارن این کنترل ظاهری میاد که تعادل رو برقرار کنه
_ یعنی چی
_ یعنی زن ها با امکاناتی که خدا بهشون داده و با علاقه و وابستگی که همیشه از جانب مرد به زن بیشتره میتونن با یک قدرت پنهان حرف شون رو پیش ببرن
خب لازمه یک کنترل آشکاری از سوی مرد به زن وجود داشته باشه که این تناسب برقرار بشه و توازن قدرت به هم نخوره
کمی از چای خوردم و نگاهیدبه دفترم انداختم:
آیه ۳۶ در یک کلام تجلی اخلاقه
کسی نمیتونه منکر این بشه که اسلام به عنوان دین اخلاق رو ستوده
بیشتر از همه ادیان و همه تفکر ها به گواه مستندات
اما چرا بعضی ها چاره اندیشی اسلام در مواقع خاص رو جای خشونت جا می زنن و چشمشون رو روی این همه آموزههای اخلاقی می بندن؟
کتایون_ مهم نتیجه است که داریم میبینیم پیغمبر شما بعد از رفتنش از خودش چی به جا گذاشت؟
جنگ و غارت!
_قبلا هم گفتم بعد از پیامبر فتوحاتی که صورت گرفت هیچ کدوم چندان اخلاقی و اسلامی نبود*
خصوصا در دوره بنی امیه به بعد و بنی عباس که خلافت اسلامی تبدیل به اپراطوری شد اما این برمبنای آموزه های اسلام نبود و حقیقت اسلام مقابل این پدیده قیام کرد و بعدا میگم این اتفاق چطور افتاد اما این میراث پیامبر ما نیست!
رمان های مـــذهبـــی 🕊
یه مرد تکیه گاه همسرشه یه پدر تکیه گاه دخترشه یه برادر تکیه گاه خواهرشه حتی ترجمه اش رو اگر نگاه کن
کم کم حال خوش معنوی هم با نماز پیدا می کنن
این نمازی که ما آدمای عادی میخونیم شاید به اندازه تمرینات ابتدایی یوگا هم انرژی نداشته باشه
اما اگر با دائمون و یحافظون رسوندیش به جایی که تیر از پات کشیدن و دردی حس نکردی دیگه میشه گفت هیچ چیز در جهان نمیتونه مثل این نماز تولید انرژی کنه
یعنی می خوام بگم ساختار طوری طراحی شده که امکان دسترسی بسیار بالاست بالاتر از هر چیزی اینکه تو چقدر میبری بسته به نوع استفاده خودت داره
زیباترین صورتی که توی این جهان میتونه رخ بده قطعاً نمازه
چه چیزی زیباتر از ارتباط با خدا اونهم با روش دلخواه خودش در این کره خاکی وجود داره
ما راحت از کنار این امکان که برای هممون فراهمه میگذریم
ژانت_ قضیه تیر چی بود
_ توی یکی از جنگها یک تیر به پای امیرالمومنین علیبنابیطالب فرو میره که چون عمیق بوده تحمل نمی کرده که برش دارن یعنی دردش زیاد بوده
در نهایت خودش میگه من نماز میخونم شما تیر رو بردارید چون میدونه که در نماز آرومه و حواسش معطوف به خداست
چشم هاش از شگفتی برق زد:
_ چقدر عجیب!
کتایون حرفش رو قطع کرد:
_ ولی شما یک داستان دیگه هم دارید که علی بن ابیطالب توی نماز انگشترش رو به فقیر داده چطور اونجا حواسش به اطرافش هست اینجا نه؟
_من نگفتم حواسش به اطرافش نیست حواس که محدود به مکان نیست روح همزمان میتونه به همه جا مسلط باشه و غرق خدا و ارتباط با خدا هم باشه
نماز مستی و صوفی گری نیست که از خود بیخود بشیم آگاهی محضه متوجه خدا هستی ولی هر چیزی رو اراده کنی میتونی بهش توجه داشته باشی و در دایره توجهت وارد کنی
به خصوص اینکه این مسئله هم جهت با قرب به خدا باشه
کمک به فقیر هم خواست خداست
نماز یعنی تمرکز بر تقدیس و پرستش خدا یعنی تو آنقدر بر این مسئله متمرکزی که وقایع دیگر رو درون این دایره راه نمیدی اما اگر حادثه مهمی رخ بده تو آگاهانه این حادثه رو درون این فضا و تمرکزت راه میدی و درک میکنی
من گفتم دردی رو احساس نمیکنه دلیلش هم آرامش روانی ایه که در نماز حقیقی حاصل میشه
عجیب هم نیست
طرف تمرکز میکنه روی تخت میخ میخوابه و دردی حس نمی کنه
کسی که بتونه اعصابش رو به حد نرمال آروم کنه طبیعتاً این براش مقدور میشه
نماز ظرف خوبی برای این تمرین هاست اگر آدم مستعد باشه
تمرین آرامش اعصاب تمرین تمرکز البته هدف نماز فقط عبادت خداست اما این جایزه های جانبی رو هم داره دیگه برای آدم
مثل روزه که گفتم اما هدف همون ادبه
صدای اذان از گوشیم بلند شد
با لبخند از جام بلند شدم:
_من وقت ادبمه با اجازتون!
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
@romanemazhabi
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
سلام شبتون بخیر باشه ☺️
دوستان از این به بعد تمامی نظرات ، پشنهادات و انتقاداتتون رو توی لینک ناشناس مخصوص به رمان ها شنوا هستم
(فقط مختص به رمان هستش )
https://harfeto.timefriend.net/17323032098770
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان ضحی💗
قسمت26
از نماز که برگشتم ژانت مشغول گرم کردن کنسرو زبان بود
تشکر کردم و در سکوت شام صرف شد
بعد از شام برای اینکه کتایون دیرش نشه خیلی زود شروع کردیم تا باقیمانده بحث به اتمام برسه:
_خب...
آیه ۵۳ میفرماید یهود هیچ سهمی درحکومت روی زمین ندارن
حالا چرا؟
چون قبلا امتحان پس دادن!
چون اگر در راس قرار بگیرن چیزی به بقیه نمیدن انحصار طلبن
همین مسئله توزیع عادلانه ثروت که امروز در جهان میبینیم بخش عمده ای از ثروت دنیای امروز در دست تعداد بسیار اندکی از مردم جهانه و به قول خودت تعداد بسیار زیادی از این تعداد اندک یهودی هستن و با مدیریتی که ارائه دادن شکاف طبقاتی بین ابناء بشر رو بیشتر کردن
به این دلیل خدا اونها رو محق نمیدونه
چون ظالم هستن و ثابت شده هم هست تجربتا
۵۹ آیه ویژه ایه
می فرماید مطیع امر خدا و رسول و صاحبان امر باشید
این صاحبان امر بر امت چه کسانی هستن؟
خیلی مهمه باید حتما بشناسیمشون چون آیه به ما میگه از اونها تبعیت کنیم
خود آیه در ادامه کد هم میده که اگر درمورد تشخیص این افراد مشکل پیدا کردید به خدا و پیامبرش ارجاع بدید*
این نکته رو گوشه ذهنتون داشته باشید بعدا بیشتر توضیح میدم
آیه ۶۴ رسماً به مسلمانها یاد میده برای بخشش به پیامبر توسل کنید
میگه اگر می اومدن پیش تو گفتن خدایا ببخشید و تو براشون استغفار می کردی خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند اونوقت یک عده توسل رو شرک میدونن
_ خب اون در زمان حیات پیامبرتون بود ولی بعد از فوت و از قبرش منطقی به نظر نمیاد
_ اگر منطق منطق قرآن و یک مسلمان باشه که قرآن میگه شهیدان زنده اند یعنی مقام یک شهید عادی از پیغمبر امت بالاتره؟
میشه گفت بعد از توفی دست پیامبر از دنیا کوتاه میشه و دیگه ناظر هیچی نیست؟
یعنی پیامبر درکی از کسانی که زیارتش میکنند نداره؟
میگن مومن زائر قبرش رو میبینه و به خانوادش سر میزنه بعد پیامبر متوجه نمیشه کی اومد سر خاکش چی گفت یا از راه دور بعد مکان مانع درکش میشه؟
فهم ما در دیدگاه اسلامی از روح شعور و آگاهی مطلقه قطعا از جسم خیلی کاراتره در درک اونم روح مومن چه برسه به روح پیامبر!
طبق نص صریح آیات همین قرآن که براتون خوندم پیغمبر گواه ماست میشه از اعمال ما بی خبر باشه و گواه ما باشه؟
حالا که درک میکنه ممکنه بی تفاوت باشه؟ پیامبری که در زمان حیات تا این حد برای مردم مهربان و رئوف و دلسوز بود
اصلاً فلسفه پیامبری یعنی رافت و دلسوزی برای امت اصلاً چه قدر منطقیه اینکه بگیم پیامبر بعد از توفی امتش رو رها میکنه و دیگه به تدبیر امورشون توجه نداره!
یا اینکه وقتی که زنده بود خدا حرفش رو گوش میداد و دعاش رو برآورده می کرد حالا که در جوار حق ساکنه خدا خواسته ش رو اجابت نمی کنه؟! خیلی سطحیه این برداشت ها
آیه ۶۵ صریحا اطاعت محض در برابر رسول خدا رو دستور میده و این چیزی جز تایید معصومیت پیامبر و امر به ولایت و ولایتپذیری نیست
_ ۱۲۸ رو ببین چرا همش از زنها می خواد تحمل کنن با وضع ناجور شوهرشون بسازن چرا زنها باید بسوزن و از بین برن به خاطر رفاه مردا؟
_ زنان کارگزاران خدا هستند در امور فرهنگی و تربیتی همونطور که مردان در امور نظامی
گفتم آرزو و غایت رشد بشر اینه که وسیله خدا باشه
خب خانمها در امور تربیتی و فرهنگی نایب خدا روی زمین هستن
برای همین هم تربیت فرزند به اونها واگذار می شه و در درجه بعدی تدبیر همسرانشون
چون فقط یک زن میتونه یک مرد معیوب رو به زندگی برگردونه و از انحطاط و جهنمی شدن نجات بده
با اخلاق خوش با استفاده از تسلط به زبان خودش
اگر کسی با اونها راه نیاد از دست میرن و کلی آدم رو هم با خودشون نابود میکنن
نقش تربیتی زن اینجا اینه که این مرد رو کنترل کنه و فقط همون زن میتونه و اصلا هم لازم نیست له بشه!
از محبت خار ها گل میشود
عطر و بویش سهم بلبل میشود
خودش هم از این فضای خوبی که به وجود میاره کیف میکنه مفید بودن خودش رو حس میکنه
محبت میده و بالاخره محبت هم میگیره
این اجبار نیست یک درجه است یک نوع جهاده
چطور یه بچه زبون نفهم رو از صفر تربیت میکنی یه آدم بدقلق رو نمیتونی رام کنی؟
اتفاقا فقط تو از پسش برمیای خب از تواناییت استفاده کن
همونطور که خدا معایب ما رو تحمل میکنه درجا ولمون نمیکنه ما هم یکم معایب هم رو تحمل کنیم بد نیست
ضمنا قرآن فقط به زن سفارش نمیکنه دائم داره به مردها هم سفارش میکنه اخلاق خوبی داشته باشید آزار و اذیت نرسوندید برای هر دو طرف وظایفی تعریف میکنه که هرکدوم مکمل همن
آیه ۱۲۹ هم که دیگه تمایل خودش رو به تک همسری برای حفظ ساختار خانواده نشون می ده دفعه قبل به این آیه استناد کردم
سکوتم که طولانی شد کتایون پرسید: تموم شد؟
_انگار
از بلند شد و تک کت چرمش رو تن کرد:
پس من دیگه برم
قرار بعدی باشه برای یکماه دیگه
هماهنگ میکنیم
میدونستم عجله ش بخاطر چیه پس خیلی معطلش نکردم
رمان های مـــذهبـــی 🕊
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان ضحی💗 قسمت26 از نماز که برگشتم ژانت مشغول گرم کردن کنسرو زبان بود تشکر کردم و در سک
بیا تو...
کنارم نشست و با انگشت مشغول بازی با تسبیح روی سجاده شد
انگار اونهم اومده بود که حرفی بزنه
پرسیدم: طوری شده ژانت؟!
_خب راستش
چند وقته میخواستم باهات حرف بزنم ولی نمیشد
امشب که زود رسیدی گفتم وقتشه
_اگر درمورد تخلیه اینجاست امیدوارم حالا که کم کم زمستون تموم میشه یه جایی پیدا بشه و..
_نه اصلا ربطی به اون نداره
من یه بدهی به تو دارم
هر چی فکر میکنم میبینم اگر ازت عذرخواهی نکنم حالم خوب نمیشه
رفتار من با تو خیلی بد بود مخصوصا اون..
اون سیلی بیخود و بی معنی
واقعا نمیدونم چرا تا این حد عصبانی بودم وقتی دیدم خونه تغییر کرده انگار تمام خاطره هام رو یک جا ازم گرفته باشن
دیوونه شدم
ولی تو هیچ وقت به روم نیاوردی و تلافی نکردی
و این منو شرمنده تر کرده
_دیگه بهش فکر نکن هر چی بود گذشت
_یعنی میبخشی؟
_معلومه
فراموشش کن
_اون زمان از اینکه خون تو توی رگهام بود خیلی احساس بدی داشتم
ولی الان از این بابت خیلی خوشحالم و افتخار میکنم
_دیگه لوس نشو خون من مگه چه ارزشی داره که بهش افتخار کنی
_خون تو پر از شجاعت و عشق به آدمهاست
تو واقعا آدم خوبی هستی ضحی!
_فکر کنم یکی سرکارت گذاشته آدرس اشتباه بهت دادن پاشو به فکر شام باش بذار منم دعامو تموم کنم
با لبخند و در سکوت نگاهی بهم انداخت و بعد بیرون رفت
من هم دوباره مشغول شدم
رمان های مـــذهبـــی 🕊
بیا تو... کنارم نشست و با انگشت مشغول بازی با تسبیح روی سجاده شد انگار اونهم اومده بود که حرفی بزنه
تا دم در همراهش رفتیم و من آهسته گفتم:
اگر اتفاقی افتاد یا کمکی لازم داشتی بگو
همونطور که بوتش رو به پا میکشید گفت: در تماسیم
ژانت کاری نداری؟
ژانت هم با لبخند بدرقه ش کرد:
_نه عزیزم مواظب خودت باش
فقط خیلی به مادرت سخت نگیر باهاش راه بیا
اون دوست داره صداتو شنوه معطلش نکن
بعضی وقتا فرصتا زود از دست میرن!
لبخند سر حسرتش انگار قلب کتایون رو بدرد آورد که صورتش جمع شد: حتما
مواظب خودتون باشید
فعلا شب بخیر...
کتایون که رفت ژانت هم عزم خوابیدن کرد:
من فردا صبح خیلی زود باید برم سر کار
اگر ممکنه تو ظرفا رو بشور
شبت بخیر
_حتما
شبت بخیر
...
هنوز چند روز از ملاقات آخر نگذشته بود که کتایون زنگ زد
دوباره وقتی که درحال حاضر شدن برای خروج از آزمایشگاه بودم
انگار ساعت کاریم رو میدونست
جواب دادم:
سلام جانم
_خوبی؟
وقت داری حرف بزنیم؟
قدمزنان به سمت ایستگاه اتوبوس جوابش رو دادم:
آره
چه خبر؟
شیری یا روباه
_چی بگم
شیری که روباهه!
با مهناز حرف زدم...
هرطور بود از زیر زبونش حرف کشیدم
حدسم رو به زبان آوردم:
حرفهای مامانت رو تایید کرد؟
_تلویحا
از دیشب که باهاش حرف زدم چشم رو هم نذاشتم
حالم خیلی بده
نمیدونم چکار کنم!
یه حس تنفری از پدرم پیدا کردم که...
حتی تحمل خونه ش هم برام سخته
میخوام مستقل شم!
از شوک جمله ش سرعت قدمهام کاهش پیدا کرد:
_مطمئنی؟
یعنی میخوای همه چیزو به بابات بگی؟
_نه برای چی!
میگم میخوام مستقل شم!
میدونی که اینجا چیز عجیبی نیست
_یعنی مخالفتی نمیکنه؟
_نمیتونه!
وقتی من بخوام برم اون که نمیتونه جلومو بگیره
تازه فکر کردی فرقی به حالش میکنه؟
اونقدر سرش گرمه که اصلا براش مهم نیست من چکار میکنم!
_چی بگم
امیدوارم کدورتی پیش نیاد
_تو باید یه کاری برام بکنی!
_چه کاری؟
_من دیگه از تنهایی خسته شدم
با ژانت حرف بزن
دست از سر اون سوییت برداره!
شما هم با من بیاید تو همون آپارتمانی که اجاره میکنم!
همون اجاره ای که به سوییت میدید بدید به من!
بی هوا زدم زیر خنده و بعد به ملاحظه نگاه متعجب مردم جمعش کردم:
_من؟
تو که میخواستی منو از این سوییته هم بیرون کنی!
اونوقت الان دعوتم میکنی خونه ت؟
صدای اونهم از اثر خنده خش افتاد:
اون مال اونموقع بود که هنوز حسن نیتت رو ثابت نکرده بودی!
بعدم خونه ژانت بود من میخوام دعوتت کنم خونه خودم
چی میگی؟
یادت نره سیما منو دست تو سپرده ها!
_خیلی خب سوء استفاده نکن
الان بحث من نیست بحث راضی کردن ژانت برای دل کندن از سوئیتشه که بعد از کار معدن سخت ترین کار دنیاست!
حالا بذار باهاش حرف بزنم ببینم چی میگه
_پس بهم خبر میدی؟
_آره ولی یکم زمان میبره!
_باشه لی اینم لحاظ کن که ستونای اون خونه دارن منو میبلعن
من همین امشب با اردشیر خان حرف میزنم
دیگه بعدش همه چی معطل هنر جنابعالیه
بالاخره اتوبوس هم رسید
همونطور که سوار میشدم گفتم:
_خبر میدم
فعلا خداحافظ!
...
وقتی رسیدم خونه ژانت هنوز برنگشته بود
شک داشتم دراین بارهدامشب باهاش حرف بزنم یا به وقت دیگه ای موکولش کنم
کارش خیلی فشرده بود و معمولا شبها به شدت خسته بود
شاید بهتر بود تا آخر هفته صبر کنم
نیم ساعتی از وقت اذان گذشته بود
وضو گرفتم و برگشتم اتاق برای نماز
در حال چادر سر کردن بودم که صدای باز شدن در پذیرایی به گوش رسید
میدونستم الان خسته ست و وقتی استراحت کرد حتما سری بهم میزنه به همین خاطر نمازم رو خوندم
هنوز سر سجاده در حال دعا بودم که ژانت به در باز چند تا ضربه زد:
سلام خوبی؟!
لبخندی به چهره خسته ش زدم:
سلام
ممنونم
خسته نباشی
رمان های مـــذهبـــی 🕊
تا دم در همراهش رفتیم و من آهسته گفتم: اگر اتفاقی افتاد یا کمکی لازم داشتی بگو همونطور که بوتش رو ب
اون شب موقع صرف غذا ماجرا رو با احتیاط با ژانت درمیون گذاشتم و همونطور که حدس مبزدم با مخالفت جدی و قطعیش مواجه شدم
اونقدر قاطع بود که باب هرگونه بحث و گفتگو بسته بود
صبح روز بعد نظر ژانت رو به کتایون منتقل کردم و گفتم از دست من کاری ساخته نیست و اگر میخواد مشکل رو حل کنه خودش باید ژانت حرف بزنه
اگرچه بازهم به موثر بودنش شک داشتم
کتایون هم گفت درگیریهای این هفته ش زیاده و نمیتونه سر بزنه و رو در رو حرف بزنه و از طرفی نمیخواد تماس بگیره و تنها با ژانت حرف بزنه پس قرار گذاشتیم صبح یکشنبه که ژانت از کلیسا برمیگرده و حالش خوبه من براش صبحانه آماده کنم و سر میز صبحانه کاملا اتفاقی! کتایون با من تماس تصویری بگیره و بعد به این طریق با ژانت صحبت کنه!
صبح یکشنبه وقتی بیدار شدم به زمان برگشت ژانت چیزی نمونده بود
نمیشد صبحانه مفصلی حاضر کرد فقط تونستم چای دم بگذارم و از مرباهای خونگی زن عمو خرج کنم
به نظر من کره و مربای آلبالو خلق هر انسانی رو باز میکنه!
امیدوارم ژانت هم همینطور فکر کنه!
میز آماده شده بود و من مشغول ریختن چای برای خودم بودم که در باز شد
فوری یک استکان دیگه هم برداشتم و قبل از اینکه نزدیک بشه بلند گفتم: سلام
دوربینش رو روی کانتر گذاشت و اومد تو
نشست روی صندلی و با ذوق گفت:
_ سلام
امروز بالاخره موفق شدم چند تا عکس از کلیسا بگیرم!
_خب به سلامتی میشه عکساتو دید؟
_آره آره حتما
بیا...
دوربینش رو برداشت و شروع کرد باهاش کار کردن
سینی رو روی میز گذاشتم و کنارش نشستم: چرا تابحال نتونسته بودی عکس بگیری؟
_آخه حین مراسم که نمیشه میخوام حواسم کاملا به نیایش باشه
بعدش هم که همیشه مجبور بودم عجله کنم که اتوبوس نره
اما امروز نیایش ده دقیقه زودتر تموم شد و با خیال راحت عکس گرفتم هم از داخل هم از بیرون بیا ببین
دوربین رو داد دستم و گفت: با این دکمه برو جلو و همه رو ببین
همونطور که عکسها رو تماشا میکردم روشون توضیح هم میداد
یکم که گذشت گفت: میبینی چه شکوهی داره؟
_آره خیلی بزرگ و لوکسه! ولی خالی! متناسب ظرفیتش جمعیت نداره
آهی کشید:
بله همیشه همین منو متاسف میکنه که شهری مثل نیویورک با این همه جمعیت چرا باید مراسم نیایشش اینقدر کم جمعیت برگزار بشه اونم وقتی فقط هفته ای یک باره!
سر جنباندم: درسته!
بقیه عکسها رو هم دیدم و دوربینش رو تحویل دادم:
واقعا عکاس خوبی هستی
حالا زودتر صبحونه ت رو بخور تا چای یخ نکرده
باذوق روی میز چشم گردوند:
_چقدر زحپت کشیدی امروز ممنونم
و مشغول خوردن شد
یکم که گذشت پرسیدم: ژانت متوجه شدی این مربای چیه دیگه؟
_آره آلبالو دیگه
_چطوره؟
_خوبه ولی زیادی شیرین نیست؟
مگه آلبالو نباید ترش باشه؟
_بستگی به ذائقه بومی داره دیگه ایرانیا به شیرینی مایلن بیشتر از بقیه طعم ها
مثلا شما تلخی رو میپسندید قهوه میخورید
ما کمتر تلخی دوست داریم
بیشتر شیرینی و شوری
خندید: یعنی اینم برات از ایران فرستادن؟
_آره زن عموم هر سال مربا درست میکنه برا منم حتما میفرستن
زن عموم همون مامان رضوانه ما تو یه ساختمون زندگی میکنیم خونه قدیمی و پدری باباهامون
آهانی گفت و دوباره مشغول خوردن شد
طولی نکشید که کتایون بالاخره پیامم رو دید و تماس گرفت
رو به ژانت با لبخندی تصنعی گفتم: ا کتایون تماس تصویری گرفته!
فوری گفت:
حتما بخاطر همون پیشنهادشه
جواب بده اگر چیزی گفت خودم جوابشو میدم!
با خنده ای که سعی در کنترلش داشتم جواب دادم:
_سلام خوبی؟
چه خبرا!
کتایون_سلام
ممنون
شما خوبید؟
خواستم ببینم تعطیلات بدون من چکار میکنید!
ژانتم اونجاست؟
ژانت گوشی رو به سمت خودش برگردوند:
_بله هستم
دلت تنگ شده بود یا حرفی داشتی؟!
کتایون هم تعارف رو کنار گذاشت:
_هم یکم دلم تنگ شده بود هم یکم کار داشتم!
ژانت دلیل مخالفتت چیه؟
_یعنی نمیدونی؟
_خب میدونم ولی نمیشه یکمم به من فکر کنی!
منم رفیقتم
تو میتونی همه جا به یاد پدر و مادرت باشی
ولی من بدون شما تنها میمونم!
ژانت سر تکان داد:
کتی حرفت منطقی نیست اگر تو میخوای مستقل شی ولی احساس تنهایی میکنی تو باید بیای پیش ما نه که ما بیایم پیش تو!
ما دونفریم و تو یه نفری!
من هم به اندازه کتایون از این پیشنهاد تعجب کردم چون مطمئن بودم زندگی توی سوییت کوچیکی مقل اینجا برای کتایون ممکن نیست!
کتایون_منظورت اینه که منم بیام اونجا و سه نفری با هم تو اون سوییت فسقلی زندگی کنیم؟
اونجا که دوتا اتاق بیشتر نداره!
ژانت شانه بالا انداخت:
به نظرم تنها راهه!
چون من حاضر نیستم اینجا رو ترک کنم!
تو هم مختاری
اگر اینجا برات کوچیکه میتونی بری یه جای بزرگ اجاره کنی!
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
@romanemazhabi
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان_ضحی💗
قسمت27
اون روز گفتگو بین ژانت و کتایون به نتیجه نرسید و منجر به دلخوری شد و البته پادرمیانی من هم دردی رو دوا نکرد
و بعد از اون شیرینی مربای آلبالوی زن عمو هم نتونست کام ژانت رو شیرین کنه
درکش میکردم
توی موقعیت بدی قرار گرفته بود
از طرفی نمیخواست خونه ای که پر از خاطرات مشترک با پدر و مادرش بود رو ترک کنه و از طرفی نمیخواست به بی توجهی مقابل رفیقش متهم بشه و دلش رو بشکنه
کتایون هم دلخور بود و هم امیدوار و از من هم توقع داشت واسطه گری رو کنار نگذارم و باز با ژانت حرف بزنم
عجیب اینکه درخواست ژانت هم همین بود!
که با کتایون حرف بزنم!
و من این میان سرگردان!
کمی با این حرف میزدم
کمی با اون
هیچ کدوم هم ره به جایی نمیبرد!
بعد از گذشت دو هفته یقین کردم ژانت به هیچ وجه قانع نخواهد شد و تمرکزم رو روی کتایون گذاشتم!
بهش گفتم یا قبول کنه فعلا با ما زندگی کنه تا چند وقت دیگه من برم و جا براشون باز بشه
یا قید همخونگی با ژانت رو بزنه
طول کشید تا تقریبا راضی شد برای مدت کوتاهی توی سوییت کوچیک ما زندگی کنه
به این امید که بعدها ژانت رو راضی کنه همراهش به آپارتمان بزرگتری کوچ کنه
کتایون اگرچه مرفه بزرگ شده بود رفاه زده نبود و با شرایط راحت کنار می اومد
اما واقعیت این بود که اون سوییت فقط دو اتاق خواب داشت
بنابراین من دوباره مشغول گشتن برای پیدا کردن یک جای مناسب شدم
روزهای اسفند مثل همیشه زودتر از بقیه اوقات سال میگذشت حتی وقتی زندگیم با تقویم دیگه ای تنظیم میشد
پایان آخرین هفته اسفند در حالی رسید که هوا تقریبا بهاری شده بود و من همیشه با این هوا یاد خرید عید می افتادم!
چه توی آلمان و چه اینجا
اما خب خرید معنا نداشت وقتی دید و بازدید و مهمان و مهمانی در کار نبود
توی اتاق مشغول گردگیری میز و کتابخونه بودم که کتایون رسید
دست پر اومده بود
با تمام مایحتاج لازم برای هفت سین...
بعد از سلام و احوال پرسی متعجب پرسیدم: اینا رو از کجا آوردی تو؟
همونطور که پشت میز مینشست گفت:
_از خونه...
سفارش آقای فرخی! بود مثل هر سال براش آوردن ولی چون نبود پولشو من دادم برا همین یکمش رو آوردم اینجا
من و ژانت هم پشت میز نشستیم و من گفتم:
_خیلی لطف کردی ولی نیازی نبود ژانت که براش مهم نیست منم با همون سفره نصفه نیمه همیشگی خودم راضی ام
_نه دیگه نشد من راضی نیستم من دوست دارم سفره هفت سین همیشه کامل باشه!
_خب تو خونه خودتون کاملشو بنداز
_خب همین دیگه خونه من اینجاست
چشمهای ژانت تا منتها الیه بالا و پایین باز شد:
جدی میگی؟
یعنی تصمیم گرفتی بیای اینجا؟!
کتایون کمی دلخور سرتکون داد:
فعلا!
تا ببینم بعد چی میشه
البته اگر جاتون تنگ نیست!
ژانت با ذوق شانه هاش رو بغل گرفت: کتی عاشقتم
باور کن دلم نمیخواد هیچ وقت ازم ناراحت باشی
حتما درکم میکنی!
کتایون با همون حالت سر تکون داد:
متوجهم!
حالا مطمئنید با اومدن من به مشکل برنمیخورید؟
جاتون تنگ نمیشه؟
فوری گفتم:
من که دنبال جا هستم
یه سوییت پیدا کردم که تا آخر آپریل خالی میشه
تا اونموقع اگر تحمل کنی...
کتایون فوری گفت: اگر تو بخوای بری من اصلا نمیام!
من نمیخوام جای کس دیگه ای رو بگیرم!
گفتم: جای کس دیگه کدومه من از اولم قرار بود برم ربطی به اومدن تو نداره! من...
ژانت با لحنی که کمی هم پریشانی راشت جمله ام رو نیمه تمام گذاشت:
ضحی جون اگر من در حضور کتی ازت عذرخواهی کنم این بحث رو تمومش میکنی؟!
_منظورت چیه ژانت مگه قرار نبود بعد از زمستون من از اینجا برم!
کلافه گفت: میدونم از دستم دلخوری ولی فراموشش کن دیگه!
گیج گفتم: چی رو فراموش کنم کی گفته من از تو دلخورم!
ژانت_ای بابا خودتو به اون راه نزن دیگه
خیلی خب قبوله
اگر من همونجور که ازت خواستم از اینجا بری ازت خواهش کنم اینجا بمونی قبول میکنی؟
همینو میخواستی؟!
_آخه چرا؟!
_نمیدونی؟
فکر میکردم ما دیگه دوستیم!
حالا که کتی میخواد بیاد تو میخوای بری؟!
_آخه جاتون...
کتایون دفتر جمع و جورش رو از کیف بیرون کشید و روی میز گذاشت:
من چیز زیادی نمیارم فقط یه تخت بادی که اونم یه گوشه میذارمش
با چند دست لباس و خرت و پرت ریز
یعنی واقعا انقدر برات سخته همخونه شدن با دونفر؟
به لوس بازیش خندیدم:
من تو خوابگاه تو به اتاق با شیش نفرم زندگی کردم!
من گفتم شما اذیت نشید
حالا که اصرار میکنید باشه!
فعلا میمونم تا ببینم چی میشه!
حالا کی رسما تشریف فرما میشید؟
_یکی دو روز دیگه!
ژانت کنجکاو پرسید: پدرت نگفت چرا چنین تصمیمی گرفتی؟
_چرا...
منم گفتم از تنهایی خسته شدم تو که هیچ وقت خونه نیستی میخوام یه مدت با دوستم زندگی کنم
گفتم: خب چی گفت؟
رمان های مـــذهبـــی 🕊
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان_ضحی💗 قسمت27 اون روز گفتگو بین ژانت و کتایون به نتیجه نرسید و منجر به دلخوری شد و البت
_سه شنبه وسایلم رو میارم حالا چه خونه تکونی؟
_عزیزم قبلا هم گفته بودم اگر شما تشریف آوردی قدم سر چشم ما گذاشتی این حال و پذیرایی رو تمیز کنیم و بدون کفش رفت و آمد کنیم که زمینش برای بنده قابل استفاده باشه چون قاعدتا اتاق میشه قرق جنابعالی
_باشه بگو چی میخوای برای تمیزکاری بگیرم برات
_شرمنده این یه قلمو با پول نمیتونی از زیرش در بری! باید کمک کنی!
_جان؟
_جانت بی بلا
آستینا رو میدی بالا قشنگ کمک میکنی
اینجا خیلی کار داره!
آهی کشید: پس بگو کوزت گیر آوردی!
_حالا...
ژانت با ذوق دستی به هم زد:
تنبل نباش کتی مرتب کردن خونه خیلی حال میده! منم دوست دارم بدون کفش تو خونه راه برم میشه اتاق منم کمک کنید تمییزش کنم؟
لبخندی به روی کتایون زدم:
البته ژانت جان خیالت راحت!
خب اگر موافق باشید شروع کنیم!
با تکان سر موافقتشون رو اعلام کردن و من هم با نگاهی به دفترم شروع کردم:
_بسم الله الرحمن الرحیم
جزء ششم سوره مائده...
کتایون کلامم رو قطع کرد:
_آیه ۳ آیه ای هست که شیعیان ادعا میکنن مربوط به واقعه غدیره ولی این آیه داره درباره حلال و حرام گوشت ها صحبت می کنه و هیچ ربطی به چیزی که شما میگید نداره
_ آره داره درباره حلال و حرام گوشت صحبت میکنه بعد یهو میگه امروز دینتان را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین شما برگزیدم!
بعد دوباره میره سر مسئله گوشت حلال و حروم!
یکم زیادی حماسی نیست برای یک حکم حلال و حرام غذا؟
واقعاً منطقیه به خاطر مشخص کردن حرام و حلال گوشت دین کامل بشه و نعمت تمام بشه و کافران مایوس بشن و...
حکم مهم تر از این در قرآن داده نشده؟
تازه این آیه جزء آخرین آیات نازل شده قرآنه خدا یادش رفته حلال و حرام گوشت ها رو قبلا توی بقره هم گفته بود؟
این یک فن برای حفظ کردن محتوا از تحریفه
در جاهای دیگه قرآن هم به کار رفته حالا نشونتون میدم
یه پیام وسط یک متن که سر و تهش یک موضوع دیگه قرار میگیره اما قابل تشخیصه که این متن مال اینجا نیست
ضمنا فقط هم شیعیان نقل نمی کنن شما برو کتاب الغدیر علامه امینی رو بخون ببین چند تا سند از اهل سنت درباره شان نزول این بخش از آیه اومده*
اصلاً قابل انکار نیست خود اهل سنت هم انکار نمیکنن اصلا شان نزولش رو فقط میگن این اتفاق به معنای بیعت نیست و کلمه ولی به معنای سرپرست نیست و به معنای دوسته
ژانت_ من یکم گیج شدم نمی فهمم چی می گید واضح تر حرف بزنید لطفاً
توضیح دادم:
_ بعد از فتح مکه پیامبر کماکان محل زندگیشون مدینه بود و برای حج سالانه به مکه مشرف میشدن
سال آخری که پیامبر در قید حیات بودن و به حج رفتن و به حج الوداع معروفه همه مسلمانان همراهشون بودن
موقع برگشت از مکه به مدینه توی یه محلی بنام غدیر خم همه کاروان رو که از جاهای مختلف اومده بودن جمع میکنن
سه روز توی اون بیابون اطراق میکنن که همه کسایی که عقب تر هستن برسن و همه کسایی که جلوتر بودن برگردن
یعنی انقدر مطلب مهمیه که همه باید بشنون
خب همه کنجکاو بودند ببینن جریان چیه
پیامبر روز سوم فرمودند از جهاز شتر ها یک تل درست کنید که همه جمعیت من رو ببینند وقتی سخنرانی می کنم!
وقتی آماده شد از این تل بالا رفت اول خطبهای خوند بعد دست پسرعمو و دامادش علی بن ابیطالب رو گرفت و بالا برد و فرمود:
"من کنت مولاه فهذا علی مولاه"
یعنی هر کس تاامروز من ولی و سرپرست او بود این علی هم از این به بعد مولا و سرپرست شه و باید بپذیردش
ولایت امت رو واگذار کرد برای بعد از توفی خودش به ایشون و جانشین مشخص کرد
یادتونه توی یکی از آیات موسی قبل از رفتن به میقات جانشین تعیین کرد؟
یعنی پیغمبر ما تا این حد دوراندیشی نداشت که باید بعد از خودش جانشین معین کنه؟
با اینکه در همین حج اعلام میکنه این آخرین حج منه یعنی میدونه که زمان وفاتش نزدیکه!
میگن ولی در اینجا به معنی دوسته نه سرپرست چون کلمه های عربی اکثراً چند کاربردی هستن
حالا چقدر منطقیه که یک پیغمبری با این سبقه این دین، سه روز مردم رو توی بیابون علاف کنه که همه بیاید بشنوید که چی هر کی منو دوست داره علی رو هم باید دوست داشته باشه!
آخه چه اهمیتی داره اصلا مگه دوست داشتن زوری میشه ممکنه یکی رو دوست داشته باشی یکی رو نداشته باشی تازه تو روایات هست که بعد از این حرف پیامبر همه اومدن تبریک گفتن و بیعت کردن
تبریک و بیعت برای چی برای دوست داشتن؟