eitaa logo
رمانهای جذاب
332 دنبال‌کننده
129 عکس
51 ویدیو
12 فایل
برای این کانال مشکلی پیش اومده 👇کانال جدید👇 با ما همراه شوید👇 https://eitaa.com//romanhayejazzab #گروه_فرهنگی_تربیتی_نسل_سلمان
مشاهده در ایتا
دانلود
مادرم چون دیگه حال و حوصله سروصدای زیادی نداشت، گفت این تازه زایمان کرده، بخواین همینطوری دورش جمع بشین، سر دردمیگیره و یه عمری تو جونش می مونه.دیگه یا شبیه مادرشه یاپدرش دیگه،چهار روزدیگه که بزرگتر شه بیشتر ‌مشخص میشه شکل کیه. خواهرهای هادی که انتظار همچین حرفی رو نداشتن جا خوردن. می دونستم خانوم تر از این حرفهان که بخوان حرمت مادر منو بشکنن و بهش چیزی بگن. اما از اینکه ناراحت شده بودن، منم ناراحت بودم. اما نمی تونستم به مادرم حرفی بزنم. برای همین همه رفتن تو اتاق خاله زینب تا دور و بر من کمتر شلوغ باشه.اوناکه رفتن طوری که مادرم عصبانی نشه گفتم چرا این حرفو زدی، ناراحت شدن! مادرم گفت:خب بشن، چیکارکنم؟ تو خامی، جوونی، اولین زایمانته. حالیت نیست، الان سرت خالیه! صدا که بپیچه توش یه عمری سر درد میگیری. تو اون یازده روزی که مادرم کنارم بود هر بار با زبونش کسی رو می رنجوند. اما چون مادرم بود، من نمیتونستم بهش اعتراضی کنم و بقیه هم گذشتشون زیاد بودو حرفی نمیزدن. شب هفتم محمد که رسید، مهمونی کوچیکی گرفتیم و همه توی اتاق خاله زینب جمع شدیم. خانواده منم همه بجز منیر اومده بودن وپدرم با خودش دو سه دست لباس وقنداق و یک دست لباس بافتنی که معلوم بود کار مادرمه و کمی نبات که مادرم همه رو از قبل آماده کرده بود،به عنوان سیسمونی آورده بوده. ننه جان گفت حالا که تو این چند روز بچه رو محمد صدا زدیم خوب نیست اسم دیگه ای روش بزاریم. محمد اسم خوبیه و بقیه هم موافقت کردن. روز یازدهم مادرم بقچه لباس های من و محمدو جمع کرد تا به همراه ننه جان و خاله زینب و معصومه به حمام ده بریم. ننه جان نقل و نبات و شربت و هندوانه و لقمه های نون و پنیر و سبزی آماده کرده بود.توی یه کاسه ماست و شیره ریخته بود و توی سینی نون گذاشته بود تا با خودمون به حمام ببریم. توی راه، خاله زینب برای سلامتی من و بچه شعر میخوندو بقیه دست میزدن.وقتی به حمام رسیدیم اول خاله زینب ومادرم منو شستن و بعد محمدو شستن.در آخر هم ننه جان از کسایی که توی حمام بودن پذیرایی کرد. اونایی که حمام کرده بودن وبه خونه شون رفته بودن، برای چشم روشنی با خودشون ماست و پنیر و نون و نبات وتخم مرغ و از اینجور چیزا برای ما می آوردن و میدادن به ننه جان. بعد از حمام به خونه ما رفتیم.منیر آبدوغ خیار درست کرده بودو منتظر ما بود تا به خونه بریم. تا چشمش به ما افتاد زود دویدو بچه رو از بغل ننه جان گرفت و بوسید. تا عصر که اونجا بودیم منیر یک لحظه هم از محمد جدا نمی شد. حتی وقتی که محمد خواب بود، هم منیر اونو بغل کرده بود. روزها می گذشت و ننه جان توی نگهداری از محمد خیلی به من کمک می کرد.منم اخلاق هادی دستم اومده بودو تا جایی که میتونستم کاری که هادی رو عصبانی کنه انجام نمیدادم. تقریبا محمد شش ماهه بود که یه روز کاظم اومد خونه ما و گفت که مادرم گفته امروز با ننه جان بریم خونه شون. معمولا من هروقت می رفتم دهمون حمام از اونجا به خونه مادرم میرفتم.خیلی پیش نمی اومد که مادرم مارو دعوت کنه، برای همین دلم شور افتاده بود. زودآماده شدیم و همراه کاظم به خونه ما رفتیم.مادرم تا مارو دید با خوشحالی اومدو محمد رو از من گرفت و مارو دعوت کرد اتاق مهمونخونه. درو دیوارو خونه از همیشه تمیزتر بودو خوشحالی از صورت مادرم میبارید.وقتی رفتیم توی اتاق مهمونخونه چند تا طبق گوشه اتاق بود.مادرم روی طبق ها پارچه قرمز انداخته بودو خیلی چیزایی که توی طبق بود مشخص نبود. مادرم گرم خوشامد گویی با ننه جان بود که رفتم پیش منیرو ازش پرسیدم اون طبق ها مال چیه؟ منیر لبخندی زدو گفت میخوان برای زن اصغر ببرن. با شنیدن این حرف مثل کسی که توی سرش بزنن بی حرکت موندم و بعد پرسیدم مگه برای اصغر زن گرفتن؟چرا به من نگفتن؟ منیر پوزخندی زدو گفت ما هم دیشب فهمیدیم. ولی اصغر خودش خوشحاله.خداروشکر قمرتاج بلاخره یه نفر تواین خونه از اینکه ازدواج میکنه خوشحاله. پرسیدم تو دیدی زنشو؟ گفت نه، ولی تو امروز میبینیش. گفتم مگه تو نمیای؟ منیر گفت نه من حوصله ندارم. حالا عروسی که کنن میاد تو این خونه ،دیگه اونوقت میبینمش. میدونستم مادرم نمیزاره که بیاد. واسه همین گفتم تا تو نیای منم نمیرم. منیر نگاهی به من کردو گفت تورو خدا درد سر درست نکن قمر، توبرو کاری هم به کار من نداشته باش.از اینکه اصغرمیخواست زن بگیره خیلی خوشحال شدم و همش دلم میخواست زودتر بعدازظهر شه و زن اصغرو ببینم. مادرم‌چند تا از زن های فامیل و همسایه هارو هم دعوت کرده بودو به زری خانوم هم گفته بود بیاد.هرکاری کردم نتونستم مادرمو راضی کنم تا بزاره منیر هم بیاد.آخر سرهم یکی کوبید تو کمرم و گفت اگه تو هم نمیخوای بیای نیا