eitaa logo
رمانکده زوج خوشبخت ❤️
458 دنبال‌کننده
173 عکس
219 ویدیو
4 فایل
بنام خدا سلام دوستان به منبع اصلی رمان‌های عاشقانه مذهبی و زیبا خوش آمدید. کانال ما را به دوستان خود معرفی نمائید. لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af رونق کسب و کار کانال و گروه @hosyn405 تبلیغات به ما بسپارید در دو کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂 🍃🍁🍂🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁 🍃🍁 🍁 ༻﷽༺ 🍃ڀݭࢪ ݕڛيڄے_ڋݗټࢪ ڨࢪټے🍂 هیچی...فقط کاش میدونستی کنار عشقت بودن اونم زمانی که از هر محرمی بهت محرم تره ولی باید مواظب باشی که حتی دستتم بهش نخوره تا خانم ناراحت نشه چقدر سخته سرخ شدن گونه هام رو حس کردم و سعی کردم نگاهم رو ازش بگیرم، دستش رو زیر چونم گذاشت و سرم رو سمت خودش چرخوند، چادرم رو آروم از روی سرم برداشت و به شالم اشاره زد: -اجازه میدی؟ -لبم رو به دندون کشیدم ،لبخندی زد و ادامه داد: -دوست دارم بدون شال ببینمت ولی اگه راضی نباشی صبر می کنم تا هروقت که بخوای لبخندی به لحنش زدم و گفتم : -مشکلی نیست... شالم رو برداشت و همراه با باز کردن موهای بلندم نفس عمیقی کشید : -دریا ... -جانم بوسه روی موهام نشوند و گفت : -دیگه موهات رو رنگ نکردی ؟ خندیدم و گفتم : -از وقتی یه بچه بسیجی پرو بهم گفت رنگ مو بهت نمیاد دیگه رنگ نکردم خندید و دستش رو نوازش وار بین موهام کشوند : -امیر ؟ -جون امیر -یه سوال بپرسم؟ با خنده جواب داد: -بپرس خانمم مثلا اومدیم حرف بزنیم نه این کارا... یک لحظه موقعیتم رو فراموش کردم و با همون لحن خودش گفتم:. -این رو به خودت بگو بی حیا آبروم رو جلو مامانم هم بردی ... با لحن شوخی گفت: -من؟ مگه چکار کردم منکه پسر خوبی بودم -آره پسر خوبی بودی فقط اگه چشمک نمیزدی و مامانم نمی دید نویسنده : آذر_دالوند رمانکده زوج خوشبخت ❤️ https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af 🍁 🍃🍁 🍂🍃🍁 🍁🍃🍂🍁 🍃🍂🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁