eitaa logo
دلــ‌آرامـ‌ــ‌
20.6هزار دنبال‌کننده
421 عکس
46 ویدیو
61 فایل
﷽ متولـد :¹⁴⁰¹.⁹.³ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } دلِ نازک به نگاهِ کجی آزرده شود.. اثری خاص از فاطمه پناهنده✍ کپی‌ کردن رمان حرام و پیگرد قانونی دارد❌ 🌖ارتباط با نویسنده: @fadayymahdyy 🌗تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
هدیه ویژه❌🔥❌🔥 https://eitaa.com/joinchat/149619000Cd8e87d3897
هدایت شده از تبلیغات Dr_Rick
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درمان سریع سفیدی مو توسط شرکت فناور درمان🇮🇷 تنها با یک دوره مصرف متوجه بازگشت موهایتان به رنگ اصلی خواهید شد. 😍🤩 بـیـش از ۳۰هـــزار خـانم و آقـا از این روش معجزه_آسا نتیجـه گرفتن  🪄 روی لینک زیر کلیک کنید 😃👇 https://www.20landing.com/141/1670 https://www.20landing.com/141/1670
✿•••﴿﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 پارت در کانال جدیدمون😍 https://eitaa.com/joinchat/3794469696C6cee6e5159 حتما عضو بشید تا اتفاقی افتاد از رمان جا نمونید ••• ✿❥••به قݪم: ﴿فاطمـہ‌ پناهندہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ❌ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 【 @romankadehdalaram
پارت 1474در کانال جذابمون هدیه😍 https://eitaa.com/joinchat/644874519C6d263b9a1f حتما عضو بشین😍 بدون عضو شدن راضی به خوندن نیستیم
هدایت شده از تبلیغات گسترده پرگاس
خانزاده‌ی بودم که با بیشتر دخترای شهر دوست بودم . بخاطر اینکه سربازیم شهر دیگه‌ی نیفته و دست از دختر بازی بردارم پدرم دستور داد که ازدواج کنم😅😕 ی دختر روستایوو از پدرش خرید و به عقد دائم من دراورد.من حتی دختره رو ندیده بودم و قرار بود اون دختر فقط دوسال همسرم باشه و بعد از دوسال طلاقش بدم ولی بعد از عقد..... https://eitaa.com/joinchat/2642411885C4496ef5679 وااای بیایید ببینید دختره چی بوده که پسر عمه‌ی پسره هم عاشقش شده😄😱 این داستان دوئل بین دوتا پسره عاشقه😄
هدایت شده از تبلیغات دل‌آرام
پدرم منو پیشکش خان کرد؟😭😢 شب عروسی خواهرم پدرم با عجله اومد سراغم و گفت باید بجای خواهرم به عقد خان دربیام !😳 منو بجای خواهرم نشوندن سر سفره عقد😢 داماد که تورم رو بالا زد در گوشم چیزی گفت دنیا رو سرم خراب شد...... https://eitaa.com/joinchat/1630798236C39949ec03b واااای بیچاره دختره قبرشو با دست خودش کند😭
- بسم‌اللّٰھ🥀! روز دوم ایام فاطمیه اول
هدایت شده از تبلیغات Dr_Rick
🔴 کمردرد بدون نیاز به جراحی درمان میشود! 🔹روشی به تازگی کشف شده که با استفاده از پلاتینر تراپی امواج کِلاکْ پالْس میتواند دیسک کمر، تنگی‌کانال‌نخاعی ،سیاتیک ،آرتروز و…  را درمان کند ! ✅همین الان وارد شو و پرسشنامه رو پر کن تا بفهمی با این روش درمان میشی یا نه👇🏻 🌸👇 پرسشنامه درمان کمردرد پرسشنامه درمان کمردرد پرسشنامه درمان کمردرد
دلــ‌آرامـ‌ــ‌
✿•••﴿#عشقِ‌علیه‌السلام﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 #part_1469 - پسری که دل به دختر دیگه‌ای داده، آره؟
✿•••﴿﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 - حا...‌ حافظ این‌کار رو... توی حرفش پرید و همون‌که هنوز شکه بود گفت: - خاله این پسری بود که داشتی ثانیه به ثانیه توی گوش من می‌خوندی؟ حافظ پوزخندی زد و گفت: - خوبه من هزار بهت گفتم من پرنس آرزوهات نیستم! اون پسری نیستم که مامانم توی گوشت فرو کرده؛ متوجهی؟ حداقل الان بفهم! لبخند تلخی زد و گفت: - اون پسری که مامانت میگه هستی، توی چشم‌هاش خیره شد و ادامه داد: - برای من نبودی... . اشک از چشم‌هاش سرازیر که شد زود از خونه بیرون رفت. خاله آوا جلو اومد و یه گوشه از یقه‌اش رو گرفت. - چه غلطی کردی حافظ؟ چرا کاری می‌کنی دختره لعن و نفرینمون کنه؟ خودش رو عقب کشید و گفت: - مامان خواهشاً بسه! بسه دیگه! این تو بودی که این‌جوری می‌خواستی. - به چه حقی زدی‌اش؟ حافظ... اصلاً باورم نمی‌شه‌ها! چه‌طوری دلت اومد بزنی‌اش؟ ••• ✿❥••به قݪم: ﴿فاطمـہ‌ پناهندہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ❌ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 【 @romankadehdalaram
دلــ‌آرامـ‌ــ‌
✿•••﴿#عشقِ‌علیه‌السلام﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 #part_1470 - حا...‌ حافظ این‌کار رو... توی حرفش پر
✿•••﴿﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 بین دندون‌های کلیک شده‌اش لب زد: - من هر چه‌قدر آدم ریلکسی‌ باشم روی غیرت مردونه‌ خودم و داداشم اگه کسی پا بذاره، پاش رو قلم می‌کنم؛ سیلی که سهله! خاله آوا چونه‌اش رو گرفت و گفت: - من کاری ندارم چی گذشته و چی شنیدی، به مولات علی که این‌قدر دوستش داری اگه امشب از دلش در نیاری تا آخر عمرم باهات حرف نمی‌زنم، حالا خوددانی. رو کرد سمت من و گفت: - تو که داداششی یکم راضی‌اش کن. لبخند محوی زدم و گفتم: - متاسفانه توی این کار سر رشته‌ای ندارم. کلافه نفسش رو بیرون داد و همون‌طور که سعی می‌کرد آروم باشه لب زد: - علی میری از این‌جا؟ با حافظ کار دارم. حافظ بهت‌زده بهش خیره شد و با نیم‌ نگاهی به من محکم لبش رو گاز گرفت. چرا اون خجالت می‌کشید؟ سری تکون دادم و از خونه بیرون رفتم. یکم که توی شهر چرخیدم و بهتر شدم، سمت خونه رفتم. مامان و بابا داشتن فیلم می‌دیدن؛ رفتم کنار مامان نشستم و آروم گفتم: - زهرا کجاست؟ - خوابه. متعجب لب زدم: - الان؟ اون تا ساعت یک، دو بیداره. - نمی‌دونم علی‌رضا؛ شاید خودش رو زده به خواب. ••• ✿❥••به قݪم: ﴿فاطمـہ‌ پناهندہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ❌ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 【 @romankadehdalaram
✿•••﴿﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 پارت در زاپاس🤩 https://eitaa.com/joinchat/2565341349C85d2d5e01b بدون عضو شدن راضی به خوندن نیستیم❌ ••• ✿❥••به قݪم: ﴿فاطمـہ‌ پناهندہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ❌ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 【 @romankadehdalaram
هدیه ویژه❌🔥❌🔥 https://eitaa.com/joinchat/149619000Cd8e87d3897
هدایت شده از تبلیغات دل‌آرام
کف دست بریده اش‌و دیدم ... یه نگاه چپ بهش انداختم با غیض گفتم : اگر شما کار نکنی کسی نمیگه فلجی یا اگر حرف نزنی کسی نمیگه این خانوم لال تشریف دارن . چونه ظریفش شروع کرد به لرزیدن اما جلو خودشو گرفت که گریه نکنه . بتادین رو خالی کردم کف دستش و گاز استریل رو فشار دادم که اخش رفت هوا . خواست دستش رو از دستم بیرون بکشه محکم مچ دستش رو گرفتم و توپیدم بهش : بشین سرجات،لج کنی کارت راه می افته یا دل من به حالت میسوزه ؟ پر بغض لب زد :حالم ازتون بهم میخوره . دست ازادم یه لحظه از شنیدن حرفش رفت بالا :بگو غلط کردم . اشک از صورتش روان شده بود ولی حاضر نبود کوتاه بیاد: میگی غلط کردم یا نه ؟ .... چشمای خیسش همین طور اشک ریزان نگاهم می کرد اما دریغ از یه کلمه ببخشید یا غلط کردم. محکم شالشو ول کردم و وقتی چشمم به دستش خورد دیدم روی گاز استریل پر خون شده از بس فشار دادم کار از پانسمان رد شده بود محکم دستش رو ول کردم و از جلوش بلند شدم . رو کردم سمت صدیقه خانوم که مضطرب داشت نگاهم می کرد : ببرش درمانگاه بخیه کنن دستشو کار من نیست . راهی طبقه بالا میشدم که صدای هق هق گریه اش بلند شد . از شنیدن صدای گریه اش ضربان قلبم دو برابر شد♥️ یه بخیه ساده خوراک کار خودم بود اما دلم نمی اومد درد کشیدنش رو ببینم🌱 از طرفی غرور مسخره اش که حاضر نبود یه ببخشید بگه عصبیم کرده بود .... ادامه جذاب مهسیما👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4206690776C521e60d745 زودتر بیا که نخونی از کفت رفته🤷‍♀
هدایت شده از مسجد حضرت قائم(عج)
🎴 خرید آجر برای زائرسرای امام زمان(عج) زائرسرای اربعینی قائم در معرض آسیب‌! زائرسرای اربعینی امام زمان(عج) در مسیر مرز‌های غربی کشور در حال ساخته؛ با توجه به فرا رسیدن فصل سرما باید هرچه سریعتر "نَما" بشه و گرنه به علت باراش باران زائرسرا دچار آسیب خواهد شد. متاسفانه حتی پنجره‌ها شیشه ندارن! 🏮هزینه‌ی کلی(با مصالح و ...) اجرای هر آجر نما ! حداقل یک آجر مشارکت کنید؛ شماره‌ کارت و شبا رسمی و قانونی زائرسرا حضرت قائم(عج) ●
6037991899988582
040170000000206596699008
🏮اطلاعات بیشتر👈 @mehr_baraan
هدایت شده از تبلیغات دل‌آرام
شب جمعه است؛ با خرید هر آجر برای این مکان مقدس شما در زیارت زائران کربلا شریک خواهند شد. با ۴۵ هزار تومن تجارت ابدی کن و خودت و امواتت رو در این ثواب باقی و صالح شریک کن ...😍 پل ارتباطی و گزارش کار 👇 https://eitaa.com/joinchat/2846883849Cbf3af7a7e9
شد شد، نشدم اشکال نداره اولین بار نیست که نمیشه. ‌⊱DrRick-
✿•••﴿﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 پارت در کانال جدیدمون😍 https://eitaa.com/joinchat/3794469696C6cee6e5159 حتما عضو بشید تا اتفاقی افتاد از رمان جا نمونید ••• ✿❥••به قݪم: ﴿فاطمـہ‌ پناهندہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ❌ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 【 @romankadehdalaram
پارت 1476در کانال جذابمون هدیه😍 https://eitaa.com/joinchat/644874519C6d263b9a1f حتما عضو بشین😍 بدون عضو شدن راضی به خوندن نیستیم
هدایت شده از ابر گسترده🌱
دست کوچولو و تپلشو گرفتم و گفتم -قرقره رو نکن تو دهنت مامان... قیافشو نگاه چجوری شده داشتم می خندیدم به پسر کوچولوی یک ساله ی شیطونم که نخ قرقره رو مینداخت تو دهنش و بعد عوق می زد -بیا با ماشین بازی کن تا مامان سفارشاشو تموم کنه... آ قربون پسرم برم من دندان های نیشش را نشانم داد و وقتی محکم گرفتمش صدای در خانه به صدا در امد -بیا بغل مامان بریم ببینیم کی اومده -دَ دَ با لبخند از شیرین کاری های پسرکم در را باز کردم که با اسد خان رو به رو شدم گونه هایم گل انداخت و او بی تعارف وارد خانه شد - چه خوشگل می خنده ببینشا! لبم را به دندان گرفتم و ارام کودکم را پایین گذاشتم -سلام اسدخان خوش اومدین لبی کشید و گوشه ی چشمش چین خورد -چه عجب یادت اومد یه خوش امدی بگی زمرد خانم! با روسریم بازی کردم و خواستم به سمت چرخ خیاطی برم که بازومو گرفت: -اسد به قربون اون چشمای سبزت بره... صدبار نگفتم خودتو خسته نکن؟ از خوبی و مهربانی اش بغض گلویم را گرفت... او خان بود و من زن بیوه ی سرایدار عمارتش! می گفت عاشقم شده و دورم می گشت آن قدری که من هم وابسته اش شدم. -مجبورم خان، باید خرجی خودم و بچمو بدم! اخم تندی کرد و تشر زد -من اینجا برگ چغندرم زمرد؟ مگه نگفتم آقا بالاسرت منم؟ مگه نگفتم ناموسم و تنها خانم خونم اول و اخر خودتی؟ حالا این چه مزخرفیه میشنوم! اشک از چشمم چکید: -خان بین من و شما حتی محرمیت هم نیست... من دوستتون دارم ولی اینجوری درست نیست بخدا! -تو زن خانی اینو تو گوشت فرو کن... حالا که تو ذهنت این افکار پوچ افتاده با هم عقد می کنیم و با ساز و دهل میبرمت عمارتم! با حیرت و ناباوری نگاهش کردم که خم شد و پیشانی ام را بوسید: -فردا میرم شهر، کار دارم تا چند روز... به محض برگشت عقدت می کنم زمرد، جای لباسای مردم واسه خودت لباس عروس بدوز! باورم نمیشد... من رعیت بدبخت و بیچاره قرار بود زن خان شوم! «فردای آن روز» داشتم به پسرکم شیر می دادم که در به دیوار کوبیده شد -زنیکه ی عفریته ی نحس، شوهرتو کشتی حالا میخوای پسر دسته گل منو تلکه کنی؟ خان بزرگ این روستا رو؟ اب دهان قورت دادم و از جا پریدم -نه به خدا خانم بزرگ من کاری نکردم اسد خان خودشون ازم خاستگاری کردن و... با پشت دستی که توی دهانم کوبید خفه شدم و او بی توجه کتک هایش را توی صورت و بدنم می کوبید -جمال، این زنه با بچه اش میبری به ادرسی که می دم... همونجا ولشون می کنی و بر می گردی، خان هم چیزی پرسید میگیم شبونه با بچش فرار کرد و رفت اینو به همه بگو که شیرفهم شن! اسد اگر می فهمید دیوانه می شد... کاش هرگز به ان سفر کاری نمی رفت!!! https://eitaa.com/joinchat/2548237134C31bf5911f3
هدایت شده از ابر گسترده🌱
«پنج سال بعد» مرضیه دوان دوان وارد کارگاه شد -وای زمرد یه اقایی اومده میگه الا و بلا تو باید براش لباس سفارشیشو بدوزی! با تعجب گفتم: -خب بگو بیان تو... ولی اخه سرم شلوغه -گفتم بهش ولی حالیش نیست، طرف از این خرپولاست انگار... نوچه هم داره! از پشت میز بلند شدم و با حس ورود مشتری سر بالا بردم و گفتم: -سلام خوش اومدین آقـ.... اسد خان...؟ با ناباوری اسمش را لب زدم، خدای من اشتباه نمی کردم بعد پنج سال پیدایم کرده بود؟! -شنیدم خیاطیت خیلی خوبه، کت و شلوار دامادی هم یاد داری بدوزی زمرد خانم فراری؟! https://eitaa.com/joinchat/2548237134C31bf5911f3
هدایت شده از دلــ‌آرامـ‌ــ‌
✿•••﴿﴾•••✿ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 پارت در کانال جدیدمون😍 https://eitaa.com/joinchat/3794469696C6cee6e5159 حتما عضو بشید تا اتفاقی افتاد از رمان جا نمونید ••• ✿❥••به قݪم: ﴿فاطمـہ‌ پناهندہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ❌ 💜࿇ ══━━━━✥◈✥━━━━══ ࿇💜 【 @romankadehdalaram
هدایت شده از دلــ‌آرامـ‌ــ‌
پارت 1476در کانال جذابمون هدیه😍 https://eitaa.com/joinchat/644874519C6d263b9a1f حتما عضو بشین😍 بدون عضو شدن راضی به خوندن نیستیم
هدایت شده از دلــ‌آرامـ‌ــ‌
پارت هدیه دیگر🔥 بدون عضو شدن❌❌ https://eitaa.com/joinchat/3408003903Ca956ed6b83