eitaa logo
رمـانکـده مـذهـبـی
3.8هزار دنبال‌کننده
185 عکس
4 ویدیو
51 فایل
(•●﷽●•) ↻زمان پارت گذاری شب ساعت 20:00 الی21:00 ↻جمعه پارت گذاری نداریم ناشناس↯ @nashenas12 ●•تبلیغات•● @tablighat_romankade برای جذاب کردن پروف هاتون↻ @Delgoye851
مشاهده در ایتا
دانلود
رمـانکـده مـذهـبـی
💞 #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن💞 . .قسمت #پانزدهم . بابا:هییی دخترم...ولی اینجا ایرانه و مجبوری به حجاب
💞 💞 قسمت _من قول میدم اون مسئولیت رو به کسی ندن و شما هم قول بدین و پوششتون رو با مطالعه و اطمینان قلبی انتخاب کنین...اول از همه خودتون تصمیمتون رو قلبی بگیرین. -درسته...ولی میدونید 😕 اخه کسی نیست کمکم کنه 😔خانوادم هم که راضی نمیشن اصلا...😞مادرم که میگه چادر چیه و با همین مانتو حجابتو بگیر و اصلا میگن چادر رو اینا خودشون در آوردن ...😥 شما کسی رو پیشنهاد نمیکنید که بتونم ازش بپرسم و کمک بگیرم و بتونه تو انتخاب چادر بهم یقین بده؟! . -چه کسی میخواید بهتر از خدا؟! . -منظورم کسی هست که بتونم ازش سوال بپرسم و جوابمو بده 😕 . -از خود خدا بپرسید..قرآن بخونید.. . -اما من عربی بلد نیستم😐 . -فارسی بلدین که؟! از خدا کمک بخواین...نیت کنین و یه صفحه رو باز کنین و معنیشو بخونین...حتما راهی جلو پاتون میزاره...البته اگه بهش معتقد باشین . -باشه ممنون😕 . گیج شده بودم... نمیدونستم چی میگه. اخه تو خونه ما قرآن یه کتاب دعا بود فقط ...نه یه کتابی که بشه ازش کمک گرفت 😕😣 . رفتم خونه و همش تو فکر حرفاش بودم... راستیتش رو بخواین با حرفهای امروزش بیشتر جذبش شدم 😔😢 اخر شب رفتم قرآن خونمون رو از وسط وسطای کتاب خونمون پیدا کردم و 🚶♀اروم بردم تو اطاق. . قرآن رو تو دستم گرفتم و گفتم: خدایا 🙏من نمیدونم الان چی باید بگم و چیکار کنم😕آداب این چیزها هم بلد نیستم😔...ولی خودت میدونی که من تا حالا گناه بزرگی نکردم 😢 خودت میدونی که درسته بی چادر بودم ولی بی بند و بار نبودم😢خودت میدونی که همیشه دوستت داشتم 😢خدایا تو دوراهی قرار گرفتم.😔 کمکم کن...خواهش میکنم ازت 😔😢 . یه بسم الله گرفتم و قرآنو باز کردم . 🌟سوره اومد ولی از معنی اون صفحه چیزی سر در نیاوردم...😔 گفتم خدایا واضح تر بگو بهم..😔 و قرآن رو دوباره باز کردم 🌟سوره اومد که تو معنیش نوشته بود: ای پیامبر به زنان مؤمنه بگو دیدگان خویش فرو گیرند (از نگاه هوس آلوده) و دامان خویش را حفظ كنند و زینت خود را به جز آن مقدار كه نمایان است، آشكار ننمایند و (اطراف) روسری‌های خود را بر سینه‌ی خود افكنند تا گردن و سینه با آن پوشانده شود . باز هم شکی که داشتم تو چادری شدن برطرف نشد😔 گفتم خدایا واضح تر 😢🙏من خنگ تر از این حرفاما 😢😢و قرآن رو دوباره باز کردم. 🌟اینبار سوره اومد . معنی اون صفحه رو خوندم تا رسیدم به ایه 59 . یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا» . ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلباب‌های خود را بر بدن خویش فرو افكنند این كار برای آن كه مورد آزار قرار نگیرند بهتر است. . ؟!؟!؟! . جلباب دیگه چیه؟!😯😯 . . سریع گوشیم رو برداشتم و سرچ کردم جلباب... . 💥دیدم جلباب در زبان عربی به پارچه ی سرتاسری میگن که از سر تا پا رو میگیره و پارچه ای که زنان روی لباسهای خود میپوشند... . اشک تو چشمام حلقه زد...😢😔 . گفتم ریحانه یعنی خدا واضح تر بهت بگه دوست داره توی چادر ببینتت؟!😢 . تصمیمم رو گرفتم.. . من باید چادری بشم..😍☝️ . . . ادامه دارد... . . ✨قسمت قرآن باز کردن و اینا برگرفته از یه ماجرای حقیقی بود و اتفاق افتاده برای یه خانمی...✨ نويسنده✍ 📚 @romankademazhabe
رمـانکـده مـذهـبـی
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س. 🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور 🌴 #رمان_واقعی_مفهومی_
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س. 🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور 🌴 🐎 🌴قسمت به درون هم مى خزند تا از در امان بمانند.... یکى از یزید، شروع مى کند به کربلا و مى گوید: _حسین با گروهى از یاران و خویشانش آمده بود... به محض اینکه ما به آنها حمله کردیم، برخى به دیگرى پناه مى بردند و ساعتى نگذشت که ما همه آنها را کشتیم و... تو ناگهان از جا بلند مى شوى و فریاد مى کشى: _✨مادرت به عزایت بنشیند اى ! شمشیر برادرم حسین، تک تک خانه هاى را عزاخانه کرد و هیچ خانه اى را در کوفه بدون عزادار نگذاشت.(32) ، با این ، حرف در دهانش ،... نفس در سینه اش حبس مى شود و کلامش را ، بر جا مى نشیند.... در همین لحظات اول ، مى شود.... که حال و روز بیمار و جسم نحیف را مى بیند،... براى مجلس هم که شده ، به پسرش اشاره مى کند و به سجاد مى گوید: _حاضرى با پسرم خالد کشتى بگیرى؟ و با خود گمان مى کند که از دو حال خارج نیست.... یا مى پذیرد و با این حال و روز، زمین مى خورد... و یا نمى پذیرد و با شانه خالى کردنش و اظهار ، زمین مى خورد.... ، اما پاسخى مى دهد که یزید را براى لحظاتى گیج مى کند. امام مى گوید: _✨کشتى چرا؟! یک به دست هر کداممان بده تا درست و حسابى بجنگیم. یزید زیر لب با خود زمزمه مى کند: (حقا که پسر على بن ابیطالب است.) سپس به امام مى گوید: _اى فرزند حسین ! پدرت درباره سلطنت با من ستیز کرد و دیدى که خداوند چه بر سر او آورد!؟ امام مى فرماید: _✨ما اصاب من مصیبۀ فى الارض و لا فى انفسکم الا فى کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک على االله یسیر. لکیلا تاءسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتیکم و االله لا یحب کل مختال فخور.(33) در عالم ارض و یا در نفس شما واقع نمى شود مگر از آنکه بُروزش دهیم در کتاب است. و این بر خدا آسان است . براى اینکه به خاطر از دست دادنها نشوید و نخورید و به خاطر به دست آوردنها، نگردید. و خداوند هیچ و فخر فروشى را دوست ندارد. یزید رو مى کند به خالد، پسرش و مى گوید: _پاسخ بده خالد به پدر، به امام و به سرها نگاه مى کند و هیچ نمى گوید. یزید مى گوید: _ما اصابکم من مصیبۀ فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر.(34)هر مصیبتى که به شما مى رسد، دست آورد خودتان است و خداوند از گناهان بسیارتان مى گذرد. بر جاى خود مى شود و آنچنانکه همه کلام او را بشنوند، مى فرماید: _✨اى پسر معاویه و اى زاده ! از آنکه تو به دنیا بیایى، و فرمانروایى ، همواره در اختیار و من بوده است. در جنگهاى و و ، جدم على بن ابیطالب ، لواى پیامبر خدا را در دست داشت و پدر تو پرچم را. واى بر تو یزید! اگر مى دانستى که چه کار کرده اى ، و درباره پدر و برادر و عموها و خاندانم ، مرتکب چه جنایتى شده اى ، آنچنانکه سر پدرم حسین ، فرزند على و فاطمه و ودیعه رسول االله را بر سر در شهر آویخته اى ، به کوهها مى گریختى و شنهاى بیابان را بستر خویش مى ساختى و فریاد و شیونت را به آسمان مى رساندى . پس چشم انتظار باش ، و روز را که خلایق است. یزید که براى گفتن .... طبقى که سر حسین را بر آن نهاده اند، پیش مى کشد و با که در دست دارد،... شروع مى کند به کوفتن بر صورت و لب و دندان امام. و آنچنانکه بشنوند، زمزمه مى کند... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛