(تقویم همسران)
✴️ جمعه 👈29 فروردین 1399
👈23 شعبان 1441👈17 آوریل 2020
@taghvimehmsaran
🏛مناسبت های اسلامی و دینی.
❇️روز بسیار خوش یُمنی است و برای امور زیر نیک است.
✅انواع تجارت و داد و ستد.
✅عقد و عروسی .
✅و جابجایی منزل و مغازه خوب است.
✈️مسافرت خوب است بعد از ظهر اغاز شود.
👶برای زایمان خوب و نوزاد زیبا محبوب با روحیاتی پاک خواهد بود..ان شاءالله.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
✳️تعمیر خانه.
✳️معامله خانه و اپارتمان.
✳️و شرکت زدن نیک است.
🔲این مطالب تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است اختیارات بیشتر را در تقویم بخوانید.
💑 انعقاد نطفه و مباشرت
👩❤️👩امروز....
#مباشرت بعد فضلیت نماز عصر استحباب ویژه دارد و فرزند حاصل از ان دانشمندی مشهور جهان خواهد شد.ان شاالله و برای سلامتی نیک است.
💑امشب...
برای #مباشرت در جمعه شب (شب شنبه )دستوری وارد نشده است.ولی برای سلامتی نیک است.
💇♀️💇♂️ اصلاح سر و صورت طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز خوب و باعث روبراه شدن امور است.
💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن....
#خون_دادن یا #حجامت، زالو انداختن خوب و سبب شادی دل است.
✂️ ناخن گرفتن
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود..
✴️ وقت استخاره
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است
@taghvimehmsaran
😴 تعبیر خواب...
خواب و رویایی که امشب. (شبِ شنبه)دیده شود تعبیرش در ایه 24 سوره. مبارکه نور است
یو تشهد علیهم السنتهم ...
و از مفهوم و معنای ان استفاده میشود که خواب بیننده با فردی خصومتی داشته و بر او غلبه پیدا کند.ان شاءالله .چیزی همانند ان قیاس گردد...
کتاب تقویم همسران صفحه 115
❇️ ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸ززندگیتون مهدوی🌸
📚 منابع مطالب ما:
📔تقویم همسران
نوشته ی حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام
قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن:
025 377 47 297
0912 353 2816
0903 252 6300
📛📛📛📛📛📛📛
📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک بهیچ وجه جایز نیست و حرام است
@taghvimehamsaran
🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸
┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❤️ امام سجاد عليه السلام:
🌹المُنتَظِرونَ لِظُهُورِهِ أفضَلُ أهلِ كُلِّ زَمانٍ
🌹منتظران ظهور امام مهدى (عليه السلام) برترين اهل هر زمان اند.
📕 بحار الأنوار، ج 52، ص 122
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
📚@romankademazhabi ♥️
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
@ROMANKADEMAZHABI ایتا.mp3
10.25M
نوآهنگ 👆🏻
✋صبحت بخیرآقای من😍
🎤 حامد زمانی
سلامتی و تعجیل در ظهور #امام_زمان (عج) صلوات
🌸🍃الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸🍃
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
📚@romankademazhabi ♥️
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
#از_خانه_تا_خدا....
#درس بیست و نهم
👇
💎 " علامتِ یه بیماری "
✅ توی یه زندگی خانوادگی درست و یه تربیتِ صحیحِ دینی،
👈 زن و مرد باید عمدۀ توجه و لبخندشون "برای همدیگه" باشه نه برای غریبه ها!
⭕️ اگه یه خانم یا آقایی دید که دلش بیشتر با غریبه هاست و با اونا بهتر سرگرم میشه، این علامتِ بیماری هست.
⚠️⚠️⚠️
🔴 خیلی وقتا میشه که یه آقا با غریبه ها خیلی خوب و مهربون صحبت میکنه:
- سلام!!! حال شما؟ احوال شما؟ چه خبرا؟ 😍
- خیلی خوشحال شدم زیارتتون کردم؟ قربونتون برم!💖
🔹بابا بیخیال! 😒
چه خبرته با غریبه ها اینطوری صحبت میکنی؟!😐
🔸باشه اشکالی نداره که با غریبه ها قشنگ حرف بزنی
امّا اگه با مادر و همسرت از این بهتر صحبت نمیکنی بدون که بیماری!
⭕️✅👆👆
-- چرا؟ 😳
🔷 ببین عزیز دلم؛ آدم ممکنه بقیه رو گول بزنه امّا خدا رو که نمیتونه فریب بده!
✔️ خداوند متعال داره میبینه که میخوای با "لبخندِ مصنوعی" دلِ غریبه ها رو به دست بیاری و پیشِ اونا عزیز بشی.
💢📛💢
👌 در حالی که خدا دستور داده "اوّل از همه به نزدیکانت برسی"
اوّل از همه باید "دلِ پدر و مادر و همسرت" رو به دست بیاری. 💞
🔺 کسی که دنبالِ لذّت بردن از خانوادش نباشه
🌎 دنیا اجازه نمیده آبِ خوش از گلوی همچین آدمی پایین بره!✔️
✅🔹🌺➖➖💖
اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌼🍃🌼 📚 #عشقی_به_پاکی_گل_نرگس 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: #فاطمه_اکبری 🔻 #قسمت_هجدهم بعدازخوردن صبح
🌼🍃🌼
📚 #عشقی_به_پاکی_گل_نرگس 🌼🍃
🌼
📝 نویسنده: #فاطمه_اکبری
🔻 #قسمت_نوزدهم
مامان باهمون اخمش گفت:
مامان:چراهرچقدردرمیزنم جواب نمیدی؟
نتونستم جلوی خودم وبگیرم باطعنه گفتم:
+چیه؟نگرانم شدی؟
مامان اخماش وبازکردولبخندمصنوعی روتحویلم
دادوگفت:
مامان:خب آره عزیزم.
چه جالب نگران بچه ی ناخواستش شده.
چیزی نگفتم وسرم وانداختم پایین وبه سمت کتابخانه ام رفتم وکتاب فیزیک وجزوه هام و برداشتم وپشت میزمطالعه نشستم.
مامانم وقتی دیدمحلش نمیدمگفت:
مامان:من رفتم،توهم ازاین به بعدوقتی درمی زنیم جواب بده نگران میشیم.
پوزخندآشکاری زدم وزیرلب باشه ای گفتم،مامانم ازاتاق رفت بیرون.
اصلانمی تونستم روی درسم تمرکزکنم،همش آینده ی نامعلومم میومدتوی ذهنم وحالم وخراب
می کرد.
صدای گوشیم بلندشد،دنیا پیام داده بود،پیامش وبازکردم،نوشته بود:
دنیا:سلام هالین جونم،خوبی؟
امروزبیابریم کتابخانه هم درس بخونیم هم حرف بزنیم چون واقعادارم ازنگرانی می میرم.
واقعاپیشنهادخوبی دادآخه نیازداشتم بایکی حرف بزنم،بایدازیکی مشورت می گرفتم وبهترین شخص همین دنیابود.کتابم وبستم وگذاشتم کنار،
من که هیچی نمی فهمم بهتره برم کتابخانه اونجادنیابهم توضیح میده منم بهترمی فهمم.
گوشیم وبرداشتم وپیام وجواب دادم:
+باشه میام
به ثانیه نکشیده جواب داد:
دنیا:میای دنبالم یابیام دنبالت؟
کمی فکرکردم وجواب دادم:
+نیازی نیست،ساعت چهارکتابخانه باش منم ساعت چهارکتابخانه ام.
دنیا:باشه عزیزم
دیگه چیزی نگفتم،ازجام بلندشدموروبه روی آیینه ایستادم وچهره ی رنگ پریدم ونگاه کردم،چشمای
مشکیم پُف کرده بودورنگ صورتم عین زردچوبه زردشده بود.
باصدای زنگ گوشیم دل ازآیینه کندم وبه سمت گوشیم رفتم، شایان بود،تعجب کردم آخه الان
چه وقت زنگ زدن بود؟جواب دادم:
+بله؟
شایان باصدای شادی گفت:
شایان:سلام خانم زشت.
اصلاحوصله نداشتم حرف بزنم باهمون صدای گرفتم که ناشی ازگریه های دیشبم بودگفتم:
+کارت وبگوشایان.
باپررویی تمام گفت:
شایان:شنیدم آرزوکردی بامن بری بیرون،منم خواستم آرزوت وبرآورده کنم گفتم زنگ بزنم
بهت بگم بیای بریم بیرون.
باحرص گفتم:
+من غلط بکنم بخوام افتخاربدم باتوبیام بیرون.
شایان:اِ هالین اذیت نکن دیگه افتخاربده بیابریم بیرون،اصلابریم خرید.
تازه یادم افتادکه بایدبرای تولدملینا لباس بخرم، گفتم:
+باشه میام.
شایان خندیدوگفت:
شایان:آفرین هالین عزیزم،فکر نمی کردم انقدر سریع رام بشی.
دیگه واقعاعصبیم کرده بود،باخشم گفتم:
+خیلی بی شخصیتی،اصلا نمیام خودت تنهایی برو.
شایان خندیدوگفت:
شایان:باشه باشه ببخشید.
اصلاحوصله ی مسخره بازیاش ونداشتم،سریع گفتم:
+من امروزبادوستم کتابخانه قراردارم،ساعت شش جلوی درکتابخانه باش.
اجازه ی حرف اضافه روبهش ندادم وسریع قطع کردم.
&ادامه دارد....
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
📚@ROMANKADEMAZHABI❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان هایی دیگر)👇🏻👇🏻👇🏻
@repelay
🌼🍃🌼
📚 #عشقی_به_پاکی_گل_نرگس 🌼🍃
🌼
📝 نویسنده: #فاطمه_اکبری
🔻 #قسمت_بیستم
بعدازپوشیدن کتونیام ازخونه بیرون زدم،هدفونم وتوگوشم محکم کردم وآهنگی روپلی کردم.
سرخیابون که رسیدم گوشه ی شالم وروی صورتم کشیدم تاگشت من ونبینه،زیرچشمی نگاه کردم
ببینم ماموراش بازهم همان هاهستندیانه،آخه همیشه ماموراش عوض میشه.ازاونجایی که من
خیلی خوش شانسم بازهم همون مامورها بودن، سرم وانداختم پایین وسرعت قدماموزیادکردم.
کتابخانه زیاددورنبود،کلاده دقیقه ازخونمون فاصله داشت.
رسیدم کتابخانه،کارتم وبه مسئول کتابخانه نشان دادم وبعدبه سمت میزرفتم،پشت میزنشستم ومنتظر دنیاموندم.
خوبه گفتم ساعت چهارکتابخانه باش،بهش پیام دادم:
+دنیاکجایی؟
بعدازیک دقیقه جواب داد:
دنیا:دارم میام چنددقیقه دیگه اونجام.
سرم وگذاشتم روی میزوچشمام وبستم.
بادستی که روی شانه ام نشست چشمام وباز کردم،دنیابود،بعدازسلام واحوال پرسی معمولی دنیاپشت میزنشست وگفت:
دنیا:زودتندسریع بگوچی شده؟
بازهم بغض لعنتی راه بازکرد،بااولین کلمه ای که گفتم اشکام جاری شد،جریان وکامل بهش گفتم، دنیاهمچنان که چشماش ازتعجب گردشده بودگفت:
دنیا:باورم نمیشه،اصلابچه ی ناخواسته یعنی چی؟
کلافه گفتم:
+نمیدونم دنیانمیدونم.
دنیا:خب ازیکی بپرس.
+کی مثلا؟
دنیاکمی فکرکردوگفت:
دنیا:مثلاخانم جون.
+خب اگه خانم جون بامامان وبابام هم دست باشه چی؟
دنیا:خب هالین تانپرسی که چیزی معلوم نمیشه.
+والاچی بگم.
هردوتامون سکوت کردیم وبه فکرفرورفتیم، بعد از چندلحظه گفتم:
+میگی چیکارکنم؟
دنیایکم فکرکردوگفت:
دنیا:ببین به نظرم بایددوتامرحله روطی کنی،اول اینکه تمام سعیت روبکنی تامنصرفشون کنی اگه منصرف شدن که چه عالی ولی اگه نشدن میری
سراغ مرحله ی دوم. باکنجکاوی گفتم:
+مرحله ی دوم چیه؟
گلوش وصاف کردوگفت:
دنیا:مرحله ی دوم اینه که اصلی کاریارومنصرف کنی.
عین خنگاگفتم:
+اصل کاریا؟
پوف کلافه ای کشیدوگفت:
دنیا:خواستگاردیگه پشمک.
پیشنهادخیلی خوبی بودولی خب بایدچیکارمی کردم؟
+ببین دنیاپیشنهادخوبیه ولی درمرحله ی دوم دقیقامن بایدچیکارکنم؟
آروم ضربه ای به پیشانی اش زدوگفت:
دنیا:اون دیگه باخودته،هرکاری که فکرش و میکنی باعث میشه اون یارو پشیمان بشه
بایدانجام بدی.
سری تکون دادم وچیزی نگفتم،خیلی آروم شدم که باهاش حرف زدم.
دنیابعدازچندلحظه دوباره گفت:
دنیا:دیگه چخبر؟
لبخندی زدم وجریان شایانم بهش گفتم،
خندید وگفت:
دنیا:ایول بابا،چه خوب موقع اومده وسط زندگیت. منم خندیدم وگفتم:
+آره برای سرگرمی خوبه.
دنیاکتاباش وگذاشت روی میزوگفت:
دنیا:خب خاطره گویی بسه بیامحض رضای خدایکم درس بخونیم.
باشه ای گفتم وشروع کردیم به درس خواندن...
&ادامه دارد....
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
📚@ROMANKADEMAZHABI❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان هایی دیگر)👇🏻👇🏻👇🏻
@repelay