eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.6هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
705 ویدیو
70 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌹: 😍 ❤️ نه مامان ... محمد خيلي خوبه ... تکه ... لنگه نداره ...مادرم -: هوس بابا شدن نکرده ؟ لبخند شرمگيني زدم -: بچه که ميبينه غش و ضعف ميره ... مادرم-: خب کي مادر بزرگ ميشم ؟ -: ماااماااانننن ... هيچ يه سال نشده عروسي کرديم ...خنديد و پيشونيمو بوسيد . مادرم-: دختر کوچولوم چه خانومي شده واسه خودش ...عيد که اينجا بودين فقط صحبت شما بود ... يه و ان يکاد خوند و فوت کرد بهم -: چه صحبتي ؟ مادرم -: همه ميگفتن محمد بدجور دوستت داره ... انصافا هم اينطوره ... عاشقانه دوستت داره ...پس علاوه بر خواننده خوبي بودن بازيگر عالي اي هم هست . مادرم-: اصلا معلومه...ايشالا که هميشه همينطور خوشبخت باشين و تا ابد عاشقونه همو دوست داشته باشين...دستشو بوسيدم . مادر بود. دعاش ميگرفت . ايشالا که بگيره ... -: مامان من شما رو خيلي عذاب دادم موقع مجرديم ... واقعا ببخشيد ... کمک خوبي برات نبودم مادرم-: اين چه حرفيه ... عوضش الان مثل يه دسته گل شدي ... يه فرشته ... اذيت چيه ... همه دخترا اينطورن ديگه ...آروم بودم . نسبت به ديروز واقعا آروم بودم . شب رو از خستگي زود خوابم برد . صبح هم تا پاشم و دوش بگيرم شيدا و شيده اومده بودن خونمون . ديدمشون و ياد محمد افتادم . بغضم گرفت .بغلم کردن و کلي حال و احوال الکي . شيدا-: نجه سن ؟ (چطوري؟) -: ياخچيام ... اما سن اينانما ... (خوبم ولي تو باور نکن .) مادرم-: راستي عاطفه... محمد ترکي بلده ؟ -: نه چطور؟ مادرم -: والا اونروز بهش ترکي يه چيزي گفتم ... رفت برگشت ترکي جوابم رو داد... سرگرم بودم حواسم نشد بپرسم بلده يا نه ؟ شيده -: عمه عيدو ميگي؟ با شيده زدن زير خنده. شيدا-: چي گفته بهش عمم؟مادرم-: چطور مگه؟ شيده -: آخه اومده بود از من ميپرسيد فلان چيز معنيش چي ميشه؟ فلان چيز به ترکي چي ميشه؟ عشق ميکردم وقتي ميديدم محمد نقل و نبات مجلسامونه . همه دوسش دارن -: چي ميگين شماها بابا؟ شيدا-: اومده ميگه " نجور گوردون " يعني چي؟ گفتيم يعني "چطور ديدي؟ " .... بعد پرسيد " جونمو ميدم " به ترکي چي ميشه ؟ معنيشو گفتيم ...تشکر کرد رفت ...مادرم-: پس از شما پرسيده ... بابا به ترکي ازش پرسيدم عاطفه رو چطور ديدي؟ حواسم نبود ترکي بلد نيست ... رفت اومد گفت ... " تک دي ... جانيميدا وررم " ... ( تکه . جونمم براش ميدم .) خنديدن . الانا بود که بازچشام بارون بباره . دلم بد هواشو کرده بود . بدجور . نفسم داشت تنگ ميشد . به زور نفس ميکشيدم . رفتم تو بالکن . نفساي عميق میکشيدم . با دهنم تند تند نفس ميکشيدم و با مشت به کنار پام ميکوبيدم تا اشک هام نريزن. به زور خودمو نگه داشتم . شيده اومد کنارم . شيده-: آماده شو بريم بيرون -: کجا؟ شيده-: امامزاده ... اينجا بموني همه چيزو لو ميدي ... بدو ...رفتيم امامزاده . رفتم جلو ضريح.خيلي گريه کردم . طبق معمول. کلي التماس کردم کمکم کنن تحمل کنم دوريشو . يادم بره . اصلا فراموشي بگيرم . همه حافظه ام پاک شه . يا تحمل کنم و عادي شه واسم . مثل يه معجزه . دعاهامونو کرديم . زديم بيرون . کيفو دادم به بچه ها تا يه آبي به دست و صورتم بزنم . شيدا دست کرد توش و گوشيمو درآورد.صورتم رو خشک کردم . شيدا-: اووووه ببين چقد تماس بي پاسخ داري... چه خبره ؟ گوشيو نگاه کردم . ويبره اش هم قطع بود . صداشم . قبل اينکه بتونم نگاه کنم کي زنگ زده ديدم که تماس دارم . مامان محمد بود . جواب دادم و راه افتادم -: سلام مامان جان...خوبيد؟ مامان -: سلام دخترم ... ممنون ... سکوت کردم . مامان -: عادت ندارم مقدمه چيني کنم ... چي شده ؟ چرا برگشتي شهرتون؟-: هيچي مامان جان نگران نباش ... فقط قرارمون تموم شده ...مامان-: قرار؟ يعني چي؟ ديگه واسم مهم نبود . براش گفتم . گفتم که وسيله اي بودم براي برگشتن ناهيد . همه اون عشق هم بازي بود . نقش بود . ناهيدم ازدواج کرد و قرارمون تموم شد . باورش نميشد . ازش خواهش کردم که با محمد قهر و دعوا نکنه . چون با خواست خودم رفته بودم . سوختم. دلم براش کباب شد که اينهمه بازيش داديم. چقد عشق ميکرد از ديدن ما و خوشحالي محمد.خيلي پست بوديم به خاطر خودمون دل همه رو شکونديم . بهش نگفتم دلم واسه محمد پر ميکشه . ازش هم کلي عذرخواهي کردم به خاطر دروغامون . باورش نميشد . گريه کرد . داشت بازم بغضم ميترکيد.وسط خيابون . عذر خواهي کردم و قطع کردم . به تماسام نگاه کردم . محمد کلي زنگ زده بود . يه دفعه هم اس ام اس نداده بود . از بس غرور داره . ولي از صبح هر يه دقيقه يه بار زنگ زده بود . علي هم ده بار اينا زنگ زده بود . شماره علي رو گرفتم . خيلي عصبي بودم. سريع جواب داد.-: سلام علي آقا...ميدونم خيلي بي ادبيه ولي نميخوام چيزي بشنوم ... شما فقط گوش بدين...فقط...خيلي رنجور بود. :هاوین_امیریان ⛔️