eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.8هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
715 ویدیو
72 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
21563: 🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿: 😍 ❤️ می کردم. مشغول بازی بودم که عاطفه پرید تو اتاق و چراغ و رو روشن کرد‌‌. در رو بست و چرخید . عاطفه: وای... سکته کردم...چرا تو تاریکی نشستی؟ ...نگاهم افتاد به شلوار سفیدی که پاش‌ بود اووووف کاملا کثیف شده بود. قسمت زانوش تا پایین . انگاری غذاریخته بود.دوید سمت چمدون یه شلوار دیگه برداشت. عاطفه:محمد برو بیرون بذار من لباسمو عوض کنم. برم بشورمش. نگاهی به شلوارش کرد و دستپاچه گفت‌.عاطفه _: سفیدم هست بد بخت شدم گوشیو انداختم تو جیبمو نگاهش کردم. عاطفه _:واااا...چرا نگاه میکنی برو دیگه ... دو دقیقه .خسته ام ... نمیتونم بلندشم ... عاطفه : محمد تو رو خدا ... دو دقیقه فقط.برم بشورمش زود ... بزار عوض کنم ... _: خوب عوض کن ... من چیکار به تودارم . دستشو مستاصل کوبید به پاش . عاطفه_: محمد چرا اذیت می کنی ؟ .... برو دیگه ... _: من جام خوبه ... هیچ جا نمیرم ... عاطفه محمد من که نمیتونم برم بیرون ... خوبه برم تو اتاق داداشت ؟ ... ابرو هام گره خورد به هم ... اخم کردم _: چی گفتی؟ ... عاطفه : هیچی برو دیگه .... :هاوین_امیریان ⛔️ @ROMANKADEMAZHABI ❤️ برای دسترسی به قسمت اول رمان به کانال ریپلای با پیام سنجاق شده در کانال مراجعه کنید👇👇👇 @repelay