🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿:
#قسمت_چهل_و_ششم_رمان 😍
#برای_من_بخون_برای_من_بمون ❤️
بخونم . فردا بهش زنگ مي زدم و حسابي دردو دل مي کرديم .دوباره صداي محمد قطع شد . گوشيم داشت زنگ مي خورد . به ساعت نگاه کردم . ۹ شب بود . درسم رو که خوب بلد بودم . پس جواب بدم تا يه استراحتي هم بشه .هندزفريو کشيدم و گوشيو گذاشتم رو گوشم . -: سلاااام ... با بي حوصلگي گفت شيده -زهرمار... -: وااا ؟ شيده -: کجا مردي تو ؟ نه زنگ مي زني نه اس ميدي ... نه جواب ادمو ميدي ؟ بله ديگه به همين زودي ما رو يادت رفت؟ -: برو بابا ديووونه ... به خدا جواب هيچکسو نميدادم ... مثلا عهد کردم خوب درس بخونمااا ... وگرنه پرتم مي کنن بيرون از دانشگاه ... خوفي؟ چه خبرا ؟شيده -: تموم شد ميان ترمات ؟ -: فردا آخريشه ... ديگه چه خبر؟شيده -: هيچي ... دلمون برات تنگ شده ... يه ماهه همو نديديم ... -: من بيشتر ... در ضمن يه ماه و يه هفته شيده -: چي کارا مي کني؟ پسره رو تور کردي؟-: دلت خوشه ها ... بعد مهموني من فقط تو اتاق درگير درس بودم و اونم فقط يا تو اون اتاق مرموزشه يا تو چند تا برگه کاغذ ... فکر کنم داره شعر ميگه ... شيدا -: هنوز نفهميدي تواون اتاق چه خبره ؟ خب يه ثانيه در رو باز و بسته کن ...-: عوض سلامته؟ کلا شما هميشه تلفناتون رو اسپيکره ... عمرا اگه در اونجا رو باز کنم...شيدا -: پس از فضولي بمير ... شيده -: اهان فمستم .. حتما ناهيد اون توئه ... قايمش کردس ... داد زدم . -: بيشووووررر .... غلط کردیييي ....هر سه تا باهم زديم زير خنده . بعدش يه مدت ساکت شديم . يه لحظه خيلي دلم گرفت . -: شيده ؟ شيده - : ها ؟ چي شد؟ -: شيده ... من ... روز به روز بيشتر ...شيده -: چي ؟ -: عاشقش ميشم ...هر دوشون سکوت کردن . آهي کشيدم . شيده -: خب ... خب حداقل يه کاري کن تا اونجا هستي بهت خوش بگذره ...-: يعني چي ؟ شيده –: بابا اينقدر باهاش سرد نباش ... بگو ... بخند ... باهاش حرف بزن ... سر به سرش بذار ... هنوزم موهاتو شونه نميکني؟هممون خنديديم . -: روسري سرمه خب هميشه ... شيدا -: آره خب يکم به خودت برس ... باهاش شوخي کن ... کل کل کن ... شلوغ کن . نمي خواد عاقلانه رفتار کني ... آه کشيدم -: باشه سعيمو مي کنم ... خب قطع کنيد ديگه ...پول تلفونتون ميلياردي ميادا ... شيده پوفي کرد و گفت . خب ديگه کاري نداري؟ شيده : عاطي؟ -: ها چته ؟ ... شيده -: نمياي اينجا ؟ ...-: چطوري بيام آخه ؟ شيده -: مگه دو روز ديگه حليم مادربزرگت نيست ؟ نمياي ؟ -: آخ راست مي گي اصلا يادم نبود ... به محمد ميگم ولي توهم لو نده ... شايد جور نشد بيايم ... شيده -: پس خبرشو بهم بده ... کاري نداري؟ ...-: باشه ... نه مرسي ... سلام برسون ... خدافظ... اوووف چقد فک زديم . همونطور که هندزفري رو فرو مي کردم تو گوشم تماس رو قطع کردم . دوباره آهنگام پلي شدن . آهنگ محمد تموم شد . رفتم سراغ مسئله اي که داشتم حل مي کردم . آهنگ چنگ دل کويتي پور پلي شد . صداشو بلند کردم . تقليد صدام خيلي عالي بود . چند بار اگه يه اهنگ رو گوش مي دادم سريع لحن برمي داشتم . حتي ميتونستم طرز ادا کردن کلمات خواننده رو هم مو به مو پیاده کنم.
#نویسنده :هاوین_امیریان
#کپی_ممنوع⛔️
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
برای دسترسی به قسمت اول رمان به کانال ریپلای با پیام سنجاق شده در کانال مراجعه کنید👇👇👇
@repelay