eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
5.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
748 ویدیو
74 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
📚 #محکمترین_بهانه 📝 #نویسنده_زفاطمی(تبسم) ♥️ #پارت_پنجاه_چهار از ماشین پیاده شدم و با ترس و لر
📚 📝 (تبسم) ♥️ حالم خوب نبود بی قرار بودم چطور توانستم انقدر سنگ دل شوم که دل عشقم را بشکنم ,از خودم متنفربودم از ماشین پیاده شدم به سمت ساحل رفتم کفشهایم را در آوردم در ساحل شروع کردم به قدم زدن. ساعت ها در ساحل فکر کردم نم نم باران می بارید و من بی اعتنا به آن به بخت شومم می اندیشیدم قلبم شکسته بود فریاد زدم: -دریا ببین چه قدر بی کسم ،میشه منو تو خودت دفن کنی اما نه تو هم نامردی یک روز منو پس می زنی . خدا چکار کنم ؟تو بگووووو؟خدایا تو دیگه تنهام نزار خدایا تقاص کدومین گناهم رودارم می دم که این کابوس تموم نمیشه؟ کم کم اسمان هم دلش همانند من گرفت ابرهای تیره آسمان را پوشاند دریا طوفانی شد آسمان هم بحال من گریست. روی شن ها نشستم و زانو هایم را بغل کرده و شروع کردم به گریه کردن ناگهان گرمای دستی را روی شانه ام احساس کردم نگاهی به پشت سرم انداختم پویا در حالی که اشک می ریخت گفت: - بانو معلوم هست کجایی؟ نمی گی من بدون تو میمیرم؟ -متاسفانه پویا می خواستم خودم همه چیزو واست توضیح بدم ولی نشد -حرفایی که می خواستی بزنی رو الان بهم بگو - قبلا هم بهت گفتم عزیز جونم حالش خوب نیست آرزوش ازدواج من با رامین ازم خواسته زود برم ایتالیا تا فبل فوتش ازدواج ما را رو ببینه ببین پویا نمی تونم بهش بگم من به رامین هیچ علاقه ای ندارم می خوام با آرامش بمیره - پس خودت چی؟ به اینده ات فکر کردی؟ به من ،به من چی؟ اصلا واست مهم هستم ؟من کجای زندگیتم ثمین.چرا همه مهم هستند جزء من !فکرکردی من بدون تو چطور زندگی کنم؟اصلا واست ارزشی دارم؟چرا هرجوری که به قضیه نگاه میکنم من بی ارزشترین فرد زندگیتم؟؟؟ - تو بگو چیکار کنم ؟من خستم . منی که عاشقتم ،منی که همه زندگیم شده فکر کردن به تو دیگه نمیکشم. پویا فکر کردی واسه من آسون بدون تو زندگی کنم؟انقدر راحت قضاوتم نکن پویا.تو با ارزشی که دارم میمیرم از این اجبار - اره اسونه و گرنه این قدرراحت تصمیم به جدایی نمی گرفتی من به سیم آخرزده بودم برایم بود و نبودم فرقی نداشت در حالی که اشک می ریختم گفتم : -می خوای بهت ثابت کنم ؟ - اره ثابت کن ؟ به سمت دریا دویدم گفتم : یادت باشه زندگی بدون تو برای من مثل مرگ می مونه دریا همچون من نا ارام بود و مرا به اغوش کشید. در لحظه اخر صدای پویا را می شنیدم که التماس می کرد برگردم! دنیا در برابر چشمانم تیره و تار شد وقتی به هوش آمدم دستم در دست مادرم بود، همه دورم را گرفته بودن مادرم اشک می ریخت چشمانم را باز کردم هنوز گیج و مبهوت بودم در حالی که به مادرم نگاه می کردم گفتم: اینجا کجاست ؟ من اینجا چکار میکنم؟ مادرم گفت : -چیزی نیس عزیزم اینجا ویلامونه . . . ادامه دارد... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 . ⛔️ http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 @ROMANKADEMAZHABI ❤️