eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.7هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
712 ویدیو
72 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 مومن به کی میگن؟ 🔹کسی که دروغ نمیگه 🔸زخمِ زبون نمیزنه 🔹عیوبِ آدم رو خیلی مهربانانه تذکّر میده 🔸آبروی آدم رو حفظ میکنه 🔹صداقت داره و... خب همینا میشه آرامش دادن به دیگران دیگه!😊 👆👆👆🌷 ✔️ هر کدوم از ما که میخوایم یه مؤمنِ واقعی باشیم، باید ببینیم توی زندگیمون چقدر به دیگران "آرامش" میدیم. 🌷 قبل از بعثت پیامبر اکرم به پیامبر عزیزمون، "لقب محمد امین" رو داده بودن. 💞 "امین یعنی کسی که همه کنارش احساسِ امنیّت و آرامش میکنن" ✅➖☘🌺💖 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 سلام همراهان گرامی و خوب و وفادار کانال 🌸💐🌺 و عرض به اعضای جدید 🌹 1️⃣ _ با رمان عاشقانه تحولی 🌼 در بخش ظهر گاهی (سعی میکنیم قبل ساعت 14 باشه) 2️⃣ _ رمان بسیار زیبا و جذاب و هیجانی 🥀 در بخش عصر گاهی ، (سعی میکنیم حدود ساعت 19 باشه) 3️⃣ _ ان شاءالله در بخش شامگاهی با 📕رمان صوتی 🎶عاشقانه❤️ "یادت باشد" در خدمتتونیم.. (سعی میکنیم حدود ساعت 22 باشه) 🕋🕌 و ان شا ءالله هر روز حدود ساعت 14 با سلسله مباحث روان شناسی ، تربیتی و مذهبی : از خانه تا خدا ✨🦋💝 با ارائه استاد فرجام پور همراهتان خواهیم بود 📚 لینک قسمت اول تمام رمان های کانال سنجاق شده و در کانال رپلای هم رمان ها و pdf های مختلفی قرار گرفته 🗄 لطفا نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را با ما در میان بگذارید ❤️ 👇🏻 @serfanjahateettla از اینکه مارو همراهی میکنید به خود میبالیم و قدردان حضورتان هستیم 🌼❤️💐 ┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄ @ROMANKADEMAZHABI ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5785165980996994627.mp3
637.1K
◼ نوحه زمینه 🥀🍂 ای در ديار غربت و غم يار احمد🍂🥀 🎤🎤 حاج محمود كريمی 🏴 کبری علیهاسلام🍂 ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈ 📚@romankademazhabi♥️ 🗞eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕#محا
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 وارد کلاس شد و همان جای همیشگی نشست . جزوه جلسه قبل را بررسی کرد و توجهی به کنجکاوی های اطرافیانش نسبت به آقای متفاوت نکرد . با ورود استاد همه در جای خود قرار گرفتند و استاد بعد از حضور و غیاب گفت : از امروز یه نفر به کلاس ما اضافه شدن ، امیدوارم با ایشون همکاری لازم رو داشته باشین ، خب آقای دکتر خودتون رو معرفی کنین - سلام عرض میکنم خدمت شما و دانشجو های عزیز ، سید محمد حسین حسینی هستم دانشجوی دکتری دانشگاه صنعتی شریف و قراره یه مدت مزاحم شما بشم ، امیدوارم اوقات خوبی در کنار هم داشته باشیم . بچه ها تک تک تبریک گفتند که استاد گفت : بچه ها یه نفر جزوه ی سه جلسه اخیر رو بده به آقای دکتر ثمین : من میدم بهشون - جزوتون کامله ؟ یادمه غیبت داشتید جلسه قبل ثمین از اینکه ضایع شده بود عصبانی بود که با حرف استاد فوران کرد . استاد : خانم فاتح ؟ شما می تونید جزوتون رو بدید به آقای حسینی ؟ - بله چشم استاد . - ممنون دخترم . رو به محمدحسین با سری افتاده گفت : بعد از کلاس تشریف داشته باشین میدم خدمتتون . - اگر لازم ... - فعلا نیازی بهش ندارم . - متشکرم آرام خواهش میکنمی گفت و به تدریس گوش سپرد . بعد از اتمام کلاس گوشه ی کلاس منتظر محمدحسین شد . - این صفحات که علامت زدم صفحاتی هست که استاد تاکید بیشتری داشتن به اهمیتش ، صفحه آخر هم مطالعه خودمه و ضمنا اونایی که با خودکار مشکی نوشتم تحلیل خودمه نه صرفا برداشت مستقیم از توضیح استاد . - بله ، متشکرم . ثمین : همیشه اینقدر برای همکلاسی هات وقت می ذاری ؟ - شما احاطه کامل به احوالات همکلاسی ها داری - خیلی زر زر میکنی مهدا خانوم - بنظر خسته میاین بهتره استراحت کنین . و رو به محمدحسین گفت : اگر سوالی داشتین ... - هوی عجوزه بفهم چی میگی بی توجه به ثمین ادامه داد ؛ از نوشتار جزوه وقت کلاس در خدمتم و آرام تر گفت ؛ تا شروع میان ترم لازمش ندارم بعدش ممنون میشم بدینش به حسنا . - بله حتما ، متشکرم ازتون . و به کلاسی که با مهراد داشت راه افتاد ، ثمین با خشونت بسمتش رفت چادرش را در دست گرفت و گفت ؛ چه لذتی میبری منو عذاب بدی ؟! هان ؟ مگه یه جزوه چی بود عقده ای ؟! - هیچ علاقه ای ندارم باهات بحث کنم ، دیدی که استاد ازم خواست ، اصلا نمی فهممت ثمین ... و چادرش را از دست های از خشم مشت شده ی ثمین گرفت و بسمت کلاس رفت . &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 منتظر ماند اغلب دانشجو ها وارد کلاس شوند تا لیست را اعلام کند جلسات قبل رفتن به آزمایشگاه لغو شده و به جلسات بعد موکول شده بود و مهراد از مهدا خواست این جلسه به بچه ها اطلاع دهد تا خود را برای همکاری با هم آماده کنند . - ببخشید لطفا چند لحظه همه ی کلاس منتظر نگاهش کردند . - استاد از من خواستن با توجه به شناختی که از هم داریم یه گروه بندی انجام بدم ضمنا نتایج رو به ایشون گزارش کردم و ایشون موافق بودن ، لیست رو می خونم تا هم گروهی های خودتون رو بشناسید ، 6 گروه 4 نفره و یک گروه 3 نفره - . . . . و امیر رسولی ، ثمین ناجی ، مهدا فاتح ثمین : زرشک ! اون وقت طبق کدوم شناخت منو تو باید همگروه باشیم ؟! - معیار من فقط سلیقه فردی نبوده و از جنبه سطح علمی و تفاوت دیدگاه نظریه پردازی هم بهش توجه کردم و خواستم عدالت و توازن رعایت بشه و ارائه بهترین پروژه فقط مرهون تلاش خود افراد باشه - برو بابا من این ترم بیافتمم نمیخوام با تو همگروه باشم - می سپارم به تصمیم استاد ،خب کسی اعتراض نداره ؟! + مهدا خانوم ؟ - بله - میشه منو لطفا با محسنی جا به جا کنی ؟ - آقای پارسایی حس کردم به دیدگاه عمیق شما در اون گروه نیاز هست و راحت تر بتوانید با اعضای گروه تبادل داشته باشین ، اما اگر آقای محسنی و اعضای گروهشون راضی هستن مشکلی نیست فکر نمیکنم استاد هم مخالفتی داشته باشن . - نه ولش کن نمیخواد همین گروه خوبه ، دستت طلا دختر . - کاریه که استاد ازم خواستن ، لطفی نبوده . امیر رسولی : خدایی این زبون تندت ، به هیچ کس رحم نمیکنه همه خندیدند که گفت : مزاح کافیه ، کسی جز خانم ناجی مشکلی با گروهش نداره . + ببخشید خانم فاتح ؟ - بفرمائید + من چطور ؟! - احتمالا با گروه سه نفری هم گروه می شید آقای حسینی ، باز با استاد مطرح میکنم . + متشکرم با ورود استاد همه از جای خود بلند شدند . استاد بعد از حضور غیاب گفت : آقای دکتر خوش اومدی! - ممنون استاد - اختیار داری ما در کنار شما جرات اظهار نظر نداریم - لطف داری مهراد جان - خانم فاتح اعلام کردید به بچه ها ؟ + بله استاد ، فقط استاد آقای حسینی هم در گروه بندی قرار بدم ؟ - بله هر گروهی جا داره بذارینشون ، محمدحسین اگه مشکلی داشتی بگو به خانم فاتح تا اصلاح کنن - چشم ممنون استاد . + و استاد یه مورد دیگه اینکه خانم ناجی گروهشون راضی نیستن . - دیگه چیه خانم ناجی ؟ - من که مشکلی ندارم با گروه استاد اگه این مهدا نباشه! - مهدا خانوم در همین گروه باقی میمونن و مدیر گروه هم هستن شما مشکلی دارین جا به جاتون میکنیم . - اما استاد .... - محمدحسین جان جسارت نشه ، خانم فاتح به این موارد وارد هستن به همین دلیل ایشون مدیر هستن - نه خواهش میکنم ، من مشکلی ندارم از گروه هم راضیم . - خداروشکر � &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🍂🥀🍂🥀 🍂🥀🍂 🥀🍂 🍂 با علی (علیه السلام) همگام در احيای قرآن بوده‌ای پيشتر از بعثت احمد مسلمان بوده‌ای مؤمنين از چون تو مادر تا قيامت سرفراز مسلمين آرند بر خاک درت روی نياز 🏴وفات سلام الله علیها تسلیت باد 🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀 ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈ 📚@romankademazhabi♥️ 🗞eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@ROMANKADEMAZHABI ایتا یادت باشد 9.mp3
2.95M
🎙 📕 رمان صوتی🎶 عاشقانه "یادت باشد"💞 ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈ 📚 @romankademazhabi ♥️ 🗞eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
🌹🍃🌹 🍃🌹🍃 📕رمان زیبا و جذاب صوتی🎶 ؛ "یادت باشد..." 🖋به روایت : همسرشهیدحمید سیاهکالی♥️ 📕 این کتاب زندگی عاشقانه💞 شهید مدافع حرم ، 🌷 دومین شهید مدافع حرم استان است. 🌹شهید سیاهکالی‌مرادی، در سال ۱۳۸۹ به کربلا رفت، در سال ۱۳۹۱ عقد کرد، در سال ۱۳۹۲ ازدواج کرد و نهایتاً در سال ۱۳۹۴ به شهادت رسید.🥀 👌(برگرفته ازکتاب موردتحسین رهبرانقلاب) 🌱ریپلای به ↪️ eitaa.com/romankademazhabi/20361 ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈ 📚@romankademazhabi♥️ 🗞eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 سلام همراهان گرامی و خوب و وفادار کانال 🌸💐🌺 و عرض #خوش_آمد به اعضای جدید 🌹
سلام همراهان گرامی و خوب و وفادار کانال 🌸💐🌺 و عرض به اعضای جدید 🌹 رپلای برای آشنایی اعضای جدیدمون از اینکه ما رو همراهی میکنید به خود میبالیم و قدردان حضورتان هستیم 🌼❤️💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🍂🥀🍂🥀 ✴️ دوشنبه 👈 15 اردیبهشت 1399 👈10 رمضان 1441👈4 می 2020 @taghvimehmsaran 🕌مناسبت های اسلامی. 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 وفات حضرت ام المؤمنین خدیجه کبری سلام الله علیها(3. قبل هجرت) 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ✉️وصول نامه های کوفیان به دست امام حسین علیه السلام (60 هجری) 🌙🌟احکام اسلامی و دینی. 📛صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند.. 📛از دیدار رؤسا و حاکمان هم پرهیز گردد. 👶مناسب زایمان و نوزاد روزی دار و پاک دامن و با حیا است. ان شاءالله. 🤒بیماری که امروز مریض شود ازارش زیاد است. 🛫 مسافرت مکروه است اگر ضروری است حتما همراه صدقه باشد. 👩‍❤️‍👩حکم مباشرت امشب. مباشرت شب سه شنبه مستحب و فرزند ان دهانی خوشبو دارد نرم دل و پاک زبان است. ان شاءلله.و برای سلامتی نیز مفید است. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓انجام اموری از قبیل: ✳️فروش جواهرات. ✳️اغاز درمان و معالجه. ✳️و خوردن نوشیدنی ها نیک است. 🔲این مطالب یک سوم مطالب کتاب سررسید همسران است برای استفاده از اختیارات بیشتر به تقویم همسران مراجعه گردد. 💇‍♂️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب و موجب عزت و احترام است. 🔴 یا در این روز از ماه قمری،خوب نیست و باعث درد و الم است.ان شاءالله. 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد 💠 روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴تعبیر خواب شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند تعبیرش از ایه 11 سوره مبارکه هود علیه السلام است. الا الذین صبروا و عملوا الصالحات... و از معنای ان استفاده می شود که کاری برای خواب بیننده پیش اید که در نظر مردم مشکل باشد و چون صبر کند موجب نیکنامی وی گردد..ان شاءالله. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 🌸زندگیتون مهدوی🌸 📚 منبع مطالب ما تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهماالسلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 025 377 47 297 0912 353 2816 0903 251 6300 📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتمابا لینک ارسال کنید مطلب بدون لینک کانال ممنوع و حرام است 📛📛📛📛📛📛 @taghvimehamsaran ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈ 📚@romankademazhabi♥️ 🗞eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
❤️ کانال باب میل 👱‍♀️ آوردم . پره از تجربه 😉جورواجور کاربران بیا بهت میگه چجور واس شوهرت 💋😚 کنی وهمممیشه بمونی👠 🔰 تازه استاد مشاور هم داره ازاون و 👌 1️⃣ _ 💑یواشکی های زنونه💅 (مختص فقط ) 💄eitaa.com/joinchat/1399652374Cda1b7298df مجردی👩 ومیخوای سوالات رو بدونی 🤔بفرما👇 2️⃣ _ 💍مشاوره قبل از ازدواج 👰🤵eitaa.com/joinchat/3439394855C39ad288277
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.... چهل و پنجم 👇 💎 " کی با اخلاقه؟ " 🔹اگه ما بخوایم کل خصوصیاتِ اخلاقی رو خلاصه کنیم، باید بگیم "اخلاق یعنی هنرِ آرامش دادن به همدیگه...." 😊 💍 مثلاً خیلی از دختر و پسرا ملاکِ ازدواجشون رو این موضوع قرار میدن که طرفِ مقابلشون "اخلاق" داشته باشه. خب این خیلی خوبه، امّا از کجا میشه فهمید که یه نفر واقعاً خوش اخلاقه؟❓ 🔴 خیلی از دخترا، خصوصاً دخترای مذهبی خیال می کنن همین که یه آقایی ریش و تسبیح داشت و اهلِ مسجد بود پس حتماً اخلاق هم داره! پس از کجا بفهمیم که یه نفر واقعاً اخلاق داره؟ 👈 از این که "ببینیم اون آقا چقدر بلده به بقیه آرامش بده." 🔸 مثلاً شنیدید که میگن اگه خواستی یه نفر رو واقعاً بشناسی باهاش یه مسافرت برو. 🚘🏞 چرا؟ ✅ چون توی مسافرت طبیعتاً "سختیها و راحتی هایی" هست، اونوقت کسی که "هنرِ آرامش دادن" رو بلد باشه، خیلی خوب خودش رو نشون میده.👌
🔹 مثلاً یه اتفاقِ بدی توی مسافرت میافته، این آقا پسر شروع میکنه "همه رو آروم کنه." خودش هم "آروم و دقیق" هست. ✔️ حواسش به تک تکِ کسانی که باهاش مسافرت اومدن هست. "هوای همه رو داره". "از همه بیشتر کار میکنه و از همه کمتر غُر میزنه!" 💍 کسی که این خصوصیات👆 رو داشته باشه معلومه که همسرِ بسیار خوبی برای شما خواهد شد. 🌺 چنین فردی چون بلده که چطور به بقیه آرامش بده، همیشه موجبِ شکوفا شدنِ استعدادهای انسانهای اطرافش میشه. 🌈 🏵 طبیعتاً همۀ ما دوست داریم که یه آدمِ واقعاً مؤمن باشیم. 🔻 امّا مؤمن به کی میگن؟ آیا هر کسی که ریش و تسبیح داشت و هیئت و بسیج میرفت، مؤمن حساب میشه؟ قطعاً خیر ✔️ 🌹 برای اینکه متوجه بشیم که مؤمن به کی میگن باید بریم سراغِ اهلبیت علیهم السلام 🔆 طبق روایات، "مؤمن به کسی گفته میشه که بقیه انسانها در کنارش آرامش دارن." 🌺 مومن به کی میگن؟ 🔹کسی که دروغ نمیگه 🔸زخمِ زبون نمیزنه 🔹عیوبِ آدم رو خیلی مهربانانه تذکّر میده 🔸آبروی آدم رو حفظ میکنه 🔹صداقت داره و... خب همینا میشه آرامش دادن به دیگران دیگه!😊 👆👆👆🌷 ✔️ هر کدوم از ما که میخوایم یه مؤمنِ واقعی باشیم، باید ببینیم توی زندگیمون چقدر به دیگران "آرامش" میدیم. 🌷 قبل از بعثت پیامبر اکرم به پیامبر عزیزمون، "لقب محمد امین" رو داده بودن. 💞 "امین یعنی کسی که همه کنارش احساسِ امنیّت و آرامش میکنن" ✅➖☘🌺💖 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄
در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح تغذیه جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @MOSaferr1991 مبحث مبارزه با راحت طلبی و عبور از لذت های پست را هم می توانید در این کانال پیگیر باشید http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌼🍃🌼 📚 #عشقی_به_پاکی_گل_نرگس 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: #فاطمه_اکبری 🔻 #قسمت_شصت_نهم ازشنیدن نقشش
🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 ساعت شش عصربودودنیا نیم ساعتی می شدکه رفته بود. خانم جون ازمراسم برگشته بودوروی کاناپه نشسته بودوداشت درس می خوند،باکلافگی گفتم: +خانم جون مامان کجاست؟ خانم جون:نمیدونم منم اومدم خونه، دیدم نیست. پوف کلافه ای کشیدم و ازجام بلندشدم وبه سمت آشپزخونه رفتم،یک بسته بیسکوییت برداشتم وشروع کردم به خوردن. صدای زنگ آیفون اومد،سریع به سمت آیفون رفتم ودروبازکردم. خانم جون:حداقل بپرس کیه. دستم وتوهواتکون دادم وگفتم: +بیخیال،یامامانه یاباباس دیگه. خانم جون سری به نشونه تاسف تکون دادوبه ادامه ی درس خوندنش پرداخت. درورودی روبازکردم وبعدرفتم آشپزخونه ومشغول خوردن بیسکوییتم شدم. چندثانیه ای گذشت که صدای پرشوروشوق مامان توخونه پیچید. مامان:سلام،من اومدم. خانم جون:خوش اومدی مادر. ازآشپزخونه رفتم بیرون،مامان بادیدنم فازاحساسی بودن برداشت وگفت: مامان:یعنی باورکنم دختر کوچولوم داره عروس میشه؟ پوزخندی زدم وبانفرت روم و برگردوندم،من وباش چقدرهیجان داشتم به این امیدکه مامان بیاد وبگه که منصرف شدن ازازدواج، زهی خیال باطل. خواستم ازپله هابرم بالاکه بازآیفون به صدادراومد،مامان سمت آیفون رفت ودروبازکرد. برگشت سمت من وگفت: مامان:هالین حاضرشو نیم ساعت دیگه سامی میاد دنبالت. ازتعجب چشمام گردشد،باصدای بلندی گفتم: +چی؟ مامان بابی تفاوتی گفت: مامان:چیزعجیبی نگفتم،سامی میاددنبالت که بریدبرای لباس عروس وبقیه وسایل،خودت که میدونی اصلاوقت ندارید سریع بایدبخرید،این دوسه روز وبایدازصبح بری خریدتاشب. دربازشدوبابااومدتو،مامان وخانم جون باهاش سلام وعلیک کردن؛بی توجه به باباگفتم: +من نمیرم. مامان باحرص گفت: مامان:مگه دست خودته؟ انگشت اشارم وبه نشونه ی تهدیدآوردم بالاو گفتم: +ازدواجم دست شمابود، بقیش به خودم مربوط میشه.مامان باعصبانیت روکردبه باباوگفت: مامان:شهرام تویه چیزبگو. بابا:چتونه باز؟بزاریدبرسم بعدشروع کنید. مامان:سامی نیم ساعت دیگه میاددنبال هالین که برن لباس ووسایل عروسی روبخرن ولی هالین لجبازی میکنه میگه نمیرم. بابا بابی تفاوتی شونش وبالاانداخت وگفت: بابا:اینجوری مجبوره لباسای ساده ی خودش وبپوشه. مامان:یعنی چی شهرام؟الان توداری... پوزخندی زدم وبی توجه به بحثی که داشتن می کردن ازپله هارفتم بالاووارداتاقم شدم. روتخت نشستم وسریع گوشیم وبرداشتم وشماره ی شایان وگرفتم،بعدازسه بوق جواب داد: شایان:سلام زشتوخانم. +سلام شایان:اوه چه عصبی،چی شده باز؟ پوف کلافه ای کشیدم وگفتم: +مامان الان اومده خونه بعد به من میگه نیم ساعت دیگه سامی میاددنبالت که برید خریدعروسی. شایان:خب؟ باجیغ گفتم: +خببببب؟همین؟ شایان خندیدوگفت: شایان:خب چی بگم؟باید بری دیگه. باناباوری گفتم: +شایان الان داری بامن شوخی می کنی؟ شایان:نه هالین کاملاجدیم، این چندروزوباهاشون راه بیاتانقشمون وعملی کنیم، ازالان ضایع بازی درنیارکه. +وای وای.. اصلا نمی تونم سامی روکنارم تحمل کنم. شایان باهمدردی گفت: شایان:میدونم عزیزم،والا بااون چیزایی که توراجبش گفتی منی که پسرم وهمجنس خودشمم نمی تونم تحملش کنم،ولی هالین چاره ای نداری، داری؟مجبوری بری،گفتم که این چندروزوباهاشون راه بیاتازمان نقشه فرابرسه. باصدای آرومی گفتم: +باشه،پس من برم حاضرشم. شایان:برو..به سلامت +بای. باکرختی ازجام بلندشدم و به سمت کمدرفتم ولباسای ساده ای روازکمدبرداشتم ومشغول پوشیدن شدم. &ادامه دارد.... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 📚@ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌این رمان سفارشی کانال رمانکده میباشد کپی شرعا اشکال دارد❌❌ ↪️کانال رپلای (دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان های ما و pdf رمان هایی دیگر)👇🏻👇🏻👇🏻 @repelay