#آینده_روشن
#پارت72
ماهان:ببخشی د استاد
استاد:شن ی دم فراموشی گرفته بودی؟
ماهان:خوب شدم استاد
استاد:چجوری؟
.ماهان:ی ه شک بهم وارد شد خوب شدم
استاد:چه شکی ؟
ماهان:قلبم ت ی ر کشی د ی هو گفتن بای د عمل کنی
استاد:هی خداکنه سالمت باشی خی لی سخته
هه حاال نم ی دونه من چی ا کشی دم وگرنه برام زار می زد االن وسط دانشگاه
کالس فیزیک تمم شد دیدم ی ه پسره هیکلی که اسمش وحی د بود اومد سمتم با دستش زد تو
سی نم و حولم داد و بهم گفت
وحی د:جون بچه خوشگل خوب شدی ؟
ماهان:اره وح ی د خوبم
وحی د:خواهرت خوبه
آمپرم زد باال حاال من براش تند کردم و محکم حلش دادمو
........حلش دادمو گفتم
ماهان:شما گ* خورشین؟
وحی د:چ ی ه غ ی رت ی شدی؟
ماهان:ببی ن اخر ی ن بار ی اد نرفته که زدم دماغ ی ه وریتو ای نوری کردم نزار دوباره ی ه وریش
کنم
وحی د:مگه چ ی ز ی گفتم تهدی د میکنی؟
ماهان:خوشم نم ی اد کسی خواهرمو اسمش بی اره
وحی د:مگه اسمشو اوردم حالشو پرسی دم
ماهان:مگه دکتری دومن به شما ربط نداره
https://eitaa.com/romanmahi