#آینده_روشن
#پارت74
ه:مرس ی ممنون
.عسل:خواهش
و رفتش و بعد رفتنش عسل بهم گفت
عسل:دختر خوب ی ه
ماهان:بری م خاستگاری ش؟
عسل:بازم بت خندی دمم
ماهان:ببخشی د
رفت ی م به سمت خونه خاله که
...........عسل.......
دی دی م سرو صدا می اد رفتی م داخل د ی دم به به سارا خانمه و نشسته رو مبل که یهو اومد سمتم
سارا:سالم عسل جونم خوبی
عسل:سالم آلی س در سرزمی ن ا ی ران
سارا:عه مسخر نکن دیگه دلم تنگ بود
عسل:منم عز ی زم خوب ی
ماهان:اگه اجازه بدی ن منم ب ی ام داخل
سارا:به به آقا ماهان نخبه
ماهان:خوب ی دخترخاله چه خبر
سارا:مرسی خوبم پسرخاله گلم
ب ی شعور خر گل عمته
.....سارا:بفرمایی ن داخل
عسل:خاله کجاست؟
سارا:رفته حموم دوش بگی ره
عسل:اها باش عزی زم پس من میرم اتاق لباس عوض کنم
https://eitaa.com/romanmahi