#آینده_روشن
#پارت78
خاله:خخخخ اره خسته شدم
ماهان:سالم خاله جونم
خاله:به به سالم خاله جون خوب ی
ماهان:اره مرسی خاله یکم استرس دارم
خاله:استرس چی ؟
ماهان:فردا عمل دارم خوب م ی ترسم
خاله:عه نگو استرس بده هی چ ی نمی شه
ماهان:خداکنه خوب شم زود
.....عسل:م ی شی داداشی جونم
باالخره ناهار خوردیمو بازی کرد ی م
ی هو سارا گفت بی ا بر ی م سی نما ماهانم گفت بر ی م منم گفتم اره چون خی لی خوبه سینما بری م خالم
قبول کرد با ماشی ن من که ماهان یواشکی به نامم کرده بود و من فکر کردم ماشی ن دومشو
برای زن ایندش خری ده ولی اشتباه م ی کردم با اون رفت ی م س ی نما منم ذوق داشتم رفت ی م داخل
....سی نما
ی ه فی لم انتخاب کرد ی مو بلی ت خر ی دی م رفت ی م داخل وارد شدی م نشست ی م چ یپس و تخمه میخوردی م
فی لمو نگاه م ی کرد ی م عجب فی لمی بود خ ی ل ی خوب بود هم خنده دار هم حساس باالخره فی لم تمم
شد ما رفت ی م سمت خونه که دی د ی م تصادف شده یهو ی اد تصادف ماهان افتادم دی دم همه مردن
دورش جمع شدن تو ای ن فکر بودم چرا من پ یش داداشم نبودم ای ن موقع پوف توهم ی ن فکرا
بودم ی هو صدای اهنگ زی اد شد آهنگ شاد بود سارا تو ماشی ن می رقصید منم میخندی دم دست
می زدم خالم دست میزد متن رقصی دم..خ ی لی شاد بود ی م یهو ماهان گفت امشب شام همه
مهمون م ی ری م رستوران ی هو من جی غ زدمو با سارا شادی کردی م خندم گرفته بود باالخره
.....رسی دی م رستوران وارد شدی م دی د ی م همه نشست یم
......ی ک ی اومد طرفمون و گفت
آقا:بفرمایی ن چ ی میل داری ن
خاله:من که ی ه زرشک پلو با مرغ
عسل:من جوجه
https://eitaa.com/romanmahi