eitaa logo
رمان خوب
123 دنبال‌کننده
47 عکس
11 ویدیو
35 فایل
🌼سلام، خیلی خوش آمدین 🌼 https://eitaa.com/joinchat/438960164Ca80a517da3
مشاهده در ایتا
دانلود
❣﷽❣ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 3⃣4⃣ 📖رسیدگی به درس بچه ها کار خودم بود. ایوب زیاد توی خانه نبود. اگر هم بود خیلی سختگیری می‌کرد . چند بار خواست به بچه ها دیکته بگوید همین که اولین غلط املایشان را دید، کتاب را بست و رفت. 📖مدرسه بچه ها گاهی به مناسبت های مختلف از ایوب دعوت می‌کرد تا برایشان سخنرانی🎤 کند. روز جانباز را قبول نمی‌کرد . می‌گفت : من که جانباز نیستم، این اسم را روی ما گذاشته اند، وگرنه جانباز است که جانش را داد. 📖از طرف بنیاد، جانبازها را حج🕋 میبرند و هر کدامشان اجازه داشتند یک مرد👤 همراهشان ببرند. ایوب فوری اسم آقا جون را داد. وقتی برگشت گفت: باید بفرستمت بروی ببینی. گفتم: حالا نمیخواهم، دلم میخواهد وقتی من را میفرستی، برایم گاو بکشی. بعد برایم مهمانی بگیری و سفره بندازی از کجا تا کجا 📖برایم پارچه آورده بود و لوازم آرایش . هدی بیشتر از من از آن استفاده می‌کرد. 💅 با حوصله لب ها و گونه هایش را رنگ می‌کرد و می آمد مثل عروسک ها کنار ایوب می‌نشست . ایوب از خنده ریسه میرفت و صدایم میکرد: شهلا بیا ببین😂 🖋 ... 📝 🌹🍃🌹🍃 📚 @rommanekhoobe