هدایت شده از 🌿 طب نوین روجین🌿
https://harfeto.timefriend.net/16420908480144
پارت های امشب چطوربود؟
🌿 طب نوین روجین🌿
🍃 #انارهای_نارس... 💌 #پارت57 **** صدای بلند موزیک کل باغ پیچیده بود . مینا یک جام طرف آناهید گرفت
🌿🌸🍃 #انارهای_نارس...
💌 #پارت58
***
مینا با شدت در باز کرد
_خل شدی تو ...بلند شو دیگه میگه نمیخوای بری؟
اناهید با روبدشامبر حمام روی تخت نشسته بود گوشی شو روی تخت انداخت
_اون دختره بود که گفتم زن علیرام ..
مینا سوالی نگاهش کرد .
_الان اتفاقی تو پیج ترنم دیدم فوت کرد .
مینا بی حوصله روی مبل کنار تخت نشست
_اَه ول کن بابا ...پاشو حاضر شو ...
اناهید نگاه طهورا از جلوی چشاش کنار نمی رفت فقط اون میدونست طهورا مریض ...علیرام به هیچ کس چیزی نگفته بود .
موهاش سشوار کرد یک مانتو تابستونی ابی پوشید ..تا خواست شلوار بپوشه
مینا به پاهای اون اشاره کرد
_اون لگ کوتاه اتو بپوش تا تاتوی که تازه زدی دیده بشه ..
اناهید اینقدر غرق فکر بود که اصلا نفهمید چی پوشید ..
وقتی خواستن راه بیفتن اناهید مکث کرد
_سویچ بده من برونم ..
مینا سویچ به طرفش گرفت
_آدرس کافه رو بلدی که ..
اناهید سر تکون داد ..
مینا صدای پخش ماشین زیاد کرد
_راستی ساعد هم میاد ؟
اناهید سر بالا انداخت
_نمیدونم ..
مینا پوفی کشید
_تو نمیخوای ول کنی ...الان نشستی غصه مرگ اون دختر رو میخوری ...خوشبحال اون مردک شده میره یک زن دیگه میگیره ..
بعد پوزخندی زد
_اون که فرتی عاشق تو شد زرتی هم تجدید فراش میکنه .
اناهید یک حال بدی داشت هیچ کس نمیدونست راز علیرام طهورا چی بوده ..
وقتی به خودش امد که مینا با چشای گرد شده گفت
_کجا داری میری آنا ادرس اشتباه ..
اناهید مقابل مسجد بزرگی ایستاد
به اون طرف خیابون اشاره کرد
مسجد غرق گل و پرده های سیاه بود .
_ترنم ادرس همین مسجد رو استوری کرده بود .
مینا با حرص گفت
_دختره احمق کافی الان ببینن تورو !
و تمام نگاه اناهید به علیرام بود که تو کت و شلوار و پیراهن مشکی کنار در مسجد ایستاده بود ...یک حال عجیبی شد ناخوادگاه دستش روی لبش کشید وقتی یاد بوسه اخرش افتاد .
کپی ممنوع⛔️
نویسنده: #تبلور
🌿🌸 @roman_tori🌸🌿
📚کتاب: #بیشعوری
📝نویسنده: خاویر کرمنت
ترجمه : محمود فرجامی
🎭ژانر: #روانشناسی #خارجی
📃خلاصه:
کتاب "بیشعوری" نوشته دکتر خاویر کلمنت آمریکایی و ترجمه محمود فرجامی بعد از 4 سال در بهار 93 اجازه چاپ گرفته است. نام اصلی کتاب "assholism" است و شاید ترجمه این عنوان به بیشعوری به محدودیت واژگان معادل آن در زبان فارسی برمی گردد چرا که بیشعور در ادبیات ما به نادان و احمق و بی ادراک معنا می شود و ای بسا کلمه "پفیوز" به معنای بی صفت و بی غیرت، دلالت معنایی بیشتری برای "اسهولیزم" داشته باشد. در عین حال با توجه به استفاده نویسنده از کلام طنز و سخنان طعنه آمیز در کتاب به نظر می رسد ترجمه عنوان کتاب توسط مترجم، هوشیارانه صورت گرفته و هیچ واژه ای همچون "بیشعوری" در این محتوا نمی تواند مفهوم طنز را نیز بر خود حمل نماید.
تصویر روی جلد کتاب اثر معروف نقاشی "ادوارد مونک" نروژی از نقاشان سبک پست امپرسیونیسم با نام "جیغ" است. مونک یکی از منتقدان اخلاقی انسان نوین نیز به شمار می رود و موضوعات مهم آثارش عبارتند از رنج، مرگ و عشق فاسد؛ موضوعاتی که ارتباط مستقیم با "assholism" یا بیشعوری دارند. ترجمه این کتاب همراه با توضیحات مختصر مترجم در پانوشت ها بسیار روان صورت گرفته است و از اغلاط املایی آن که بگذریم ترجمه ای قابل تحسین شده است.
#درخواستی
🌿🌸@roman_tori 🌸🌿
👇👇👇
📚رمان: #مدرسه_جن_زده
📝نویسنده : آر ال استاین
تعداد صفحات : 101
📃خلاصه :
تامی در راهرو کلاس هایس پیچ در پیچ درسه جدیدش گم می شود
او صدای بچه هایی را می شنود که فریاد می زنند و کمک می خواهند.
صداهایی که از پشت دیوار کلاس می آید..
🎭 ژانــــر #ترسناک #خارجی
#درخواستی
🌿🌸@roman_tori 🌸🌿
👇👇👇
هدایت شده از Tab Rahi
⚪شروع تبادلات گسترده 𝑅𝑎𝐻𝑔𝑂𝑧𝐴𝑟⚪
🖤ادمین تب روزانه میشم با جذب عالی🌱
🤍آمار کانالت بالای #800 باشه🌵
🖤 ویو قوی( در ساعت #100+)🌿
🤍 تایم تبم ساعت 18 هست🍀
🖤اد چنلای BTS / کیپاپ / اکیپ نیکا / مذهبی / غیر اخلاقی و... نمیشم🍃
🆔@Rahi_Sangi
اینفوم (حتما عضو باشید)👇🏻
🆔@Tab_Rahi
آمار کانالایی که ادمینم 2.2k+ هست و جذبت بالاست‼️✅
هدایت شده از Tab Rahi
سن خودت رو انتخاب کن و بکوب
رو لینڪ 😳 😍 💦 👇🏽
14تا18سال ♥️👇🏼
https://eitaa.com/joinchat/1719599241C246e711da3
19تا22سال ♥️👇🏼
https://eitaa.com/joinchat/1719599241C246e711da3
لامصب عجب عکسهایی🤤💋
https://eitaa.com/joinchat/1719599241C246e711da3
بیا دختر ، عکس خوشکل بزار پروف😍
نیاۍ از دستت میره😐 😹 :))) ❌ !
هدایت شده از Tab Rahi
نیمه گمشده متولدین هر ماھ!
بزن رو ماه تولدت سنجاقه💜
༆⋅ - - - - - - - - - - - - - - - - - - ⋅༆
↜فروردین 🔥💛'
↜اردیبهشت 😌🍃'
↜خرداد ♥️🖇'
↜تیر 🦋☂'
↜مرداد 🙂💥'
↜شهریور 🐤🇦🇷'
↜مهر 🐣💦'
↜ابان 🛴💕'
↜اذر 🐻🏳️🌈'
↜دی 🦄💜'
↜بهمن🌻✨'
↜اسفند 🐋🌸'
༆⋅ - - - - - - - - - - - - - - - - - - ⋅༆
کاملا واقعی بدو تا پاک نشده🙀💞☝️🏿
هدایت شده از تبادلات کاکتوس🍃
شروع تبادلات گسترده"ثمین"🌸🖇
ادمین کانالای رمان میشم. با امار +800 🌸🖇
بیش از 500 تا مدرک جذب عالی دارم🌸🖇
ساعت تب: 12/11 ظهر،18عصر🌸🙈
نوبت چنلا دو روز درمیونه❗️
کانالایی که بنرای تبو همون لحظه میپاکن،نوبتشون تعویق میوفته❌
اینفو سابقم : https://eitaa.com/joinchat/3545170010Cdb8055d711 🌸🖇
ایدیم: @elsa1382p🌸🖇
مدیرا وسط تب پست ممنوع🔥✨
بنرا رو نیم ساعت بعد بپاکید🔥😌
هدایت شده از Tab Rahi
ببین جلوی همه با دختره چیکار میکنه...😻😱
#پارت_آینده💕🌸
در این لحظه برام نگاه ماتم زده هیچکس مهم نبود، الان این مهم بود که من همسر امیرعلی میشدم. کسی که سال ها با او این لحظه رو تصور کرده بودم .
روی پله ها دیدمش #نفسم رفت برای زیباییش، نگاهش روی من موند و بعد سریع اومد و گفت:
_ شال بلند تر نداری؟
خندم گرفته بود بلد نبود #تعریف کنه.
روی صندلی نشستیم، عقد خونده شد، ناگهان دستم گرم شد با تعجب به امیرعلی که با #لبخند نگاهم میکرد، چشم دوختم بهش، سرش رو کنار گوشم آورد و گفت:
_ خوش اومدی به زندگی من.
بعد بلند شد و منم همراهش بلند شدم ، دست چپم رو گرفت و #حلقه رو دستم کرد. چادرم رو کنار زد و جلوی بقیه...😬😬🤯
❥ https://eitaa.com/joinchat/2564685947C83dade8bca
بهترین رمان سال از نظر مخاطبان📚✨🌱🍄
ظرفیت محدوده بدو جا نمونی🏃♀
هدایت شده از تبادلات کاکتوس🍃
_چند سال شماها زندگی من خراب کردین حالا نوبت منه!😏
علیرام پوزخندی زد
_عددی نیستی!😤
اناهید از جاش بلند شد
اون پیراهن حریر تابستونی زیادی نازک بود که علیرام با دیدنش اخم کرد
_تو این خونه درست لباس بپوش ..😡
آناهید چشم ریز کرد لب هاش نیش خندی زد سرش نزدیک کرد
_واسه چی عزیزم ...آدم که از شوهرش رو نمیگیره !😌
https://eitaa.com/joinchat/4277207089C2aca80ed6a
#عاشقانه #مذهبی #هیجانی #معمایی
هدایت شده از Tab Rahi
#پارت_آینده‼️
_ #سحر خانم شمایید؟
_ببخشید به جا نیاوردم.
_ #عرشیام. تازه اومدم.
_ ببخشید ولی منم سحرم، الانم از بیرون اومدم.
پسره سرش رو بالا گرفت و #قهقهه ای زد که با هر ِهندل خنده #قلب من، هری پایین می ریخت.
_ فکر کنم سوتفاهم شده؛ من عرشیا پسر علی آقا و مریم خانمم و تازه اومدم #ایران.
وای خدای من!
چرا باید جلوی این #سوتی می دادم؟
این همون پسر آرومی بود، که من همیشه کوچیک که بودم، می گفتم این #شوهرمه
خب اولا اون موقع #بچه بودم بعدشم من از دوران #طفولیت آیندنگر بودم؛ می دونستم بعدا #بیشوهری بی داد می کنه.
_ ببخشید به جا نیاوردم. شما خوبید؟ #خارج خوب بودند؟
چشم هاش گرد شد.
تازه فهمیدم دوباره چه #سوتی گنده ای دادم...
قیافه اش شیطون شد و #چشمای آبیاش درخشید و گفت:
_ بله خوبن، تازه #سلام هم می رسونند.
https://eitaa.com/joinchat/2560426094Caa340de9e9 🔥💯
رمانی که یک شبه در ایتا غوغا کرد‼️
هدایت شده از تبادلات کاکتوس🍃
الناز: #آییییی عرفان ایشالله خیر نبینی موهامو ول کن #گودزیلا😫❌
عرفان: نوچ تا نگی #غلط کردم ول نمیکنم 😝
الناز: هه بشین تا بهت بگم
بعد از حرفم موهامو بیشتر کشید که دوباره جیغم هوا رفت و پشت بندش شروع کردم یه فحش دادن #نکبت #احمق #بیشعور #بیخود #بی_جهت #بیکار #بی_عار موهامو ول کن پسره #نره_خر 😤♨️
عرفان: اصلا خودتم میفهمی داری چی میگی🤣
الناز: اومدم جوابشو بدم که #یهو یدونه از اون فکرای #خوشگل و #شیطانیم به #ذهن_خلاقم رسید سپس نیشخند #مونا_لیزایی تحویل عرفان دادم بعد پامو بلند کردم و #محکم کوبیدم رو پاش که داد بلندی زد و منم که فرصت طلب #جینگی در رفتم د برو که رفتیم
عرفان: دختره خیره سر وایسا #آدمت میکنم
الناز: فرشته ها که آدم نمیشن😌
https://eitaa.com/joinchat/419364986Cbc5cb356c3
#دختره_چقدر_پروعهه😂‼️