برایه تبلیغات در دوکانال شیپور امل و رمانکده همزمان با یک تعرفه اونم فقط با ۸۰تومان در خدمت شما هستییم
هر چی داری اینجابفروش 🛑
👈هر چی نیاز داری اینجا بخر 🛑
👌از نو تا دست دوم🔔
👈کسب وکارت را ویژه و طبق سلیقه خودت تبلیغ کن🛑
https://eitaa.com/joinchat/862716416C80b5319522
کانال دوم ما،🛑
https://eitaa.com/roomannkadeh
🆔@shiporamoolma
💝 ایامیخوای لباس های ارزان ، با کیفیت و شیک داشته باشی؟🙃
💝حتما برات پیش اومده که میگی جنس ارزون از کجا بخرم که کیفیت هم داشته باشه
💝نگران نباش بیا ببین اینجا ببین که چه خبره 😃😃😃
👈رو لینک زیر کلیک کن و عضو کانال شو
😱😱👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3823567403C999a8d5e2b
هدایت شده از دکتر 🤠خندونک😜😜😜😜👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چی میگه این 🤣
فقط لحظه ای خودتان را به شادی دعوت کنید ،👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
eitaa.com/KHandoonaki
🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗
ویرانه دل ماست
که با هر نِگه دوست
صد بار بنا گشت
و دِگر بار فرو ریخت
#سعدی
(مارا به دوستانتان معرفی کنید....هر عضو فقط یکنفر... ممنون ازینکه لطف میکنید تا بهتر و بیشتر دیده شویم)
🌺سپاسگزاریم🌺
〰〰🌸 https://eitaa.com/roomannkadeh🌞 🌸〰〰
🌹پارت146#یاسمین💐🌹
كاوه – مامانم ميخواد زنم بده . بابام رفته سر دفترچه حساب بانكي م . ديده پول ازش خيلي برداشت كردم . ترسيده نكنه خدا نكرده دور از جونم ، گردي شده باشم !
-تو چي بهشون گفتي؟
كاوه – هيچي بابا ، گفتم هروئيني نشدم . قمار كردم باختم !
-راست مي گي كاوه ؟
كاوه – تو چقدر ساده اي ؟ خب جريان رو گفتم ديگه .
-چي گفتي ؟
كاوه – گفتم واسه فريبا وسائل خونه خريدم و پول اجاره خونه شو دادم با پول پيش.
-اونا چي گفتن ؟
كاوه – پرسيدن فريبا كيه ؟
-تو چي گفتي ؟
كاوه – گفتم يه دختره.
-خب؟
كاوه – خب كه خب !
-يعني اونا چي گفتن ؟
كاوه – گفتن يه دختره يعني چي ؟
-خب؟
كاوه – مي گم ها ! امروز وسط هفته اس و اونقدر گدايي كردم ، شب جمعه حتماً دو برابر امروز مي شه اينجا گدايي كرد ها !
مي گم به فريبا بگم يه چادر بندازه سرش و عصرها بياد بشينه ! اينجا خوب كاسبي مي كنيم ! چطوره ؟
-ا ا ا ا !! ميگم تو چي گفتي ؟
كاوه – گفتم يه دختره كه مادرش مرده . اونا گفتن هر دختري كه مادرش بميره ، تو ميري براش خونه اجاره مي كني و وسايل خونه مي خري؟
-اون وقت اونا چي گفتن ؟
كاوه – من گفتم نه هر دختري . بعضي از دخترها اگه مادرشون بميره من براشون خونه اجاره مي كنم و وسايل خونه مي خرم !
-اون وقت چي شد ؟
كاوه – هم پدر ، هم مادرم ، هر كدوم دو تا فحش بهم دادن !
-كاوه جونت بالا بياد كه جونم رو بالا آوردي ! درست حرف بزن ببينم چي شده ؟
كاوه – هيچي ديگه ، مامانم گفت بايد زودتر زن بگيري.
-خب؟
كاوه – خب كه چي ؟
-يعني اينكه بعدش چي شد ؟
كاوه – منم گفتم يا زن نمي گيرم يا اوني كه دوست دارم مي گيرم .
-اونا چي گفتن ؟
كاوه – گفتن تو گه مي خوري!
-لال شي پسر ! ديوونه م كردي . بعدش چي شد ؟
كاوه – اونا گفتن حالا تو كي رو دوست داري ؟ منم گفتم فريبا رو . اونا گفتن فريبا كيه ؟ منم گفتم همون دختره كه مادرش مرده .
-خب خب ! اونا چي گفتن ؟
كاوه – صحبت شون همين جا تموم شد .
-يعني چي صحبت شون همين جا تموم شد ؟
كاوه – يعني تئوري تموم شد بحث تبديل شد به كار عملي !
-يعني چه؟
كاوه – يعني اينكه يه لگد زدن در اونجام و از خونه بيرونم كردن ! روم نميشه بگم كجا !
-خب !
كاوه – منم اومدم پيش تو كه بگيري منو زير بال و پر خودت و ازم حمايت كني !
-تو اگر طبيب بودي سر خود دوا نمودي
بلند شو گم شو برو بيرون با اين تعريف كردنت !
كاوه – من يه بچه بي پناهم كه به تو پناه آوردم . اگه پناهم ندي و بيرونم كني فاسد مي شم گناهش مي افته گردن تو ! از اينجا برم گول مي خورم . جوون ها فريبم مي دن مي شم فريب خورده !
-تو دنيايي رو فاسد مي كني ! بيچاره جوونا ! حالا بگو ببينم جون من راست مي گي ؟
كاوه –آره بابا !دروغم چيه ؟
-حالا مي خواي چيكار كني ؟
كاوه – زكي ! اگه مي دونستم كه نمي اومدم پيش تو !
-تو مطمئني كه فريبا رو دوست داري و مي خواي باهاش ازدواج كني ؟
كاوه – نه
-باز لوس شدي ؟
كاوه – آره بابا مطمئنم .
-يعني با دختر ديگه اي غير از فريبا عروسي نمي كني ؟
كاوه – خب چرا ! اگه يه دختر خوشگل تر از فريبا گيرم بياد باهاش عروسي مي كنم !
-خاك بر سرت كنن با اين عشق ت !
كاوه – نه بابا ، شوخي كردم . من فقط با فريبا عروسي مي كنم .
-كاملاً مطمئني ؟
كاوه – نكنه تو يه دختر خوشگل تر از فريبا واسه م پيدا كردي ؟ جون من اگه پيدا كردي بهم بگو .
-مرده شورت رو ببرن كاوه !
كاوه – اه ! حرصم نده گوشت تنم آب مي شه ! جون من اگه يه دختر خوشگل تر واسه من سراغ داري بگو . اگه نه برم همين فريبا رو بگيرم .
-پاشو برو گم شو كه با تو نمي شه حرف حساب زد .
كاوه با حالت گريه گفت :
-آخه چيكار كنم كه تو حرف منو باور كني ؟
-براي اينكه همه ش شوخي مي كني . آدم نمي فهمه داري حرف راست مي گي يا دروغ؟
كاوه – بايد فكرهامو بكنم .
-مگه تا حالا فكرها تو نكردي ؟
كاوه – چرا ، اما نمي دونم چرا يكي ته دل بهم ميگه تو برام يكي ديگه رو زير سر گذاشتي كه از فريبا خوشگل تره ! مي ترسم سرم كلاه بره ! ميشه عكس ش رو يه دفعه بهم نشون بدي ؟
-عكس كي رو ؟ بلند شو گم شو ! تو آدم نمي شي
كاوه باشه باشه راست مي گم . آره بخدا ، مي خوام با فريبا عروسي كنم . راه ش رو هم خودم بلدم تو بايد بياي و با مامان و بابام صحبت كني
-من حرفي ندارم . هر وقت ميخواي بگو اصلا بلند شو همين الان بريم
دوتايي سوار ماشين شديم و حركت كرديم . وسط راه كنار خيابون ، كاوه يه زن گدا رو ديد و نگه داشت و پياده شد و رفت جلوش و تمام اون پولهايي رو كه گدايي كرده بود داد بهش . زنه گفت : جوون خدا محتاجت نكنه كه كاوه گفت نترس مادر ! ديگه خودم راهش رو ياد گرفتم محتاج شدم در جا مي آم و مي شم همكار شما ! فوت و فن اين حرفه رو هم ياد گرفتم
خلاصه دوباره سوار شد كمي بعد رسيديم خونه شون . پدر و مادرش نگران شده بودن تا رسيديم باباش با عصبانيت ازش پرسيد كجا بودي
كاوه- رفته بودم باباجون سركار
نتونستم خودم رو نگه دارم و زدم
🌹پارت 147#یاسمین🌹
زير خنده . بعد از سلام و احوالپرسي پدرش گفت :
-خوب شد اومدي جوون . ما كه زبون اين پسره رو نمي فهميم .
تو جريان اين دختره رو برامون تعريف كن .
تموم جريان رو غير از اون كه فريبا سوار ماشين ما در اون شب شده بود تعريف كردم .
خانم برومند-من مي خوام بدونم تو چرا ژاله رو نمي گيري؟
كاوه – چون از بچگي باهاش بزرگ شدم . مثل خواهرم مي مونه .
خانم برومند- خب دختر دايي ت ، ناهيد رو ميگم با اون عروسي كن .
كاوه – اونم نمي خوام . قدش خيلي بلنده . مي خوام در گوشش يه چيزي بگم بايد صندلي زير پام بذارم تا دهن م به گوشش برسه !
خانم برومند –خب چه عيبي داره ؟ عوضش بچه تون بلند قد ميشه .
كاوه – راست مي گين بچه مون ميشه تير چراغ برق . تازه از كجا معلوم من بچه دار بشم .من مادر زاد وضعم خرابه !
آقاي برومند – لا اله الا الله ! خيلي خب برو دختر عمه ت رو بگير.
كاوه – اون دماغش كوفته ايه . دماغ كوفته اي دوست ندارم . تازه مگه من گوسفندم كه شما برام جفت پيدا مي كنين؟ فكركردين من مرغم واسه م دنبال خروس مي گردين ؟
بعد رو به من كرد و گفت :
-اسم منو گذاشتن كاوه . كم كم تو ذهنشون تبديل شده به گاوه . حالا مي خوان يه ماده خوي پيدا كنن با من جفت بندازن و اصلاح نژاد كنن.
پدرش زد زير خنده .
خانم برومند – پس تو كي رو مي خواي ؟
كاوه – همون دختره كه مادرش مرده .
آقاي برومند – تو اصلاً حرف نزن . يه كلمه حرف حسابي از دهن ت در نمي آد .
كاوه – چرا بابا . سلام و خداحافظ كه ميگم حرف حسابي يه ديگه .
دوباره پدرش خنديد.
آقاي برومند – آخه پسرم تو از اين دختر چي مي دوني ؟
كاوه – مي دونم كه مادرش مرده .
اين دفعه همه خنديديم . فضا از حالت عصبي در اومده بود كه كاوه گفت :
-يه پيشنهاد دارم . حالا كه موافق نيستين، اجازه بدين من شش ماه فريبا رو بگيرم بعد طلاقش مي دم كه اصلاح نژاد كنيم . بعدش براتون گوساله بدنيا مي آرم اندازه فيل هاي هندوستان! چطوره؟
خانم برومند – پسر جون اينقدر شوخي نكن . اين زندگي ته . آيندته !
كاوه – اگه نذارين با فريبا عروسي كنم مي رم از اين پنجره مي پرم پايين ها !
آقاي برومند – خودكشي هم غير آدميزاده ! اين پنجره كه تا كف حياط يه متر بيشتر فاصله نداره !
كاوه – خب چهار دفعه از اينجا مي پرم پايين اونوقت همه ميگن از چهار متري پريد پايين .
آقاي برومند – پسر تو كي آدم مي شي؟
كاوه – زنم بدين آدم مي شم .
همه خنديدن .
كاوه – اصلاً مي دونين چيه ؟ من هم ژاله و هم ناهيد دختر دائي و هم دختر عمه و هم فريبا رو مي گيرم . چطوره؟ زن گرفتن واسه من مثل قرص آنتي بيوتيكه ! هر شش ساعت يكي . اينطوري خيلي زودتر بهبود پيدا مي كنم . موافقين؟
بعد رو كرد به من و گفت :
-ا ! پس تو رو آوردم اينجا چيكار ؟ همه ش كه دارم خودم حرف مي زنم . تو هم يه چيزي بگو ديگه .
-حقيقت ش من صلاح نمي دونم تو با فريبا ازدواج كني .
كاوه – قربون قدمت . خيلي ممنون . همون ساكت باشي بهتره . خودم از خودم دفاع مي كنم . مي ترسم اگه تو ازم دفاع كني تا عصري شوهرم بدن و تا پس فردا دو تا شيكم هم زائيده باشم .
خانم برومند – چطور مگه بهزاد جون ؟
-كاوه بايد ببينه كه لياقت فريبا رو داره يا نه ؟اين دختر با اين سن كم دست به فداكاري بزرگي زده ! لايق ستايشه !
كاوه – يعني بايد زن آقاي ستايش بشه ؟
چپ چپ نگاهش كردم و گفتم :
-هر كي با اين همه بدبختي بسازه و از مادر مريضش نگهداري كنه ، آدم بزرگي يه !
چند سال با بدبختي هم درس خونده هم كار كرده و از مادرش نگهداري كرده . شما چه معياري براي شناختن يه دختر خوب سراغ دارين ؟ اين كافي نيست كه يه دختر اونقدر اصالت داره كه درسش رو ول كنه و يه كار نيمه وقت مي گيره و از مادرش مواظبت مي كنه ؟ اين دختر امتحان خودش رو تو زندگي پس داده .
كاوه مثل برادر منه . اگه فريبا دختر خوبي نبود ازش دفاع نمي كردم . من كه دلم نمي خواد كاوه بدبخت بشه .
در هر صورت از نظر من فريبا دختر صالحي يه .
خانم برومند –آخه بهزاد جون اين دختر هيچ كسي رو نداره .
-منم كسي رو ندارم ! دليل بدي آدمها نمي شه كه !
مدتي به سكوت گذشت . بعدش پدر كاوه گفت :
-بهزاد جون ، ما رو حرف تو حساب مي كنيم . بسيار خب . فقط اجازه بده كه در اين مورد يه مدت فكر كنيم و صلاح و مشورت كنيم . بعد نظر خودمون رو مي گيم
-خيلي ممنون جناب برومند . اين رو هم بگم . بنظر من فريبا مي تونه كاوه رو خوشبخت كنه . اگه من يه پسر داشتم ، حتماً فريبا رو براش مي گرفتم .
نيم ساعت بعد با وجود اصرار زياد براي ناهار خداحافظي كرديم و از خونه اومديم بيرون
كاوه – دستت درد نكنه بهزاد . انگار داره جور ميشه . ولي حالا يه مشكل ديگه دارم ديگه چته
كاوه – حالا كه درست فكر مي كنم مي بينم انگار فريبا رو هم زياد نمي خوام .
-! پسر ما رو مسخره كردي پس تو كي رو مي خواي ؟ اصلاً معلوم هست
كاوه آره من تو رو مي خوام . سالهاست كه عاشق تو ام . سالهاست كه اين عشق رو تو دلم پنهون
🌹پارت148#یاسمین#🌹
كردم . بهزاد عشق من ! بيا پيش بابام خواستگاري . تو ديده شناخته اي . بابام بهت نه نمي گه . بخدا بران زن خوبي مي شم .
-مرده شورت رو ببرن !
چند دقيقه بعد رسيديم خونه .
كاوه – بريم يه سر به فريبا بزنيم ،ببينيم چه خبره .
در زديم و رفتيم بالا.
فريبا – سلام بهزاد خان . سلام كاوه خان .
-سلام از بنده س حالتون چطوره ؟
كاوه – سلام عرض كردم فريبا خانم . چطورين؟
فريبا – خيلي ممنون خوبم . بفرمايين تو . الان چايي مي آرم . حاضره .
نشستيم و فريبا رفت تو آشپزخونه و يه دقيقه بعد با يه سيني چايي اومد بيرون .
-دستتون درد نكنه . ببخشيد فريبا خانم . فرنوش اينجا زنگ نزده ؟
فريبا- نخير زنگ نزده.
كاوه – ناهار كه نخوردين؟
فريبا- نخير. ولي يه چيزي واسه خودم درست كردم . اگه شمام ناهار نخوردين ، نيم ساعته براتون يه چيزي درست مي كنم .
كاوه – نه خيلي ممنون . ميرم از بيرون كباب مي گيرم . خيلي مي چسبه . فقط لطفاً يه سيني اي چيزي بيارين كه كباب ها رو بذارم توش.
تا فريبا رفت تو آشپزخونه ، كاوه به من گفت :
-بهزاد جون تا من ميرم غذا بگيرم ، از طرف من ازش خواستگاري كن.
-ا ! به من چه ! خودت مگه لالي؟
تا اومدم بهش بگم كه من نمي تونم ، فريبا با يه سيني اومد بيرون و كاوه زودي رفت .
فريا اومد روي يه مبل اون طرف نشست . يه كم دست دست كردم بعدش گفتم :
-فريبا خانم ، يه سوالي ازتون دارم .
فريبا – بفرمايين .
-اگه يه نفر مثلاً كاوه بياد خواستگاري تون ، نظرتون چيه ؟
سرخ شد و سرش رو انداخت پايين .
-ببخشيد يه دفعه رفتم سر اصل مطلب. ناراحت شدين ؟
فريبا – نه خواهش مي كنم . ولي برام خيلي غير منتظره بود .
-حالا نظرتون چيه ؟
يه دفعه زد زير گريه و گفت:
-آخه مي دونين ؟ اين چيزها رو پدر و مادر يه دختر ازش مي پرسن .
-خدا رحمت كنه پدر و مادرتون رو ولي خب اين چيزهارو برادر هم مي تونه بپرسه . منم مثل برادر شما هستم ديگه . حالا خوب فكرهاتون رو بكنين بعد جواب بدين .
سرش رو دوباره انداخت پايين و ساكت شد . بعد كه ديد من منتظرم گفت :
-چي بهتون بگم بهزاد خان ؟ من عزادارم !
-مي دونم ولي به قول معروف مي خواستم مزه دهن شما رو بدونم .
يه مدت ديگه فكر كرد و بعد گفت :
-بهزاد خان اين حرف خودتونه يا كاوه خان ؟
-حرف كاوه س . از من خواسته كه نظر شما رو بپرسم .
فريبا – من فعلاً عزادارم بهزاد خان!
-البته من كاملاً درك مي كنم . فقط كاوه مي خواست بدونه كه مي تونه به ازدواج با شما اميدوار باشه يا نه . اگه جواب مثبت بهش بدين بقيه چيزها موكول مي شه به بعد .
دوباره رفت تو فكر و بعد گفت :
-نمي دونم چي بايد بگم . اصلاً موندم كه چيكار بايد بكنم . مي دونيد اگه بگم نه كه ناسپاسي كردم . اگه بگم آره كه ممكنه كاوه خان فكر كنن كه بخاطر ثروت شونه . هر چند كه الان هم خرج من گردن شونه !
-بخاطر همين هم از من خواسته ازتون سوال كنم .
فريبا- من بايد چيكار كنم بهزاد خان ؟
-به قلب تون رجوع كنيد . ببينين واقعاً كاوه رو دوست دارين ؟ بعد خيلي راحت فقط به من بگين آره يا نه . بقيه ش با من . حتي اگه جوابتون منفي هم باشه ، كاوه شما رو ول نمي كنه .
دوباره سرخ شد و سرش رو انداخت پايين . يه خرده بعد صبر كردم و گفتم :
-سكوت علامت رضاست . اگه جواب ندين و سكوت كنين معنيش اينه كه كاوه رو دوست دارين . متوجه هستين فريبا خانم
بازم سرش رو انداخت پايين و چيزي نگفت
-پس با اجازتون وقتي كاوه اومد من بهش مي گم كه شما دوستش دارين و به ازدواج با اون راضي هستين . باشه
بازم سكوت كرد
-پس سكوت شما علامت رضايت تونه . خب بسلامتي مباركه . اميدوارم به پاي هم پير بشين و خوشبخت
اين بار وقتي سرش رو بلند كرد يه لبخند گوشه لبش بود
يه ربع بعد كاوه برگشت . سيني كباب رو داد به فريبا و فريبا هم بدون اينكه سرش رو بلند كنه و تو چشماي كاوه نگاه كنه سيني رو گرفت و رفت تو آشپزخونه . كاوه اومد بغل من نشست و پرسيد چي ش آروم گفتم
جواب نه داد خيلي هم ناراحت شد . گفت كاوه خان خجالت نمي كشن به يه دختر عزادار اين حرف ها رو مي زنن!
كاوه – آخ !آخ! جان تو اصلاً يادم نبود . حالا بخاطر اينكه بي موقع ازش خواستگاري كردم گفت نه؟ يعني اگه بعداً خواستگاري كنم مي گه آره
نه بابا من خيلي باهاش صحبت كردم . اصلاً موافق نيست انگار از تو خوشش نمي آد . تقصير خودته از بس دلقك بازي در مي آري اينطوري مي شه ديگه
كاوه داري دروغ مي گي مثل سگ من خودم همه رو دست ميندازم حالا تو مي خواي به من كلك بزني
اومدي تو رفتارش باهات خوب بود
كاوهآخ آخ! راست مي گي اصلاً نگاهم نكرد
حق داره طفلك . اينم قيافه س تو داري
كاوه داري سر به سرم مي ذاري ؟ برو بچه جون! حالا زوده تو بتوني منو فيلم كني
نه به جان خودم . مي گي نه برو از خودش بپرس. اما اگه كنف شدي ناراحت نشي ها !
كاوه آخه قيافه من چه عيبي داره؟همه مي گن قد بلندم و خوش تيپ و خوش قيافه ! نه ، تو بگو كجاي صورت
https://eitaa.com/roomannkadeh
🌹پارت 1490#یاسمین#🌹
رده بوديم كه تو يه خرده ساكت بشي!
فريبا و كاوه با خجالت خنديدن .
كاوه – بخشيد فريبا خانم بي موقع خواستگاري كردم ها ! تو تموم زندگيم اومدم يه كار خوب بكنم ، اونم چي از آب در اومد ! از بس هول شده بودم ، موقعيت شما يادم رفت . راستش هنوز من نفهميدم چطوري جاي كباب ، ساندويچ گرفتم ؟!
-از بس سر به هوايي! عاشقي پسر مگه ؟
كاوه در حاليكه مي خنديد گفت :
-اگه عاشق نبودم كه خواستگاري نمي كردم ! حرف ها مي زني ها !
فريبا با خنده سرش رو پايين انداخت .
كاوه – حالا مي خواهين فريبا خانم ، اين جريان امروز رو فراموش كنين ، من يه ماه ديگه مي آم خواستگاري كه شمام ناراحت نشين .
اين حرف رو بقدري معصومانه گفت كه فريبا سرش رو بلند كرد و تو چشمهاي كاوه نگاه كرد و خنديد . كاوه م خنديد . منم خنديدم .
-نخير لازم نكرده . همين خواستگاري رو فريبا خانم قبول كرد . مي ترسم دفعه ديگه ساعت 3 بعدازنصف شب بياي خواستگاري.
كاوه – مگه من خرم؟
-البته كه نه ! دور از جون خره! يعني دور از جون تو !
بلند شدم و ساندويچم رو برداشتم و گفتم :
-من ساندويچم رو مي رم تو اتاق خودم مي خورم . شما دو تا فعلاً خيلي حرفها دارين كه به همديگه بزنين.
هر دو شروع به تعارف كردن اما ته دلشون مي خواست كه تنها باشن .
خداحافظي كردم و رفتم پايين . تو دلم آرزو مي كردم هميشه همديگر رو دوست داشته باشن . شكر خدا كه برنامه اين دو نفر هم جور شد . خدا خدا مي كردم كه فرنوش منم امشب برام خبرهاي خوبي بياره .
در اتاقم رو كه واز كردم ديدم يه نامه تو اتاق افتاده . تا برش داشتم ، بند دلم پاره شد . با دلشوره وازش كردم . نامه فرنوش بود
بهزاد ، عشق من سلام !
وقتي جادوگر پير ، طلسمي درست مي كنه ، رهايي ازش سخته .
ولي خوشحالم از اينكه اين جادو در تو اثر نكرد و از اين آزمايش سربلند بيرون اومدي. من امشب حرفهايي رو كه مادر فاسدم پاي تلفن به تو گفت شنيدم .
از تلفن ديگه گوش كردم .
فرار تو رو هم از ويلا ديدم . ممنون كه چيزي رو به روم نياوردي . از تو همين انتظار مي رفت .
مي دونم كه تو پاكي بهزاد من . من از تو شرم دارم . ديگه خجالت مي كشم كه تو چشمات نگاه كنم .
اي كاش كنجكاو نشده بودم و دنبالتون نمي اومدم . اي كاش به اون تلفن لعنتي گوش نمي كردم . اگه چيزي نمي دونستم ، مهم نبود ولي حالا چرا
وقتي مادر هرزه اي بخواد كه عشق دخترش رو داماد آينده اش رو ، معشوق خودش بكنه ، ديگه براي آدم ها چي مي مونه ؟ يه دختر چه جوري سرش رو جلوي مردش بلند كنه من شكستم بهزاد . در درونم چيزي شكست كه سالها پيش ترك خورده بو
بهزاد ، فرخ لقاي تو ، توي قلعه سنگ بارون ، اسير طلسم ديو موند!
اين نامه رو نزديك صبح برات نوشتم . تا صبح نخوابيدم و گريه كردم . بعدش اومدم دم خونت تا ببينمت . وقتي از خونه بيرون رفتيتصوير قشنگ و مردونه ت رو براي هميشه تو ذهنم جا دادم
دوستت دارم بهزاد . خوشبختي من در اين چند روز عشق تو بود
من ميرم بهزاد مي رم تا از خودم ، از سرنوشتم ، از خانواده گندم و از مادر پليدم فرار كنم . مي دونم كه با شخصيت تر از اوني هستي كه دنبالم بياي .
من احتياج دارم كه يه مدت تنها باشم و با خودم فكر كنم . اين ضربه بزرگي براي روح يه دختره !
من نتونستم تحملش كنم بهزاد . اگه تونستم با خودم كنار بيام ، بر مي گردم پيشت . بهزاد من غمگين تر از اوني هستم كه بتونم بگم
حالا مي فهمم كه اگه آدم يه پدر و مادر فقير اما با آبرو داشته باشه ، چقدر با ارزشه
دنبالم نگرد عزيزم . تو هميشه مرد مني . براي هميشه دوستت دارم بهزاد و منو ببخش
مي دونم در حق تو ظلم شده اما دل تو مثل درياست . زلال و پاك و بزرگ .
اگه جسمم پيش تو نيست ، روحم ماله توئه
مي دونم غرور و منش ت والاتر از اين حرفهاست . اما ازت مي خوام كه براي رفتنم نه گريه كني و نه ناراحت بشي. شايد برگردم . نمي دونم . فعلاً هيچي نمي دونم.
بهزاد ، وقتي به قطرات بارون نگاه مي كنم كه از آسمون پايين مي آن و روي زمين رو مي پوشونن به ياد تو مي افتم كه برام تكيه گاه بودي
اون وقت دلم مي خواد تو كوچه ها راه بيفتم و دنبالت بگردم تا مثل اون شب ، تو بارون و سرما ازم حمايت كني
فرنوش
نامه رو يكبار بيشتر نخوندم . يعني احتياجي نبود
همون كه دستم بهش خورد . تمام غمهاي فرنوش همه زجري كه از فهميدن جريان كشيده بود و شوكي كه بهش وارد شده بود ، از پوست انگشتهام گذشت و تا ته قلبم رو سوزوند . رفتم ته اتاقم نشستم و مثل هميشه كه بدبختي ها سرم هوار مي شد ، زانوهام رو بغل كردم و رفتن فرنوشم رو نگاه كردم
تا خوشبختي چقدر فاسله داشتم ؟ دو تا خونه ؟ سه تا خونه
الان چي؟ مثل بازي مارو پله
تو يه زمان كمتاس زندگي دو تا نردبون جلوم گذاشته بود و برده بودم بالا ! اما وقتي كه داشتم بازي رو مي بردم ، يه مار خوش خط و خال آروم خزيده بود زير پام و نيشم زده بود
حالا كجا بودم اول بازي اين وقت ها هميشه خوابم مي
https://eitaa.com/roomannkadeh
🌹پارت 150#یاسمین#🌹
م ايراد داره ؟
-دماغ ت ! دماغ ت خيلي گنده س. تو ذوق مي خوره ! مثل خرطوم فيل مي مونه !
كاوه –ا ا ا...! چه خبره؟ چرا داد مي زني ؟ الان صدات مي ره تو آشپزخونه!
آروم بهش گفتم :
-دماغت ناجوره كاوه جون . چند ساله مي خوام بهت بگم اما روم نشده .
دستي به دماغش كشيد و گفت:
-والله تا حالا همه بهم مي گفتن دماغ خوش فرمي دارم ! حالا چطور فريبا ازش ايراد گرفته نمي دونم . اين دماغ يه بند انگشت بيشتر نيست كه ! تازه دماغ م نيست فوقش باشه شيش ماغه!
فريبا ايراد نگرفته . اون اصلاً از تو خوشش نمي آد . من خودم دارم بهت مي گم .
كاوه – جون من شوخي مي كني ؟ برو گم شو ، من خودم همه رو دست ميندازم !
-صحبت ها مي كني ها ؟ دزد حاضر ، بز حاضر! برو از خودش بپرس.
يه فكري كرد و گفت :
-چه عيبي داره اين همه جراح پلاستيك تو اين مملكت هست . مي رم دماغم رو عمل مي كنم . مي گم بكنن ش اندازه يه فندق ! واسه بعدها هم بدرد مي خوره.
-بعد ها ؟ مگه مي خواي چند تا زن بگير ؟ تازه اينطوري كه فايده نداره ! دماغت رو كه عمل كني يه مشكل ديگه پيدا مي شه !
كاوه – چه مشكلي؟ تو هم وقت گير آوردي واسه شوخي ؟!
-دهنت!دهنت خيلي گشاده ! بايد يه فكري هم به حال اون بكني.
كاوه – پس يه دفعه بگو به ننه م بگم يه بار ديگه منو بزاد ! اين دفعه قيافه م رو از رو كاتالوگ مارلون براندو سفارش بده ! قيافه س ديگه ! خدا داده .
-قربون خدا برم اما قيافه خوبي بهت نداده كاوه !
كاوه – اگه بفهمم سر بسرم گذاشتي بلايي به سرت بيارم كه دستهات رو هوا راست بمونه بهزاد!
-فكر كردي باهات شوخي مي كنم ؟ اگه من دروغ مي گم ، چرا فريبا از تو آشپزخونه بيرون نمي آد ؟ اصلاً دلش نمي خواد اون قيافه بي ريختت رو ببينه ! باور كن كاوه ! خيلي ناراحته! يعني مي دوني ؟ اين دماغ تو نصف اتاق رو گرفته اصلاً جا نيست ما بياييم تو اتاق .
كاوه – نخير ! حالا من شدم فرانكشتن! كجاست اين آيينه ؟ نكنه صورتم امروز طوري شده باشه ؟ معقول قبلاً خوش قيافه بودم .! راست مي گي ها ! چرا از آشپزخونه بيرون نمي آد ؟كباب رو كه حاضري گرفتم !
-كاوه جون ، فكر دماغ باش . دماغ كه نيست شصت ماغه . مثل خرطوم فيل مي مونه .
كاوه – حالا تو هم وسط دعوا نرخ تعيين كن . خيلي خب مي رم عملش مي كنم وامونده رو .
بازم دست كشيد به دماغش . باور نكرده بود .
كاوه – بخدا بهزاد اگه دروغ گفته باشي بيچاره ت مي كنم ! گريه تو در مي آرم !
-گم شو بابا . اصلاً به من چه مربوطه ! اين تو ، اين فريبا!
يه نگاهي تو چشمام كرد و گفت:
-آ...! مچت رو گرفتم ! ته چشمات خوشحاله . معلومه جواب مثبت داده !
برو پسرجون ، من قورباغه رو رنگ مي كنم جاي فولكس واگن مي فروشم ! تو مي خواي منو رنگ كني ؟
-غلط كردي ! باورت شده بود .
كاوه – بجان تو از همون اول فهميدم . نخواستم تو كنف بشي! گفتم بذار يه بار هم اين سر به سر ما بذاره
-برو خودتي من بودم مي خواستم دماغم رو عمل كنم
كاوه- حرف زيادي نباشه ! بذار جلوي فرنوش خدمتت مي رسم . حالا بگو ببينم چي شد چي گف
-خيالت راحت مباركه ايشالله
كاوه خيال من از اولش راحت بود . خواستگاري دختر ملكه انگليس برم، بهم نه نمي گه ملكه فرانسه بچگي هام رو ديده ، نشونم كرده واسه دختر كوچيكش!
-فرانسه ملكه ندار
كاوه چه مي دونم ، از بس زيادن ، يادم نمي مونه ملكه كجا بوده ! حالا چرا فريبا بيرون نمي آ
در همين وقت فريبا صدامون كرد . ميز ناهار رو تو آشپزخونه چيده بود
فريبا – ببخشيد طول كشيد . داشتم سالاد درست مي كردم . بفرمايين تو آشپزخونه
كاوه آروم به من گفت
-من روم نمي شه باهاش رو برو بشم بهزاد . خجالت مي كشم .
-خجالت نداره . فريبام مثل دختر ملكه انگليس ! تو كه خاطرخواه زياد داري!
كاوه – حرف نزن! پاشو تو جلو برو من پشتت مي آم .
من جلو رفتم . تا خواستم بگم مبارك باشه ديدم كاوه پشتم نيست . خندم گرفت به فريبا كه سرش رو پايين انداخته بود گفتم :
-خجالت مي كشه بياد تو آشپزخونه !
فريبا آروم گفت
-راستش بهزاد خان ، منم خجالت مي كشم
-لحظه شيريني يه
بعد كاوه رو صدا كردم
-كاوه كاوه ! بيا ديگه . كباب يخ كرد
فريبا – ببخشيد بهزاد خان ، كباب نيست ! ساندويچ كالباس گرفتن كاوه خان .
-ساندويچ !! كاوه بيا ببين
كاوه از تو سالن گفت
-شما بخورين ، سرد مي شه . من اشتها ندارم . ببخشيد يادم رفت گوجه بگيرم !
-چي سرد مي شه ؟!كالباس سرد خدايي هست ! در ضمن گوجه تو ساندويچ ها هست
كاوه – ساندويچ چيه
-مرد حسابي تو رفتي كباب بگيري ، ساندويچ كالباس گرفتي ؟ تازه دنبال سيخ گوجه ش مي گردي؟ عيبي نداره، خواستگاري كرده ، هول شده ! بيا تو خجالت نكش . دفعه اولش اينطوريه
كاوه اومد تو آشپزخونه و در حاليكه سرش پايين بود گفت
-من چطور ساندويچ گرفتم
-تو ساندويچ نگرفتي ، بهت ساندويچ دادن !
فريبا – ساندويچ هم خوبه . بفرمايين.
هر سه سر ميز نشستيم . كاوه ساكت بود
-كاشكي زودتر برات خواستگاري ك
https://eitaa.com/roomannkadeh
🌹پارت 151#یاسمین#🌹
گرفت ، حالا چرا نمي گيره! ديدم كه تو آسمون هام . خيلي بالا . سوار يه سرسره و دارم به طرف زمين سر مي خورم اما هر بار كه به زمين نزديك مي شم ابرهاي زير سرسره ميرن كنار و باز مي بينم بالاي سرسره سرجاي اولم هستم ! حالم از هر چي سرسره و سرخوردن بود هم مي خورد.
آدم اگر قرار باشه يه چيزي رو دوباره تكرار كن ، عزا مي گيره ! مثل تجديدي تو يه درس ! يه ديازپام 10 تو خونه داشتم . بعد از خوندن نامه ، خورده بودمش اما خوابم نمي اومد . نشسته بودم . كارت هاي عروسي مون رو مي نوشتم! پنجاه تا كارت من ، پنجاه تا كارت فرنوش! اما من كه كسي رو نداشتم دعوت كنم . نه فاميلي ، نه كسي ، غير از چند تا از بچه هاي دانشكده .
بيست تا كارت من ، هشتاد تا فرنوش.
اونم كه كسي رو نداشت . يه مشت درب و داغون . خب دوستهاي دانشكده ش هستن .
بيست تا كارت من ، پنجاه تا فرنوش.
بايد همون طوري كه سرم مي خورم ، كارت ها رو بنويسم . دستم خط مي خوره .
آقاي هدايت حتماً بايد باشه . هم خودش ، هم ياسمين و هم علي .
اما ياسمين و علي كه مردن ، چه جوري مي خوان بيان عروسي؟
حتما يكي مي ره دنبالشون ! ساز آقاي هدايت رو چيكار كنم ؟ اگه بخواد تو عروسي من ، برام ساز بزنه چي ؟ سيم سازش پاره شد ! سيم ساز چنده ؟ اصلاً چند تا هست ؟
پونزده تا كارت من ، چهل تا فرنوش.
عروسي رو كجا بگيريم ؟ صندلي ها رو چرا چيدن زير بارون و وسط خيابون ! ماشين مي آد مي زنه به هدايت !
چرا كفش پاي خودم نيست ؟! فرنوش هم داره روي پاكت يه كارت رو مي نويسه.
بعد به من نشونش مي ده و مي پرسه ، چطوره ؟ خوش خطه؟!
آقاي فولاد زره ديو و بانو! از پذيرفتن اطفال معذوريم !
نادر يه گوشه نشسته و گريه مي كنه و مي گه منم مي خوام بيام !
ده تا كارت من ، بيست تا فرنوش.
كاوه مي گه غذا تموم شده . فقط ساندويچ دارن! عروسي تون ساندويچه ! فريبا مي گه تموم ميوه ها گنديده ! فقط گوجه فرنگي مونده ! همه رو چيدم رو ميزها ! دوباره دستم خط خورد. خدمت بهرام خان و خانواده .
پنج تا كارت من ، ده تا فرنوش!
مادر فرنوش رو صندلي زير بارون ، وسط خيابون نشسته . داره با ملي حرف مي زنه و گوجه فرنگي مي خوره ! يه لباس خواب قرمز پوشيده ، تو سرما!
تا منو مي بينه بهم مي خنده و مي گه پسر جون تو نه خونه داري و نه ماشين و نه زندگي ! بيا پيش خودم همه اينا رو برات مي خرم ! دوباره مي خنده !
فرنوش حرف هاش رو شنيده . ساندويچش رو برداشته داره مي ره
بر مي گرده به من مي گه بازي نمي كنم . برات ساندويچ مرغ آوردم ، دوست داري؟
يه كارت من هيچي كارت فرنوش!
خدمت آقاي بهزاده تك و تنها!
كارت ها از اون بالا ريختن پايين . هنوز دارم سر مي خورم
كاوه داره با دست دماغش رو اندازه مي گيره! ياسمين داره آواز مي خونه و علي داره خودش رو مي كشه
فريبا لباس سياه پوشيده و بالاي سر قبر مادرش گريه مي كنه و خودم دارم دنبال كفش هام مي گردم كه برم دنبال فرنوش.
با صداي يه چيزي از خواب پريدم . نمي فهميدم چه وقتي يه و چي شده . بين خواب و بيداري بودم . همونطور كه زانوهام رو بغل كرده بودم ، خوابم برده بود
دوباره صدا اومد . يكي داشت محكم در مي زد و منو صدا مي كرد
تمام تنم خشك شده بود . ياد خوابي كه ديدم افتادم . دور و برم كارتي نبود ! بازم در زدن . صداي كاوه مي اومد كه اسم منو صدا مي كرد . هر جوري بود بلند شدم و در رو باز كردم
كاوه كجايي پسرشاقالوس گرفتم! چرا در رو وا نمي كني ؟! چته!
نگاهش كردم . برگشتم ته اتاق و نامه فرنوش رو ورداشتم و تاكردم و گذاشتم لاي يه كتا
كاوه – بيا بشين ببينم . چرا در رو وا نمي كني ؟! از ديشب تا حالا سه بار اومدم در خونه ت
دوباره سر جام نشستم
كاوه بهزاد با توأم . چي شده چرا قيافه ت اينجوريه
اصلاً دلم نمي خواست حرف بزنم . كاوه همونطور واستاده بود و منو نگاه مي كرد .
-ساعت چنده
كاوه- چهار بعداز ظهر . چي شده بهزاد
سرم رو گذاشتم رو زانوهام . كاوه كه خيلي نگران شده بود ، اومد پيشم نشست .
كاوه- نمي خواي با رفيقت حرف بزني
سرم رو بلند كردم و نگاهش كردم . چنگ زد تو موهام و بغلم كرد و گفت
-لامسب اينطوري نيگام نكن . جيگرم آتيش گرفت ! چي شده ؟ دلم تركيد! بگو ديگه !
-يعني بازم خورشيد در اومده
كاوه –هذيون مي گي ؟ ببينم تب داري كه
دست گذاشت رو پيشونيم
كاوه – پاشو بريم دكتر . ديشب اين وامونده بخاري رو روشن نكردي ، چائيدي ! آخه من نمي فهمم صرفه جويي چقدر؟ آدم عاقل زمستون ، تو نفت هم صرفه جويي مي كنه ؟ بلند شو بريم . چرك مي زنه اون يه كليه تم مي گنده پاشو ديگه گ
نگاهش كردم و آروم گفت
-هميشه فكر مي كردم اگه يه روز فرنوش من نباشه ، ديگه برام صبح نمي شه
كاوه – فرنوش نباشه ؟! مگه قرار بوده فرنوش بياد اينجا؟ نكنه دعواتون شده
بلند شو خجالت بكش ، پسر خرس گنده ! حالا تازه اول شه ! ترسيدم ها ! فكر كردم چي شده
حالا حالا ها با هم دعوا دارين ، كتك كاري دارين! ق
https://eitaa.com/roomannkadeh
اگه از کارکرد رمانکده راضی هستید
(مارا به دوستانتان معرفی کنید....هر عضو فقط یکنفر... ممنون ازینکه لطف میکنید تا بهتر و بیشتر دیده شویم)
🌺سپاسگزاریم🌺
〰〰🌸 https://eitaa.com/roomannkadeh🌞 🌸〰〰
یکی از چند پیام محبت امیز شما دوستان خیلی خوشحالم که در این مدت خیلی کم تونستم کار مثبتی انجام داده باشم 🙏🙏
🔅#پندانه
✍️ نصیحتی از مادران به فرزندان
🔹ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ اینچنین ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﺮﺩ:
🔸ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ! ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﺮﺍ ﭘﯿﺮ ﻭ ﻓﺮﺗﻮﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ دید ﻭ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻢ ﻏﯿﺮمنطقی. ﺩﺭ ﺁﻥﻭﻗﺖ ﻟﻄﻔﺎً ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﯽ ﻭﻗﺖ ﺑﺪﻩ ﻭ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺑﻔﻬﻤﯽ.
🔹ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﻣﯽﻟﺮﺯﺩ ﻭ ﻏﺬﺍﯾﻢ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﻣﯽﺭﯾﺰﺩ، ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﻮﺷﯿﺪﻥ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻢ، ﭘﺲ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﻭ ﺳﺎلهایی ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ نمیتوانم ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻢ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﯾﺎﺩ میدادم.
🔸ﺍﮔﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ، ﻣﺮﺍ ﻣﻼﻣﺖ ﻧﮑﻦ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ میکردم ﺗﻮ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﻮ ﮐﻨﻢ.
🔹ﺍﮔﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺴﻞ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺨﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﮔﻮﺵ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﻢ ﺑﺎﺵ.
🔸ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺩﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ، ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭﺑﻪﺭﻭ ﺷﻮﯼ، ﭘﺲ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽﮔﻮﯾﯽ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﻭ ﭼﻪ ﻧﮑﻨﻢ؟!
🔹ﺍﺯ ﮐُﻨﺪﺷﺪﻥ ﺫﻫﻨﻢ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺻﺤﺒﺖﮐﺮﺩﻧﻢ ﻭ ﻓﮑﺮﮐﺮﺩﻧﻢ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﺑﺎ خودت ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﻮ. ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﻦ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ.
🔸ﺗﻮ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﯽ. ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺗﻮﻟﺪﺕ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ؛ ﭘﺲ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﺎﺵ.
💢قبل از اینکه دیر بشود قدر پدر و مادرمان را بدانیم.
〰〰🌸 🌞 🌸〰〰
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇
🆔@shiporamoolma
خیلی خوشحالم از اینکه
بچگیام رو قبل از اینکه
تکنولوژی پیشرفت کنه،
گذروندم...
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇
🆔@shiporamoolma
#نوستالژی
🐾 فال تاروت روزانه
📯 دوشنبه ۷ آبان ۱۴۰۳
🎋#فروردین نماد :حمایت
هم اکنون برای طرح و اجرای تعهدات و نقشه های طولانی مدت، لحظه ی مساعد و خوش یمنی است./ برای یک تغییر یا یک حرکت جدید به نیروی خود اعتماد کنید و با افکار بزرگ پیش بروید./ با رهبری خردمندانه، کنترل وضعیت کنونی را بعهده گرفته و برای پیشرفت خود و دلبندانتان بهترین امکانات را فراهم سازید.
🌲 #اردیبهشت نماد :موقعیت عالی
شما برای رسیدن به اهداف خود به سختی تلاش میکنید و نسبت به وظایف خود جدی هستید./ دلاور سکه نمایانگر مسئولیتپذیری و بردباری است و به شما پیشنهاد میکند برای دریافت نتیجه و حصول اهدافتان خود را با شرایط طولانی مدت هماهنگ سازید و انتظارات خود را به تعویق بیاندازید. / برای به حداقل رساندن مشکلات و خطرات، استوار و با احتیاط گام بردارید. / جهت پیگیری اقدامات خود از روشهای نو و ابتکاری یا تصمیمات عجولانه چشمپوشی کرده و در عوض به روشهای شناخت شده و آزموده متکی باشید. اگر برای مشاوره وضعیت خود این کارت را کشیدهاید لازم است از انرژی مثبت این شخصیت در جهت صبر و بردباری و اندیشهگری بهرهبرداری نمایید. در صورت تلاش پیگیر و مداوم پاداش سرشاری نصیبتان خواهد شد.
🍄 #خرداد نماد :وابستگی
آیا وابستگی شما به پول و مادیات بیش از حد لزوم است؟ یا شاید خود را به نوعی درگیر حس مالکیت یا نوعی حسادت کرده باشید؟ / میل به کنترل کردن و تصاحب کردن نشان چهار سکه است./ اگر احساس میکنید نسبت به شخص خاصی یا محیط و شرایطی بیش از اندازه وابسته هستید و میل دارید آن را در چهارچوب مالکیت خود درآورید، در این صورت ارزش های حقیقی خود را به مخاطره انداخته اید. اغلب به اشتباه به محیط، شرایط و یا اشخاصی میچسبیم، که برای ما آشنا هستند، حتی اگر بدانیم که دیگر برای ما مفید نیستند. باید بدانید که دیگران نیز نیاز دارند آزاد باشند و چگونگی زندگانی خود را تعیین کنند.
🌴 #تیر نماد:فائق شدن بر موانع
نیروهایی برخلاف اندیشه و نقشههای شما عمل میکنند. / مبارزهای که جریان دارد امری اجتنابناپذیر است و مشکلاتی با خود به همراه خواهد داشت./ اکنون زمان واگذاری نیست. از ارزش ها و باورهای خود در تمام مراحل دفاع کنید. به ویژه اگر زمان و انرژی زیادی در آن وقف نمودهاید.
🎍 #مرداد نماد :رهایی از غم
لازم است تا از یک زخم یا رنج کهنه شفا یابید. / گذشت زمان تمام زخمها را شفا می بخشد. / داشتن مکان و موقعیتی مناسب برای تجدید قوای جسمانی، روحی و احساسی شما کمک بزرگی است. / از ارتباط داشتن و معاشرت با افراد پرحاشیه یا مسائل پیچیده دوری کنید./ هم اکنون زمان شرکت در فعالیت ها، روابط و اقدامات مهم نیست. / عقبنشینی از مشکلات در این مرحله فرار از مسئولیت نیست؛ بلکه نیازی برای جمعآوری نیرو و تمرکز است./ نیاز است آرامش خود را حفظ کرده و تمرکز کنید.
🌾 #شهریور نماد :انتظار امیدبخش
برای زندگی ایدهآل استعدادهایتان را جلوهگر سازید. / غنیگت شمردن فرصتها. / بهترین نقطه برای شروع، محیط اطراف خود شماست. برای کاوش و شناخت محیط خود جستجو و تحقیق کنید و دریابید که کدامین منبع جمعی و گروهی برای کمک و همکاری با شما مناسب هستند. / جهت شکوفایی فعالیت های خود، افقهای دید خود را گسترده تر کنید. پاسخ پرسشها و کنجکاویهای خود را دریافت کنید.
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇
🆔@shiporamoolma
🐾 فال تاروت روزانه
📯 دوشنبه ۷ آبان ۱۴۰۳
🍁 #مهر نماد :شخصیت قانونی
در زمینههای قانونی شما میتوانید قدم اول را بردارید و نقش رهبری را در کارهایتان به عهده بگیرید. / مشتاق و مصمم از طریق شیوه های آزموده خود برای هرگونه مبارزه آمادگی دارید و میتوانید به نتایج دلخواه دست یابید. / از سختیها در جهت نیرومندی و سازندگی شخصیت خود سود جسته و اجازه ندهید که احساسات سرکوفته شما مانعی بر سر راه اهداف شما به وجود آورد.
🍂 #آبان نماد :مسافرت
ماجرا و سفری تازه ذهن شما را گسترده تر میسازد. / در این مرحله بر ترسهای کهنه خود غلبه یافتهاید و مشتاقانه انتظار افقهای جدید را دارید. / نوباوه چوبدست پیامآور فرصتها و ماجراهای پرشوری برای شما است. / اشتیاق شما بیش از تجربیات شما است. / در این مرحله شما با محدودیتهای خود مواجه میشوید و سپس آنها را وسعت میدهید. افراد جدید، اندیشههای نو و امکانات تازه هریک به نوعی در جریان سفر شما تأثیر میگذارند.
🎍 #آذر نماد :خورشید
موفقیت/ بهدست آوردن/ رضایت/ خوشبختی/ عشق/ لذت/ ازدواج موفقیتآمیز/ سعادت.
❄️ #دی نماد:چرخ سرنوشت
شانس/ سود/ پایان یک مشکل/ وقایع غیرمنتظره/ پیشرفت/ شروعی جدید.
⛄️ #بهمن نماد :شیطان
یک شخص بد باطن/ خشونت/ فاجعه/ سقوط/ تجربیات عجیب/ سرکشی.
☃️ #اسفند نماد :ارابه
پیروزی و پاداش بعد از کاری سخت و دشوار/ بعضی اوقات این کارت سمبل شخصی سرسخت است که تسلیم نمیشود/ استقامت/ پشتکار/ آشفتگی/ پریشانی/ وسیله نقلیه.
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇
🆔@shiporamoolma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این شب زیبا،
آرزو می کنم؛
همه خوبی های دنیا
نصیب قلب مهربونتون باشه،
دلتون شاد باشه،
غمی توی دلتون نشینه،
خنده از لب قشنگتون پاک نشه،
و دنیا به کامتون باشه...
و اوقاتتون همیشه
بر مدار خوشبختی بچرخه🤲
🌙شبتون مملو از آرامش
#شب بخیر
فقط لحظه ای خودتان را به شادی دعوت کنید ،👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
eitaa.com/KHandoonaki
🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗
درمان صددرصدی بیماریها
درمان کبد چرب
درمان کلیه
درمان قند و فشارخون و.....
درمان تمام بیماری های پوستی
درمان کمر درد #سیاتیک و....
حتی زانودرد. صددرصد تضمینی
جهت مشاوره رایگان و گرفتن ادرس پیام بدین یا تماس بگیرید👇
@teb_eslamiii14 مشاوره رایگان
دکتر رنجبر 09039102990
اینم لینک کانال👇👇👇
https://eitaa.com/teb_eslamii14
هدایت شده از رمان کده ،✍️✍️✍️شهر Romankadh📕shahr🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
برایه تبلیغات در دوکانال شیپور امل و رمانکده همزمان با یک تعرفه اونم فقط با ۸۰تومان در خدمت شما هستییم
هر چی داری اینجابفروش 🛑
👈هر چی نیاز داری اینجا بخر 🛑
👌از نو تا دست دوم🔔
👈کسب وکارت را ویژه و طبق سلیقه خودت تبلیغ کن🛑
https://eitaa.com/joinchat/862716416C80b5319522
کانال دوم ما،🛑
https://eitaa.com/roomannkadeh
🆔@shiporamoolma