🌹پارت 30#یاسمین🌹
عقده هاي دل غمگين گشاده شود . تا يك جاي بعضي ها بسوزد ! يعني دل بعضي ها بسوزد . پايان خبر ديروز .
انگار يكي چنگ انداخت و دلم رو از جا كند . هيچي نگفتم . ساكت جلوم رو نگاه كردم .
كاوه – چشمت كور ، دندت نرم . ناز و نوز كردن اين چيزهارو هم داره ديگه .
-منكه چيزي نگفتم .
كاوه – رنگ رخساره خبر مي دهد از سر درون .
-آرزو مي كنم هر جا كه هست ، خوشبخت باشه و خوشحال .
كاوه – ميگن تنها چيزي كه حدي نداره ، خريته .
- عاشق نيستي بفهمي من چي ميگم .
كاوه – ببخشيد جناب مجنون . حالا خيالت راحته كه ليلي سفر كرده ؟ اگه چند وقت ديگه با رقيب اونو ببيني ، سرت به سامون مي آد و دلت قرار مي گيره ؟
-نه ، نه اون كه توم فكر مي كني برام ذره ذره مردنه . اما يار خوش باشه ، گور پدر دل ما .
كاوه – صيد با پاي خودش اومده بود تو دام . صياد ما چرتي بود . حوصله صيد سر رفت ، راهش رو كشيد و رفت .
-بگو هر چه مي خواهد دل تنگت بگو .
كاوه – باور كن بهزاد ، هر بار كه از دستت عصباني مي شم ، ميرم خونه و هي محكم مي زنم به كليه م و بهش فحش ميدم .
-مي بينم گاهي كليه ام درد مي گيره ، نگو مشت ميزني رو اون يكي !
كاوه – پسر تو براي من مثل برادري . براي پدر و مادرم مثل پسر دومشون . چرا لجبازي مي كني ؟
-بازم شروع كردي؟ تو مثل برادر متي ، عاليه . پدر و مادرت هم دور از جون مثل پدر مادر خودم . اين هم عاليه . اما ديگه از اون حرفا نزن .
در همين موقع به خونه كاوه كه يه خونه بسيار بزرگ با حياطي كه مثل باغ بود رسيديم .
كاوه – هر وقت پا توي اين خونه ميذارم حرص مي خورم . توي اين خونه به اين بزرگي سه نفر با دو تا كارگر زندگي مي كنيم . ده تا اتاق توش خاليه . اون وقت تو بايد ...
-كاوه دست بردار . منو آوردي مهموني يا آوردي بچزوني ؟
كاوه – آهني را كه موريانه بخورد نتوان برد از آن به صيقل زنگ
بر سيه دل چه سود خواندن وعظ نرود ميخ آهنين در سنگ
-بلاخره من نفهميدم سيه دلم ؟پاك دلم ؟چي م؟
كاوه – چارپايي بر او كتابي چند . برادر من قهرمان بازي رو بذار كنار . تو اين روز و روزگار بازار نداره .
-من هيچوقت بازاري كار نكردم .
كاوه نگاهي به من كرد و مستأصل گفت :
-بفرماييد ، پياده شيد انسان پاك .
پياده شديم و دو تايي رفتيم توي خونه آقاي برومند . پدر كاوه جلو اومد و من رو بغل كرد و بوسيد . چشمهاي مادر كاوه كه به من افتاد اشك توش جمع شد .
پدر كاوه – خوش اومدي پسرم ، چه عجب؟ چرا از ما دوري مي كني ؟ مگه بين تو و كاوه براي ما فرقي هست ؟ ازت دلگيرم .
كاوه آروم گفت : دور از جون من ! خدا اون روز رو نياره كه من مثل اين باشم .
-شرمنده مي فرماييد جناب برومند من هر جا هستم زير سايه شمام .
مادر كاوه – بيا تو عزيزم . هوا سرده . اشك هاشو پاك كرد و رفت تو خونه .
كاوره آروم در گوش من گفت : دلم مي خواد اون گيس هاتو ، دونه دونه بكنم !
وارد خونه شديم و توي سالن بزرگ نشستيم .مثل دريا بود .
پدر كاوه – چشمم روشن شد . هر بار كه تو رو مي بينم روحم تازه مي شه . بهزاد ، پسرم . نمي خوام ناراحتت كنم . كاوه گفته از اين حرفها ناراحت مي شي ، اما تا نگم دلم راحت نمي شه
ببين بابا جون . مگه تو چي لازم داري؟ غير از يه آپارتمان و يه ماشين و كمي خرت و پرت ! كل اينا مگه چقدر ميشه
من الان يه ساختمون ده طبقه ، دو تا كوچه پايين تر حاضر و آماده دارم .
نوساز . تازه از زير دست بنا در اومده . يكيش مال تو . يه كلمه بگو تا فردا به نامت كنم
تو اين خونه سه تا ماشين افتاده ، چه فرقي داره ، دست تو باشه يا دست كاوه ؟ بخدا قسم جفت تون برام يكي هستين . اگه چند سال پيش تو نبودي ، با تمام ثروتم الان كاوه م رو نداشتم . من كه نمي تونم چشم خودم رو كور ببينم . مي دونم ناراحت مي شي . باشه ديگه نمي گم . اما يادت باشه چي گفتم . هر وقت خواستي فقط يه اشاره كن .
با چشماني كه اشك توش حلقه زده بود بلند شد و رفت .
كاوه – حالا هي چشم سفيدي كن
-خب حالا كه اصرار مي كنين ، اگه لطف كنين و همين خونه رو پدرت به نامم كنه ، ممنون ميشم ! ديگه اصرار بيش از اين نميشه
كاوه – بر دروغگو لعنت . بگو باشه
مادر كاوه با يه سيني چايي اومد جلو و بعد از تعارف ، كنار من نشست .
مادر كاوه خيلي خوش اومدي پسرم . چطوري ؟ خوبي
خيلي ممنون . شكر خدا بد نيستم . شما چ
https://eitaa.com/roomannkadeh
آگهی سرشماری عمومی در مجلهی بامشاد در آبان ۱۳۴۵، در نتیجهی این سرشماری مشخص شد که جمعیت ایران حدود ۲۵ میلیون نفر است که از این تعداد ۹ میلیون و ۳۰۰هزار نفر جمعیت شهری و ۱۵ میلیون و پانصد هزار نفر جمعیت روستایی هستند
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇
@shiporamoolma
#نوستالژی
4_5816724636183837914.mp3
4.49M
.
🎺خواننده: #عارف
#آهنگ نوستالژی بهترین بهانه
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇
@shiporamoolma
#نوستالژی
🐾 فال تاروت روزانه
📯 پنجشنبه ۳ آبان ۱۴۰۳
🎋 #فروردین نماد :زنی مهربان
سکوت و وقار شما موجب آرامش اطرافیان است./ اطرافیان بیاختیار مسایل خود را با شما در میان میگذارند و از حس روشن بینی و بینش ژرف شما تاثیر می پذیرند./ همچنین بانوی جام میتواند نماینده ی الهام و آرامش از جانب شخصی باشد که نیازهای احساسی شما را درک و تقویت می کند./ در حالات افراطی بانوی جام به شما هشدار میدهد تا به تبادلات احساسی و عاطفی خود با افراد غیر از خانواده، توازن بخشید و از ساختن تصورات ایده آلی از شخصیت افراد پرهیز کنید. در غیر اینصورت احساس ناامیدی کرده و یا مورد سوءاستفاده احساسی قرار میگیرید!
🌲 #اردیبهشت نماد :شکست
از مشاجرات غیرضروری اجتناب ورزید، در غیر اینصورت ضرر و زیان متوجه شما خواهد شد./ پنج شمشیر نمایانگر نفاق و تفرقه در شرایطی دشوار است. / بحث و اختلاف در رابطه با اینکه کارها چگونه میبایست صورت پذیرد و درگیری مابین دو یا چند نفر موجب افزایش بحران میگردد. در این مرحله ارتباط واقعی مابین افراد وجود ندارد. هیچ یک از طرفین حاضر به شنیدن سخنان دیگری نیست./ در زمینه کاری احتمال ترک کار و یا تغییر شغل وجود دارد. با وجود پیروزی در این مبارزه ضررهای فراوانی ایجاد میگردد که موقعیتی را جهت یادگیری و رشد معنوی فراهم میسازد.
🍄 #خرداد نماد :جدایی
سه شمشیر آموزگاری سختگیر برای ارائه درس آگاهی و خرد میباشد. / این کارت نمایانگر قلبی شکسته و احساسات جریحهدار شده است. / در این مرحله میبایست آنچه را که در قلب شما بصورت احساسی دردآور انباشته شده، پیش از آنکه تبدیل به کینه و غصه گردد ابراز نمایید./ با اشخاص یا شخص دخیل در بحران عاطفی خود حتیالامکان بطور کامل و به وضوح سخن بگویید. /اگر نهایتاً چنین ارتباطی برایتان میسر نشد با دوست، مشاور یا افراد صمیمی سفره دلتان را باز کنید./ ارتباط برقرار نمودن برای یک قلب شکسته مرحمی فوقالعاده موثر است. / آگاه باشید که پذیرش صادقانه و درک این مرحله از واقعیت زندگی امری مهم و ضروری است. / خردمندانه آن است که با احساسات منفی و درد خود با شجاعت روبرو شوید. به خاطر داشته باشید که این اندوه نیز گذرا خواهد بود.
🌴 #تیر نماد:جوان عاشق
هم اکنون تحت تأثیر یک پیشنهاد جدید هستید که این پیشنهاد میتواند در رابطه با یک موضوع کاری و یا احساسی باشد که موجبات پیشرفت و خلاقیت شما را فراهم میسازد. / پیامی را بزودی دریافت میکنید و مرحله جدیدی از یک ارتباط را تجربه خواهید کرد. / از یک اتفاق غیرمنتظره شاد و مسرور خواهید شد!
🎍 #مرداد نماد :حمایت
هم اکنون برای طرح و اجرای تعهدات و نقشه های طولانی مدت، لحظه ی مساعد و خوش یمنی است./ برای یک تغییر یا یک حرکت جدید به نیروی خود اعتماد کنید و با افکار بزرگ پیش بروید./ با رهبری خردمندانه، کنترل وضعیت کنونی را بعهده گرفته و برای پیشرفت خود و دلبندانتان بهترین امکانات را فراهم سازید.
🌾 #شهریور نماد : ایمان
غمها و غصههای شما همچون ابرهای آسمان پراکنده گشته و ستاره شما ظهور خواهد کرد. / نماد ستاره به شما هدیهای پر از مهر تقدیم میکند اما به خاطر داشته باشید که هدایای ستاره همیشه مادی نیستند. / ستاره دریای آرام پس از طوفان است.
https://eitaa.com/roomannkadeh
🐾 فال تاروت روزانه
📯 پنجشنبه ۳ آبان ۱۴۰۳
🍁 #مهر نماد :رسیدن به آرزوها
نگاه کن، همه چیز از نو متولد شده است. / صحنه برای شروع جدید یا دوره مطلوبی تنظیم شده است./ گشایشی در وضع شما ظاهر میگردد که نویدبخش اطمینان، آسودگی و نیل به مقصود است. / با اشتیاق گامهای اجرایی را طی کنید. / شما می توانید مشکلات را به فرصت های مناسب تبدیل نموده و طرح های خود را به واقعیت پیوند دهید.
🍂 #آبان نماد :موقعیت عالی
شما برای رسیدن به اهداف خود به سختی تلاش میکنید و نسبت به وظایف خود جدی هستید./ دلاور سکه نمایانگر مسئولیتپذیری و بردباری است و به شما پیشنهاد میکند برای دریافت نتیجه و حصول اهدافتان خود را با شرایط طولانی مدت هماهنگ سازید و انتظارات خود را به تعویق بیاندازید. / برای به حداقل رساندن مشکلات و خطرات، استوار و با احتیاط گام بردارید. / جهت پیگیری اقدامات خود از روشهای نو و ابتکاری یا تصمیمات عجولانه چشمپوشی کرده و در عوض به روشهای شناخت شده و آزموده متکی باشید. اگر برای مشاوره وضعیت خود این کارت را کشیدهاید لازم است از انرژی مثبت این شخصیت در جهت صبر و بردباری و اندیشهگری بهرهبرداری نمایید. در صورت تلاش پیگیر و مداوم پاداش سرشاری نصیبتان خواهد شد.
🎍 #آذر نماد :تلاش در باز کردن گره ها
برای کنترل وضعیت فعلی، باید مسئولیت های خاصی را به عهده بگیرید. / تلاشتان را بیشتر کنید و به تواناییهای خود اعتماد داشته باشید./انعطاف پذیر باشید. / به زودی بر شرایط دشوار خود مسلط شده و اوضاع بهبود می یابد. / دو یا چند موضوعات جداگانه انرژی و توجه شما را به خود جلب خواهند کرد.
❄️ #دی نماد:وابستگی
آیا وابستگی شما به پول و مادیات بیش از حد لزوم است؟ یا شاید خود را به نوعی درگیر حس مالکیت یا نوعی حسادت کرده باشید؟ / میل به کنترل کردن و تصاحب کردن نشان چهار سکه است./ اگر احساس میکنید نسبت به شخص خاصی یا محیط و شرایطی بیش از اندازه وابسته هستید و میل دارید آن را در چهارچوب مالکیت خود درآورید، در این صورت ارزش های حقیقی خود را به مخاطره انداخته اید. اغلب به اشتباه به محیط، شرایط و یا اشخاصی میچسبیم، که برای ما آشنا هستند، حتی اگر بدانیم که دیگر برای ما مفید نیستند. باید بدانید که دیگران نیز نیاز دارند آزاد باشند و چگونگی زندگانی خود را تعیین کنند.
⛄️ #بهمن نماد :فائق شدن بر موانع
نیروهایی برخلاف اندیشه و نقشههای شما عمل میکنند. / مبارزهای که جریان دارد امری اجتنابناپذیر است و مشکلاتی با خود به همراه خواهد داشت./ اکنون زمان واگذاری نیست. از ارزش ها و باورهای خود در تمام مراحل دفاع کنید. به ویژه اگر زمان و انرژی زیادی در آن وقف نمودهاید.
☃️ #اسفند نماد :بهم خوردن نقشهها
شما در شُرُف یک جریان تبدیلی نیرومند و قریبالوقوع هستید. آنچه را که قصد دارید به آن بیاویزید، با این قدرت دگرگون کننده، ویران خواهد شد. ویرانی وضعیتهای فرسودهای که مانع رشد واقعی شما میگردد یک جریان شفادهنده را در سراسر ارگانیسم بدن شما آغاز می کند. با سرزنش دیگران، کاری از پیش نمیبرید. با پذیرش مسئولیتی جدید، خواهید توانست دوباره اقتدار خود را در دست بگیرید.
https://eitaa.com/roomannkadeh
💕✨آدینه عالی و بینظیر
🍁✨آرزو میکنم
🌼✨امروز و هر روزتون
💕✨قلبتون پر باشـد
🍁✨از مهـر و محبت
💕✨تنتـون سلامت
🍁✨روحتون سرشار از آرامش
🌼✨و روزی و برکتتون روز افزون
💕✨روزتـون زیبـا و در پنـاه خـدا
〰〰🌸
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇
@shiporamoolma🌞 🌸〰
〰〰🌸 🌝
. 👇تقویم نجومی اسلامی 👇
✴️جمعه 👈4 آبان/ عقرب 1403
👈21 ربیع الثانی 1446👈 25 اکتبر 2024
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛مناسب هیچ کار مهمی نیست.
🚘مسافرت: مسافرت خوف حادثه دارد و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👶مناسب زایمان نیست.
👩❤️👨مباشرت امروز:
مباشرت پس از فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند حاصل دانشمندی مشهور گردد و شهرتش جهانگیر شود. ان شاءالله.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج اسد و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️عهد و پیمان بستن با رقیب.
✳️خرید احشام و چارپایان.
✳️فصد و خون دادن.
✳️آغاز درمان و معالجات.
✳️کندن چاه و جوی.
✳️و جابجایی و نقل و انتقال نیک است.
🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب نیست.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
مباشرت امشب شب شنبه: سندی مبنی بر کراهت یا استحباب وارد نشده است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث دولت می شود.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث روشنی دل می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 22 سوره مبارکه " حج" است.
کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غم اعیدوا فیها...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که برای خواب بیننده پیش امدی است که موجب ملال خاطر وی می شود و هر چه سعی کند از آن خلاص نگردد. ان شاءالله. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود...
✴️️ وقت استخاره.
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
❇️️ ذکر روز جمعه.
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
رمان کده مجموعه ای از بهترین رمانهای مشهور ایرانی ،📚📒📗📘📙📚📘📖📝
https://eitaa.com/roomannkadeh
@ارسال نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان
وهمچنیین ارسال عکسهای نوستالژیک شمادوستان من اینجام 👇👇👇👇👇👇👇
@shiporamoolma
🌹پارت 31#یاسمین#🌹
طوريد ؟
مادر كاوه – وقتي اين جريان رو شنيدم ، هم خوشحال شدم ، هم ناراحت .
با تعجب به كاوه نگاه كردم .
مادر كاوه – فرنوش دختر بسيار خانم و خوبيه . انشاءلله خودم ميرم خواسنگاري . از هيچ بابت هم نگران نباش . ما كه نمرديم تو تنها باشي .
اينها رو گفت و رفت . وقتي با كاوه تنها شديم بهش گفتم :
-ديگه كي ها اين ماجرا رو مي دونن ؟
كاوه – والله غير از من و مامان و بابا و ژاله و ثريا خانم و كبري خانم و همسايه دست راست و همسايه دست چپي و اهل محل و بچه هاي دانشكده و عمله هاي سر ساختمون بابام ديگه كسي چيزي نمي دونه .
--خواجه حافظ چي ؟
كاوه – نه ، به اون چيزي نگفتم !
-پسر تو خجالت نمي كشي ؟آخه يه چيز تو دهن تو بند نمي شه ؟ نتونستي خودت رو نگه داري ؟ دهن لق!
كاوه – مگه من گفتم ؟ ژاله به مامانش گفته ، خاله ام كه مامان ژاله باشه به مادرم گفته . تو انگشت تو دماغت مي كني تمام تهران خبردار مي شن .
- بي تربيت ! مگه اين ژاله خانم رو نبينم !
كاوه – چائي تو بخور يخ نكنه . تازه خبر نداري مامانم داره نقشه مي كشه براي تو و من يه جا عروسي بگيره !
من با تعجب پرسيدم :
- من و تو ؟ يه جا عروسي كنيم ؟
كاوه – يه مادر و دختر رو ديده . مي خواد دختره رو براي من بگيره و مادره رو براي تو ! منم گفتم باشه . مونده فقط تو رضايت بدي .
-بابا به اينا يه چيزي بگو . آخه چيزي نبوده كه اينقدر شلوغش كردين ! اسم دختر مردم رو هم سر زبون ها مي اندازين . حالا هم كه فرنوش رفته خارج ديگه تموم .
كاوه – پاشو چائي تو وردار بريم تو حياط . چائي تو هواي سرد مي چسبه .
دوتايي بلند شديم و چايي هامون رو برداشتيم و رفتيم توي حياط و كنار استخر خالي كه پر از برف شده بود ، روي صندلي نشستيم .
كاوه – صندلي ها خيسن . شلوارمون تر ميشه همه فكر مي كنن چيز شده ! بهمون ميگن شاشوها .
-خب پاشو قدم بزنيم .
دوتايي شروع كرديم دور استخر قدم زدن .
-كاوه ، رابطه تو و اين ژاله خانم چطوريه ؟
كاوه – از بچگي با هم بزرگ شديم . مثل خواهر كوچيكترم مي مونه . چطور مگه ؟
-فكركردم كه نامزدي ، چيزي هستين .
كاوه –اگه بود كه قبلاً بهت مي گفتم .
-كاوه ، يه خواهشي ازت دارم . مي خوام قول بدي كه نه بهم نگي .
كاوه- بگو ، قول مي دم .
-اجازه نده پدر و مادرت كاري بكنن . يعني در مورد من يا فرنوش نمي خوام . نمي خوام حرف ازدواج و اين حرفها زده بشه . من با بدبختي اين تصميم رو گرفتم . حالا هم كه همه چيز تموم شده . چه دليلي داره دوباره همه چيزهاي قديمي ، تازه بشن . به دختر خاله ات هم بگو ديگه حرف و حديث رو تموم كنه ، باشه ؟
كاوه –باشه . هر جور تو راحتي . از اين لحظه ديگه نمي ذارم اونا دخالتي بكنن .
-ممنون . حالا اگه دوتا چايي داغ ديگه برامون بياري ، دعا مي كنم كه يه دختر زشت بد قيافه براي ازدواج نصيبت بشه !
كاوه – زبونت لال بشه . به حرف گربه كوره بارون نمي آد . اين ثريا و كبري خانم ، كارگر هامون رو مي گم . بنظر من هر دو براي تو ايده الن . ثريا خانم جاافتاده س. كارش هم آشپزيه . جون ميده واسه تو ! ديگه از تخم مرغ خوردن راحت مي شي . امروز هم كه اومدي ، داشت با نظر خريدار بهت نگاه مي كرد يه شوهر قبلاً كرده . هم تخصص داره هم تجرب . ماهي 70 هزار تومان هم حقوقشه . در واقع يه اوكازيونه . دست دست كني بردنش كبري خانم هم هست . اين يكي شوهر نكرده . به چهار زبان زنده دنيا حر ف مي زنه . تركي و فارسي و زرگري و سوسكي ! خنده از روي لبهاش نمي افته . جون مي ده واسه آدم بد عنقي مثل تو . از در هم كه وارد شديم ، تو رو ديد ، يه برق شيطاني تو چشماش درخشيدگ قبلاً هم به من گفته بود كه يه زن كولي براش فال گرفته و بهش گفته شوهر نكن كه بخت تو ، يه شوهر دكتره . اينه كه الان 38 ساله به انتظار نشسته . نيم ساعت پيش اومديم از من با يه حالتي كه انگار قسمتش رسيده باشه ، در مورد تو سوال مي كرد كه چه وقت درست تموم مي شه و دكتري تو مي گيري ؟ اين رو كه پرسيد تمام بدنم به ارتعاش در اومد . ياد فالش افتادم . قسمت رو هم كه نميشه عوض كرد . خدا رو چه ديدي ؟ شايد بخت تو هم توي اين خونه باز بشه -نشستي اينجا مردم رو مسخره مي كني كاوه – آرواره هام خشك بشه اگه مردم رو مسخره كنم ! پسر تو اگه دست اين كبري خانم بيفتي ها ، يه ساله ده تا تخصص مي گيري
تو كه ميدوني من پدر و مادر ندارم . يه بچه يتيم هستم . از قديم هم گفتن آه يتيم زود مي گي
https://eitaa.com/roomannkadeh
🌹پارت32#یاسمین#🌹
ره ! الهي خدا همين كبري خانم رو نصيبت كنه !
كاوه- لال شي بهزاد . انشاءلله داغت رو ببينم كه اينجوري آه نكشي ! آخ آخ . حالا با اين سق سياهي كه تو داري ، ديگه مي ترسم برم آشپزخونه چايي بيارم .
-پاشو برو نترس . هر چقدر هم كه سق من سياه باشه ، اين قيافه تو زن فرار بده س!
كاوه – غلط كردي ، يه گوله نمكم . آقا كاوه گل به – چادر زده دم ده – باد ميزنه زلفونش- همه دخترا قربونش.
-برو تو آشپزخونه كه اولين دختر واستاده تا قربونت بره ، گوله نمك!
كاوه با خنده فنجونهاي خالي چايي رو گرفت و برد . دستهامو تو جيب كاپشنم كرده بودم و توي حياط كه فكر كنم چهارصد متري بود ، قدم مي زدم كه در باز شد و فرنوش و يه دختر و آقاي ستايش وارد شدن ! در جا خشكم زد . چشمم كه به چشماي فرنوش افتاد انگار آب جوش روي سرم ريختن و شوكه شدم .
ستايش- به به ، مشتاق ديدار . من رو كه قابل ندونستيدكه يه شب تشريف بياريد منزل و سرافرازم كنيد بهزاد خان ؟
-سلام عرض كردم جناب ستايش . شرمندم . موقعيت جور نشد . در اولين فرصت خدمت مي رسم . چشم .
ژاله – سلام ، من ژاله دختر خاله كاوه هستم . حالتون چطوره بهزاد خان ؟
-سلام خوشبختم . ممنون . شما چطوريد ؟
فرنوش با حالتي كه معلوم بود از دستم ناراحته ، سلام كرد .
-سلام آقاي فرهنگ !
-سلام خانم ستايش.
آقاي ستايش با خنده گفت : ا.... چطور ؟ مگه شماها تو مدرسه ايد كه با نام خانوادگي همديگه رو صدا مي كنين ؟
سرم رو انداختم پايين .
كاوه – سلام قربان . خوش آمديد . بفرماييد خواهش مي كنم .
ستايش- سلام كاوه خان . حالتون چطوره ؟ چائي ماله منه ؟ قراره توي حياط واستيم ؟
كاوه – شما تشريف بياريد روي ملاج بنده بايستيد قربان ! يه ملاج ناقابل داريم ، اون هم كف پاي شما !
همه شون زدند زير خنده و به طرف ساختمون كه پدر كاوه جلوي درب ورودي آماده خوش آمد گويي واستاده بود ، حركت كردن . من از جام تكون نخوردم . ستايش به طرف پدر كاوه رفت تا گويا با هم آشنا بشن و ژاله به طرف كاوه . فرنوش چند قدم حركت كرد وقتي متوجه شد من همونجا واستادم ، برگشت و به من نگاه كرد و گفت :
-شما تشريف نمي آريد ؟
-خير، شما بفرمائيد .
نگاهي به من كرد كه حس كردم اگه يه چيزي دم دستش بود پرت ميكرد تو سرم .
كاوه – تو مي خواي همونجا تو حياط واستي ؟ مگه تا يه ربع پيش همش نمي گفتي چرا فرنوش خانم و آقاي ستايش نيومدن ، چرا دير كردن ؟
همه دوباره خنديدن .
-من كي اين حرف رو زدم كاوه ؟ چرا دروغ ميگي ؟! من اصلاً نيم دونستم كه ...
كاوه – طفلك خجالت مي كشه . ببخشيدش ! خب تو نگفتي ! بيا تو خونه .
دلم مي خواست كله اش رو بكنم .
ستايش با خنده – بفرماييد بهزاد خان . ببخشيد من جلو جلو رفتم .
-خواهش مي كنم، بفرماييد .
به طرف خونه راه افتادم و وقتي پشت سر همه به كاوه رسيدم ، آروم بهش گفتم :
-ليلي رفته اروپا ؟ هان ؟
كاوه آروم گفت : بجان تو رفته بود ! انگار محمل خراب شده ، وسط راه برگشته .
-مگه اينكه با هم تنها نشيم آقا گاوه .
كاوه – تو بميري ، به جون تو اگه من روحم از اين جريان با خبر باشه . جون تو رو قسم خوردم كه مي خوام دنيا نباشه . سگ مردم رو كه بيخودي نمي كشم !
-يه سگي نشونت بدم كه ده تا پلنگ از بغلش در بياد .
همگي وارد شديم و توي سالن نشستيم . طوري هم كاوه من رو نشوند كه كنار مبل فرنوش باشم . مادر و پدر كاوه شروع به چاق سلامتي با آقاي ستايش كردن و صحبت بينشون گرم شد . ما هم اين گوشه نشسته بوديم .
ژاله – خيلي دلم مي خواست كه از نزديك ببينمتون بهزاد خان . تعريف هائي كه از تو كردن دروغ نبوده ! قد بلند ، خوش تيپ ، خوش قيافه .
با تعجب نگاهش كردم و گفتم :
-از من تعريف كردن ؟ چه كسي؟
گ ژاله – خيلي ها . خودتون خبر ندارين .
-خيلي ممنون . اما انگار كمي غلو مي فرمايين كاوه – نه ، هيچ هم غلو نيست . بچه ام دكتر نيست كه هست ! خوش قيافه نيست كه هست . قد بلند نيست كه هست . خوش اخلاق نيست كه نيست . خوش صحبت نيست كه نيست . لجباز نيست كه نيست . ديگه چي كم داري ؟ يه عقل حسابي ! ايشالله اونم يه روزي خدا بهش مي ده چپ چپ بهش نگاه كردم همونطور كه ستايش و پدر و مادر كاوه مشغول صحبت بودن ، آروم به فرنوش گفتم
-كاوه به من گفته بود شما تشريف برديد اروپافرنوش- من ؟! اين چند روزه حوصله نداشتم از خونه بيرون برم
https://eitaa.com/roomannkadeh