eitaa logo
خیمه عاشورایی "روز دهم"
624 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
15 فایل
پرسش ها و یا نظرات خود را به نام کاربری زیر ارسال کنید : @Rooze10hom
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹عابس بن ابي شبيب بن شاكر 🔻از اصحاب اميرالمؤمنين(ع) در نبرد صفين بود. پيري پرهيزگار، شب زنده‌دار، مردم‌دار و پاك باز از قبيله‌ي بني شاكر و اهل كوفه. وي را حافظ قرآن و حامل و راوي حديث در كوفه مي‌شناختند. بهار زندگي‌اش را مي‌گذراند كه خبر مرگ معاويه به كوفه رسيد و او از نخستين بود كه امام را به كوفه دعوت كردند تا ولايت رحماني او را گردن نهند و خلافت شيطاني يزيد را بشكنند. چون به كوفه آمد، به نشاط و سرزندگي جوانان با او همراه شد و كار بيعت گرفتن و روشنگري را آغاز كرد. 🔹وقتي مسلم پيام امام را در جمع سران كوفه خواند، عابس برخاست و اين‌گونه خطبه خواند: "اي مسلم من درباره‌ي مردم كوفه سخن نمي‌گويم، درون و انگيزه‌ي آنان را نيز نمي‌دانم. سر آن ندارم كه از جانب آنان وعده‌هاي تهي و فريبنده بدهم. من تنها از تصميمي كه خود گرفته‌ام سخن مي‌گويم. هرگاه مرا به جهاد دعوت كنيد مي‌پذيرم و همراه شما جان مي‌فشانم و تا مرگ و ديدار خدايم نبرد خواهم كرد و در اين راه جز ثواب و پاداش الهي نمي‌خواهم". عابس به همراه دوستش شوذب خبر بيعت مردم را به اباعبدالله(ع) در مكه رساند و در ركاب امام از مكه به كربلا آمد. هشتم ذي‌الحجه، كعبه، در انبوه طواف كنندگان رها شد و جان كعبه، حسين(ع)، با خانواده و ياران، هجرت خويش را آغاز كرد. قافله‌ي حسين(ع) منزل به منزل مي‌آمد. هرگاه درنگ در منازل به شبي مي‌رسيد، جمعي از همراهان در كنار عابس حلقه مي‌زدند و از او حديث مي‌شنيدند. وی مديری توانا بود و امام در سفر مكه تا كربلا كارهاي خطير را به او مي‌سپرد. عابس هم خيمه‌ي شوذب بود. شب عاشورا حبيب به خيمه‌شان آمد و گفت: اي ! فردا كارزار است و سربازي و سرفرازی. 🔹عابس به تبسمي گفت: فردا خواهي ديد كه پيران چگونه پيكار مي‌كنند. 🔹 روز عاشورا عابس به حضور امام رسيد وگفت: يا اباعبدالله در اين زمين و زمان هيچ كس نزد من عزيزتر و محبوب‌تر از تو نيست. اگر گران‌بهاتر از خون داشتم تا تقديم راهت سازم، دريغ و سستي نمي‌ورزيدم. آنگاه اذن میدان گرفت و گفت: سلام بر تو يا حسين، گواه باش كه بر دين تو و پدر تو هستم. شمشير عابس از نيام برآمد. رجز خوان به ميدان قدم گذاشت، خشم آگين به سپاه دشمن نزديك شد. ♨️ربيع بن تميم از سپاه عمر سعد او را شناخت. فرياد زد: اي مردم من عابس را مي‌شناسم. او قهرمان جنگ‌هاي علی است. شير شيران است، به نبرد او نرويدكه به خدا سوگند هر كس به نبرد او رود جان بر سر اين كار نهاده است. 🔴عابس مردانه و دلير ايستاده بود و مبارز مي‌طلبيد. عمر سعد نظاره‌گر صحنه بود. فرياد زد: سنگ بارانش كنيد. عابس در بارش يكريز سنگ، كلاه خود از سر بر افكند، زره از تن بيرون كشيد و چون صاعقه بر سپاه دشمن حمله برد. دويست تن به دم بي‌امان تيغش بر خاك افتادند و هيچ كس باور نمي‌كرد پيري سالخورده چنين كند. سپاهيان از هرسو محاصره‌اش كردند، حلقه‌ي دشمن تنگ‌تر شد. بدن و زخم‌آگين عابس بر خاك افتاد. لحظه‌ای بعد سر عابس در دست‌ها می‌چرخيد و محاسن سپيد خون رنگش در چنگ ناپاك‌ترين و سياه‌ترين سواران بود. هركس مدعي بود قاتل عابس اوست. عمر سعد فرياد زد هيچ كس نمي‌توانست يك تنه قاتل عابس باشد. 🕊🕯🕊🕯🕊🕯🕊 امام زمان به این پیر پارسای پاک‌باز سلام می‌دهد: "السلام علی عابس بن شبيب الشاکری" 🕊🕯🕊🕯🕊🕯🕊 📚منبع: آینه داران آفتاب، ج۲، ص۸۲۷ 🚩 واتساپ https://chat.whatsapp.com/C0YKkqJXQ2J085THYOIuDV ایتا http://eitaa.com/joinchat/1790640141C1372ba36fc تلگرام http://T.me/roozedahom