eitaa logo
خـواهــران بهشتـے🦋
7.7هزار دنبال‌کننده
228 عکس
67 ویدیو
1 فایل
♡بِـــسمِ رَب اَلشـُـهَدا وَ صِدیقیــن....♡ خاطـراتـے از جنسـ بـهـشتـ... خاطـراتـے مُنتَهی بــہ شــهادتـ... و خاطـراتـے مُنتَهی بــہ بهشـتـ... کپی؟خیر خاطراتمون با ارزشه ‌‌‌... اگه سوالی درباره ی ریحانه سادات داشتید👇 https://daigo.ir/secret/41530507702
مشاهده در ایتا
دانلود
49.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب جمعه است و یاد شهدا. دل تنگم.چه کنم که کسی من را مثل شما خریدار نبود!!؟ عشق م ،ما را نزد ارباب از یاد مبر😭 -
خواهر بزرگوار شهیده فهیمه مقیمی و فزرند شهید✨🌱:
هدایت شده از •فهیمـه فهیم•
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک روز فهیمه جان به ما گفت اینجا چای خانه سمت مزار پدر شهیدم هست و شما هم به اینجا بروید. عکس از سید علی کوچولو ارسال کرد در حال نقاشی کردن و گفت شما هم بیاید. الان سید علی در کنار مادر شهیدش در گلزار شهدا آرمیده و نام سیدعلی کوچولو بر سنگ مزارش می درخشد سیدعلی جان ما را فراموش نکن💔 - خاله شهیده فهیمه مقیمی ‌🖇 🕊 💠 @shahidh_fmoghimi
خـواهــران بهشتـے🦋
خاله فهیمه جونم، نمی‌دونی چقدر دلم برات تنگ شده🥲 یادمه وقتی میومدم خونتون تا با ریحانه‌سادات کیک درست کنیم؛ شما با نگاه پر مهرتون کمکمون میکردین‌ و همیشه حواستون به همه بود.. جاتون توی قلبم خیلی خالیه جوری که فقط اون جای خالی با خودتون پر میشه 🥲❤️ ما را هم در آن دنیا یاد کنید🥺
1.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر چقدر هم که بگذرد باز برایمان عادی نمیشود... 💔
ریحانه جان با اون چادر قشنگت از کوچیکی برایمان خاطره انگیز بودی ۶سالت بود بهت میگفتیم ریحانه چادرت در بیار و یک عکس بندازیم ولی قبول نمیکردی. حقیقتا چادر حضرت زهرا برازنده ی شما بود عزیزم💔
هدایت شده از ♡ Fairy Tales ♡🇮🇷
ریحانه سادات از نظر خودش : دستنوشته ی ،خوش خطش🥲 من کیستم: #A
تولد مامانم بود . فاطمه سادات مامانم رو خیلی دوست داشت، دوتایی باهم تصمیم گرفتیم مامانمو سورپرایز کنیم. رفتیم خونه فاطمه اینا و به خاله فهیمه گفتیم که امروز تولد مامانمه. خاله فهیمه گفت میخوایین کیک درست کنیم براش ببریم. گفتیم آره خیلی خوبه.😍 سه تایی باهم کیک رو آماده کردیم و تزیینش کردیم و رفتیم خونمون... مامانم کیک رو که دید خیییییلی خوشحال شد زنگ زد مامان فاطمه و سید علی هم اومدن خونمون و ی تولد خوب و عالی گرفتیم. مامانم گفت یکی از بهترین تولد های زندگیم بود. من و فاطمه هم از اینکه تونسته بودیم مامانم رو روز تولدش خوشحال کنیم و گوشه ای از زحماتشو جبران کنیم خیلی خوشحال بودیم😊 به امیر علی و سید علی هم خیییییلی خوش گذشت. خلاصه که اون روز با فکر منو فاطمه و کمک خاله فهیمه شد بیاد ماندنی ترین تولد مامانم. خانواده ی فاطمه سادات اینا همیشه برای خوشحال کردن بقیه هر کاری میکردن. دلنوشته ی --- نگار ---
50.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
“ریحانه‌ی‌شهیدم هیچ وقت فکر نمیکردم که سر مزارت بشینم و حرف بزنم. دیگه اشکی نمونده تو چشمام؛ انگار تمام آب چشمه‌ی وجودم رو برای تو ریختم. اونجاست که انگار خودت صدام می‌زنی، آروم صدام می‌کنی که بیام کنار خودت، سر مزارت. رفیق، دلتنگی من دیگه از ظرفیت تحمل دلم بیشتر شده. ولی منتظر اون روز میمونم تا تو رو دوباره ببینم‌... من دلتنگ‌توعم‌وخاطراتمان❤️‍🩹 -نازنین-
پس کِی میایی ...؟ که عالم و آدم چشم انتظارِ توست ... 💔