eitaa logo
𖤐⃟🪁••روتین درسی ♡
103 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
36 فایل
#خدایا_شکرت 👑
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام به همه شما عزیزان🌼 برای گاندویی ها یک کانال جذاب اوردم؛ توی کانال یک رمان قرار میگیره که کلی اتفاق جذاب وخفن توش رخ میده🤩 رااااستی محمد و رسول توی رمان باهم برادرن😳🤣 فکرشو بکنننن🤭 تازه یه دعوا هم کردن که بیا و ببین🤫😬 یهههه چیییز دیییگههه داوود از خواهر محمد و رسول خاستگاری کردهههه😳 اونم وقتی گروگان گرفته بودنشون💔 رسول هم به خاطر ماموریت به همکارش محرم شد که همین باعث ازدواجشون شد البته با کلی بالا پایین و کل کل😂 شخصیت های رمان توی عکس بالا هست👆🏻 ـــــــــــــــــــــــــــ محمد: داشتم کارامو انجام میدادم که یهو قلبم تیر کشید😖 خیلی درد بدی بود از شدت درد دستمُ گذاشتم رو قلبم انقدر درد داشتم که نفسم بالا نمیومد که سیاهی مطلق...... رسول: رفتم گزارش هارو بدم به محمد که دیدم افتاده وسط اتاقش😨 برگه ها از دستم افتاد...فقط داد میزدم و محمدُ صدا میزدم....یا حسین محمددد😢 داوود: رسول چیش.... ای وای مح...محمد😱 رسول: داوود بدو، بدو زنگ بزن اورژانس بدوو داوود: ب..باشه رسول: محمد چشماتو باز کن داداش😢 ـــــــــــــــــــــــــــ کلیییی فعالیت جذاااب دیگه هم داره به علاوه: استوری و پست های بازیگرای گاندو روهم میزاره😍 ــــــــــــــــــــــــ برای خواندن رمان و عضویت در کانال روی لینک زیر کلیک کنید👇🏻 @rooman_gando_1400 @rooman_gando_1400 ــــــــــــــــــــــــــــ ورود آقایون ممنوع و حرام است🚫
🧡🧡🧡🧡🧡 نارنجی من👑 امیر میلاد: با چشمک رهام فهمیدم نباید میاوردم سریع رفتم بیرون رهام: امیر صورتشو بهم میکشید😖 انگار خیلی درد داشت امیر:خیلی درد داشتم😖ولی نمیخواستم رهام بفهمه که فهمید🥴 رهام: به پرستار گفتم براش یه آرامبخش زد تو سرم رفت امیر هم کم کم خوابید🙂رفتم بیرون دیدم امیر میلاد داشت گریه میکرد😞 امیر میلاد:یاد خواب و دلشوره های مامانم افتادم که میگفت:اخر یه اتفاقی میوفته و یکی رو از دست میدی😭فک کرذم گفتم شاید...اون...امیره😱😨😭😭 رهام:امیر میلاد یخ کرده بود اب سیب رو باز مردم دادم بهش🙂تا خودش بگه چیشده امیر میلاد: اب سیب رو خوردم و موضوع رو به رهام گفتم رهام یهو حالش بد شد افتاد😨 رهام: گفتم اگه امیر بره من میمیرم😭چشمام سیاهی رفتن😞 امیر: دیگه هوا داشت تاریک میشد😕نه خبری از رهام بود و نه بقیه😒 پرستار: رفتم اتاق313سرم رو تعویض کنم دیدم که اعصابشون خورده🙁 امیر: پرستار اومد زن بود منم ننیخاستم بهم دست بزنه😫انقدر داد و بیداد کردم تا رهام و امیر میلاد اومدن😓 رهام: داداش امیر چیشده😰 پرستار: نمیزارن براشون سرم وصل کنم رهام: رفتم دم گپشش گفتم پرستارو دکتر محرمن نترس😁 امیر: گفتم میدونم ولی دوس ندارم رهام: دستای امیر من گفتم پاهاشو امیر میلاد تا گذاشت سرم عوض کنیم😩از شانس ما یه پرستارمرد اون ساعت نبوبود امیر: شب شده بود خیلی گشنم بود🥺 رهام: رفتم تو اتاق دیدم داره گریه میکنه🤨گفتم چیشده!؟گغت گشنشه منم رفتم از دمتر پرسیدم یکم بهش اب انبه دادم امیر:از شدت گشنکی گریه شدم پلی رهام که اب انبه داد حال تهوع گرفتم و بالا اوردم🥴 رهام:امیر خیلی درد داشت😥 با کمک امیر میلاد لباساشو عوض کردیم امیر: دکتر اومدن بالا سرم گفت چی میخای؟ دکتر: به به اقا امیر ما حالش چطوره؟ چی میخای😇 امیر: هیچی🥺 رهام: امیر چرا بغض میکنی بگو عزیزم😄 امیر: حسابی خجالت میکشم الان گند زدم دیگه یه چیزی هم بخورم😞 رهام: فدا سرت داداش😉 امیر: میشه برام یه غذا بیاری😓 دکتر: به به چی میخاین حالا🤗 امیر: سوپ شیر🤤 دکتر: به به الان اتفاقا شام سوپ شیره🙃 امیر: دستتون دردنکنه 🙂 🧡🧡🧡🧡🧡